قاضی گفت:«استرداد دعوی نیز احتیاج به اقامه شهود ندارد منتها چون با طرح دعوی مایه خسارت متهم شده اید غرامت بر عهده شماست و مقرر می شود خر بی دم را به علاوه مبلغی بابت غرامت نقصان دم به متهم تسلیم کنید تا سکنه بلخ به عدالت ما امیدوار شوند !»
ـــــــــــــــــــ
دیوان بلخ (2)
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می گیرد که«والله، بالله من زنده ام! چطور می خواهید مرا به خاک بسپارید؟» اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و می گویند:« پدرسوخته ی ملعون دروغ میگوید.مُرده !» مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش میبریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا ً جایز نیست!»
ـــــــــــــــــــــ
دیوان بلخ (3)
روزی زنی به محضر قاضی بلخ آمد و از شوهرش به تفصیل شکایت کرد که بخیل و ممسک است، خرج خانه نمیدهد، بد اخلاق است و با او سر یاری و سازش ندارد. قاضی سخنان شاکیه را به دقت گوش می کرد ولی بدون تامل و تفکر مرتبا سرش را تکان می داد و می گفت:«حق با شماست!»
زن با رضایت و خشنودی از دیوان بلخ خارج شد و امیدوار بود که حکم قاضی به نفع او و علیه شوهرش صادر خواهد شد. دیر زمانی نگذشت که شوهر زن شاکی به دیوان بلخ آمد و از همسرش به گناه آنکه علاقه به زندگی زناشویی ندارد و پر توقع و پر افاده است داستان ها گفت.قاضی احمد حنفی این مرتبه با قیافه ی اندوهگین سخنان مرد شاکی را شنید و در فواصل صحبت شاکی با بیان فصیح می گفت:«حق با شماست! حق با شماست!»
همسر قاضی که در کنار پنجره ی اطاقش شاهد این صحنه ی مضحک و تصدیق بلاتصور از طرف شوهرش بود به محض آنکه شاکی از دارالقضا خارج شد به درون رفت و مشت محکمی بر فرق شوهرش کوبید و گفت:«ای نفهم احمق، این چه نوع قضاوت است که می کنی؟ در کدام یک از محاکم و محاضر قضایی دنیا سابقه دارد که قاضی روی اظهارات مدعی و مدعی علیه، رای مشابه دهد؟ آیا هیچ می دانی که آن زن شاکیه همسر این شاکی بوده است؟» قاضی کتک خورده نیشخندی زد و در جواب همسر خشمگین گفت:«حق باتست! تو هم درست می گویی !»
خرِ ما از کُرگی دُم نداشت (1)
قضا را شخصی به نام مهرک که پسر یک نفر بازرگان بود و پس از مرگ پدر تمام مال و میراث را در راه مناهی و ملاهی بر باد داده بود بر اثر توصیه و سفارش مادرش نزد شمعون یهودی صراف ثروتمند بلخ رفت و از او مبلغ یک هزار درم وام خواست تا سرمایه و دستمایه کار خویش قرار دهد.
چون شمعون با پدر مهرک سابقه دوستی داشت حاضر شد مبلغ پانصد درم به مهرک قرض دهد و در سر سال مبلغ شش صد و پنجاه درم بگیرد. ضمناً از نظر محکم کاری در سند قید کرد:«چنانچه مهرک در موعد مقرر نتواند قرضش را بپردازد شمعون مجاز باشد پنج سیر از گوشت رانش را ببرد و به جای طلبش بردارد».
به همین ترتیب توافق به عمل آمد و مهرک با آن سرمایه استقراضی مشغول کسب و کار شد. اتفاقاً چون زرنگ و دست اندر کار تجارت و بازرگانی بود سود کلانی برد و سرمایه را چند برابر کرد ولی متأسفانه معاشران ناجنس که از پیش با او آشنا بودند دوباره به سراغش آمدند و هنوز سال به سر نرسیده بود که سود و سرمایه همه را از دستش خارج کردند.
