دیشب مامان یکی از دوستانم باهام تماس گرفتند و گفتند میای روضه؟
گفتند:( ما ساعت پنج صبح میریم کمک که مردم ساعت هفت صبح بیان روضه و صبحانه بخورند
دودوتاچهارتا کردم !
خب!
اگر از ساعت پنج بیدار بشم تا دوازده یه سره کلاس دارم !
چی کارکنم؟ خب اول به ذهنم رسید ، این زمانو نرم روضه برای کمک ، بجاش بشینم برای کلاسهام کار کنم و تمرین کنم
با توجیه و دلیل؛ البته !
که الان این زمان رو بزارم چون امام زمان عج تعالی فرجه الشریف یار میخوان..
دوباره دیدم نه به معرفت آدمای بامعرفت ؛ روضه نرفتن نمیخوره !
فکر کردم...
میرم روضه ، اما از یه ساعت قبلش بیدار میشم، شب زودتر میخوابم.
و با تردید تایید بر رفتن کردم
الان که مینویسم از روضه امروز
باید بگم الحمدالله که اجازه دادند امروز رفتن انتخابم باشه
این رفتن خیلی به دلم نشست !
این مکان عجیب بود
آدمهاش یه جور دیگه خوب بودند
از طرفی این وقت صبح روضه رو یه شکل دیگه میکرد
خونیم و تپیدیم به تاب و تب تردید
اشکیم و به مژگان چکیدن نرسیدیم
#قیصر_امینپور
الحمدلله
#محرم
#بیستُششم
#نوشتن_✍