eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.4هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 زیبا و خواندنی 💠داستانی آموزنده و زیبا حتما بخوانید👌 ✍️حکایت کنند مرد عیال واری به خاطر نداری سه شب گرسنه سر بر بالین گذاشت. همسرش او را تحریک کرد به دریا برود، شاید خداوند چیزی نصیبش گرداند. مرد تور ماهیگری را برداشت و به دریا زد تا نزدیکی غروب تور را به دریا می انداخت و جمع میکرد ولی چیزی به تورش نیفتاد. قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد. او خیلی خوشحال شد و تمام رنجهای آن روز را از یاد برد. او زن وفرزندش را تصور میکرد که چگونه از دیدن این ماهی بزرگ غافلگیر می شوند؟ همانطور که در سبزه زارهای خیالش گشت و گزاری میکرد، پادشاهی نیز در همان حوالی مشغول گردش بود. پادشاه رشته ی خیالش را پاره کرد و پرسید در دستت چیست؟ او به پادشاه گفت که خداوند این ماهی را به تورم انداخته است، پادشاه آن ماهی را به زور از او گرفت و در مقابل هیچ چیز به او نداد و حتی از او تشکر هم نکرد. او سرافکنده به خانه بازگشت چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود. پادشاه با غرور تمام به کاخ بازگشت و جلو ملکه خود میبالید که چنین صیدی نموده است. همانطور که ماهی را به ملکه نشان میداد، خاری به انگشتش فرو رفت،درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمیتوانست بخوابد... پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال سپری گشت. پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعداز ازدیاد درد موافقت کرد. وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی احساس آرامش کرد ولی بیماری دیگری به جانش افتاد... پادشاه مبتلا به بیماری روانی شده بود و مستشارانش گفتند که او به کسی ظلمی نموده است که این چنین گرفتار شده است. پادشاه بلافاصله به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد هر چه زودتر نزدش بیاورند. بعد از جستجو در شهر ماهیگیر فقیر را پیدا کردند و او با لباس کهنه و قیافه ی شکسته بر پادشاه وارد شد. پادشاه به او گفت: -آیا مرا میشناسی...!؟ -آری تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ از من گرفتی. -میخواهم مرا حلال کنی. -تو را حلال کردم. -می خواهم بدانم بدون هیچ واهمه ای به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم، چه گفتی ؟؟؟ گفت به آسمان نگاه کردم و گفتم : پروردگارا... او قدرتش را به من نشان داد، تو هم قدرتت را به او نشان بده! این داستان تاریخی یکی از زیباترین سلاحهای روی زمین را به ما معرفی میکند، این سلاح سلاح دعا است...💯 ✨بترس از ناله مظلومی که جز خدا یار و مددکاری ندارد🔸 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🔴 دفع عوارض آلودگی هوا ♻️ چند توصیه غذایی هنگام : در هنگام آلودگی هوا، از مصرف غذای و مانند فست فودها، سرخ کردنی ها، حلیم، کله پاچه، ماکارونی، لازانیا، الویه و… پرهیز کنید. 🔹بهترین غذاه‍ا در این شرایط، آش و سوپ‌های پر سبزی حاوی جو، کدو، هویج، شلغم، اسفناج، کمی جعفری، گشنیز، پیاز و… است. 🔹از انواع سبزی‌ها استفاده کنید و مصرف آنها در حدی باشد که نفخ نکنید. 🔹از بین نوشیدنی ها، شیرین، شربت لیموترش عسل با گلاب، شیر گرم با عسل جزو بهترین گزینه‌ها هستند. ، دمنوش به یا گلسرخ، ماءالشعیر طبی و… نیز مفیدند. 🔹در بین میوه ها، لیمو شیرین، انار، سیب شیرین همچینین آب این میوه ها را مصرف کنید. 🔹 در وعده صبحانه میتوانید کره و عسل یا مرباهای سیب، به و انجیر یا تخم مرغ عسلی میل کنید. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاس جان نمیدونیم چه جوری زحمات شما رو جبران کنم فقط از خدا می خواهیم همیشه سلامت باشید .. پسرم ۹ سالش ونسبت به بقیه بچه ها خیلی زیباتر هستش چند روزی به زمین خورد یک طرف صورتش زخم شده وخوب شده جاش هم نمونده حالا یهویی می بینم زیر لبش تا پشت لبش جای لک به اندازه پشت ناخن وهر روز بیشتر میشه اگه لطف کنی گروه بزاری تا از تجربه گروه استفاده کنم ممنون میشم 🙏 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هدایت شده از مخزن ملکه۲
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ماجرای هدیه عبای یک مرجع برای رهبری! این کلیپ دارای فیلمی از رهبری است که احتمالاً تا به حال ندیده‌اید 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ ❗️اسید فولیک معجزه سلامتی در بانوان ▫️عملکرد اسید فولیک در بدن : ▫️کاهش حمله قلبی و مغزی ▫️حفاظت در برابر سرطان ▫️جلوگیری از آلزایمر 🌿 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ 💪💪💪💪💪💪💪💪💪باسلام وعرض ادب خانم محترم اینکه اعتقادداشته باشین ب سرکتاب دعااین اختیارخودته ولی چراپدرمادمحترم تون ازموضع ضعف واردمیشن وقتی برادرتون کتک شون میزنه وخونه رومیخادازش شکایت کنیدمطمئن باشیدوقتی قدرت پدرتون وحمایت قانون ازپدرتون ببینه تنبیه میشه اگرم امکانش هست ک خونه فروش بره وهم پدرتون وهم براررتون بتونن آپارتمان کوچکتری بخرن خب ایرادی نداره براش بخرن ولی بنامش نکنن چون اینجوری حق شماهاضایع میشه ک دیگ اونم ب رضایت شماهابرمیگرده 🙏موفق باشید 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️🙏 سلام یاس جان ممنون از کانال خوبتون یه خواهشی داشتم از شما پسرم تصادف کرده تو بیمارستانه😔 از اعضای محترم کانال تقاضا دارم اول به نیت سلامتی وظهور آقا امام زمان(عج) دوم به نیت سلامتی وشفای همه بیماران ودرآخرم برا سلامتی پسرم یه دور تسبیح صلوات بفرستن ممنون از کانال خوبتون 🙏 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام فاطمه جون خوبی عزیزم خانمی که گفتن لرزش بدن و دست داره اینا همش از سردی است که غلبه کرده لطفاً برن پیش یک طب سنتی خوب و گرمی زیاد بخورند قرص شیمیایی خودش سرده این بیماری هم از سردی بوجود میاد پس زودتر به دکتر طب سنتی مراجعه کنید إنشألله خوب میشید 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼برای مادرای عزیزم ک دختردارن وپسرندارن عزیزای دل باعشق باصبرحوصله دخترای گلتون💚بزرگ کنیداعتمادب نفس بهشون بدیدوتااونجاک میشه نازشون بکشیدک آخرهرکی پسرداره بایدبیادنازتون بخره التماس تون کنه دخترگلتون💕بگیره تاپسرش سرسامان بگیره وواقعادامامثه پسرخودتون.میشه پس لذت ببریدازوجودگل دختراتون🍒 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه‌ی یاشاییش(زندگی) داستان جذاب و پر پیچ و خم یک مهربانو 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#یاشاییش شب بعد از مراسم عمو عباس تو حیاط لب ایوان نشسته بود و داشت زیر لب یه نوحه رو زمزمه میکرد ب
بنگاهی محل دو نفری رو آورده خونه رو ببینند با تعجب وایسادم تو حیاط و نگاهشون کردم وقتی رفتند به مادرم که داشت چادرشو برمیداشت گفتم:اینا برای چی اومده بودند اینجا!! گفت:میخوام خونه رو بفروشم گفتم: برای چی!!اونوقت کجا زندگی کنیم؟ گفت:قراره خونه رو بفروشم پولشو بدم به برادرات تا یه خونه ی چند طبقه بسازند؛ گفتم:مگه خونه ساختن به همین راحتیهاست بعدم تو این مدت کجا زندگی کنیم، نگاهی به من کرد و گفت:تو که قراره... یه هو حرفشو خورد و گفت:شما دوتا که مهمونید منم بالاخره یه کاری میکنم میدونستم مادرم حساب کتابا رو پیش خودش کرده گفتم: الان داره مشتری میاد اگه فردا اینجا رو خریدند منو پریسا قرار کجا بریم آوارمون نکن ننه،،، با حرص نگاهم کرد و گفت:خونه ی خودم اختیارش رو دارم اینجا دیگه قدیمی شده از رنگ و رو افتاده رضا هم خونه نداره و مستاجره؛ اکبر هم جاش کوچیکه معلوم بود تو نبود ما برادرام حسابی مخ مادرمو زدند، فکر فروش رفتن خونه و آواره شدنمون برام سخت بود نمیدونستم باید چیکار کنم با خودم گفتم:فردا زنگ میزنم به عمو عباس و بهش میگم شاید عمو بتونه مادرمو منصرف کنه نمیتونستم از راه مدرسه برم برای زدن تلفن چون اگه دیر میکردم مادر پیجورم میشد و میفهمید برای صبر کردم تا یه فرصت مناسب زنگ بزنم فرداش مادرم رفت حمام رفتم تو اتاق که زنگ بزنم شماره ی عمو رو دو باری گرفتم برنداشت از اتاق اومدم بیرون خدا خدا میکردم عموم قبل از اومدن مادرم از حمام زنگ بزنه که زنگ در رو زدند الهه بود اومه بود سربزنه تو ایوان نشستیم الهه از تصمیم مادرم خبر نداشت شروع کردم تعریف ماجرا؛ الهه از شنیدن این حرف آتیش گرفته بود میگفت:عاقبت این اکبر و رضا مثل لاشخور خودشون رو انداخت رو سرپناه شما دوتا مادرم که از حمام اومد الهه شروع کرد دعپا با مادرم که حق خداری خونه رو بفروشی میخوای این طفلیا رو کجا آواره کنی؛چرا اینقد بیفکری رضا و اکبر پاشون که سفت بشه روزگارتو سیاه میکنند مادرم هم میگفت به تو ربطی نداره تو مگه فوضولی دلم میخواد روزگارمو سیعه کنن پسرای خودمن الهه سرشو تکون داد و گفت:امیدوارم اونروز نرسه تلفن زنگ خورد پریسا تلفن رو برداشت و گفت:عمو عباس، الهه خودشو رسوند به تلفن و موضوع فروش خونه رو در حالیکه مادرم داشت ناله و نفرینمون میکرد به عمو گفت، وقتی تلفن رو گذاشت رو کرد به مادرمو گفت: حالا ببینم چطوری میتونی این بیچاره ها رو بی سرپناه کنی؛ مادرم گفت:خودت نشستی تو ی خونه ی نوساز نمیتونی ببینی منو برادرات هم جامون درست باشی الهه گفت:.. 🌼🌼🌼🌼🌼🌼