شمعون مطالبه وجه کرد،مهرک نداشت که بدهد ولی چون راضی نبود گوشت بدنش بریده شود شکایت به دیوان بلخ بردند. شمعون برای آنکه زهر چشمی از سایر بدهکارانش بگیرد مهرک را که روزگاری اعتبار و احترام داشت از بازار پر جمعیت بلخ عبور داد. در بین راه خری که قماش و مال التجاره بارش کرده بودند در زیر بارگران از پای در افتاد و رهگذران به کمک خر و خرکچی شتافتند. مهرک برای آنکه کار خیری انجام دهد شاید وسیله نجات و خلاصی او از دست شمعون شود دم خر را گرفت و بازور وقت هر چه تمامتر به طرف بالا کشید. خر برنخاست ولی دمش کنده شد و در دست مهرک ماند.
خر کچی بنای داد و فریاد را گذاشت و برای اقامه دعوی و دادخواهی به دنبال شمعون و مهرک روان گردید.
مهرک بیچاره که وضع را چنین دید از هول و اضطراب به هر سو می دوید و راه فراری می جست تا بگریزد.در این فکر و اندیشه اش بود که در خانه ای را نیمه باز دید همین که در را به شدت باز کرد تا داخل خانه شود زن صاحبخانه را که باردار و پا به ماه بود چنان تنه زد که به شدت اصابت، جنین افتاد و بچه سقط شد . شوهر آن زن که هفت سال قبل عروسی کرده بود و پس از نذر و نیازها تازه می خواست صاحب فرزند شود از این پیشامد غیر منتظره برافروخت و با مهرک درآویخت. مردم جمع شدند و او را نصیحت کردند که به جای نزاع و مجادله بیهوده به معیت دو نفر شاکی دیگر به دیوانخانه برود و به قاضی ابوالقاسم غلجه شکایت کند.
دسته جمعی به راه افتادند ولی مهرک دل توی دلش نبود و از بخت بد و حواس پرتی دم بریده الاغ را که به هر سو تکان می داد به چشم اسب تصادف کرده آن حیوان زبان بسته را از یک چشم نابینا کرد .
صاحب اسب که پسر کنیز خسوره امیر بلخ بود پس از جار و جنجال به جمع مدعیان پیوست و به جانب دارالقضا راهی گردیدند. در بین راه متهم بیچاره که محکومیتش را حتمی و قطعی می دانست در یک لحظه از غفلت همراهان استفاده کرد و از دیوار کوتاهی بالا رفت تا مگر در ورای آن راه ناگزیری بجوید. از قضای روزگار از بالای دیوار کوتاه که اتفاقاً از داخل باغ بسیار مرتفع بود بر روی شکم پیرمرد خفته ای افتاد و خفته از سنگینی بدن مهرک و هول حادثه ناگهانی در دم جان داد و پسرش به خونخواهی پدر با چهار نفر مدعی دیگر هم عنان شده رهسپار دارالقضا گردیدند. نرسیده به دیوانخانه مرد خیراندیشی که از اول به دنبالش افتاده بود و سایه به سایه آنها می آمد سر در گوش مهرک کرد و گفت:« اگر می خواهی از شر و مزاحمت این عده شاکیان جوراجور خلاص شوی باید یک زرنگی به خرج دهی، و آن این است که زودتر از همه خودت را به قاضی القضات بلخ ابوالقاسم غلجه برسانی و قول و وعده انعامی دهی، شادی برائت حاصل کنی و یا اقلاً در محکومیت تو تخفیف کلی حاصل شود». مهرک گفت:«مرگ بعد از این همه جرمها و خطاها که از من سر زده چنین چیز امکان پذیر است؟»مرد خیراندیش جواب داد:«از این قاضی دیوان بلخ همه کار برمی آید زیرل پیچ و مهره حل و عقد مشکلات دست خودش است. پسر جان ، مگر نمی دانی که اینها تخم و ترکه شریح قاضی هستند و به دنبال جاه و مال می روند نه حق و راست؟» مهرک تصدیق کرد و به دستور آن خیراندیش قبل از مدعیان، خود را پشت در اطاق قاضی رسانید و به خلوتگاه درون شد. اتفاقاً نیمروز گرمی بود و قاضی به خلوت بساط عیش و طرب گسترده با زیبا پسری به هم آمیخته بود. مهرک زیرک که انتظار چنین فرصتی را می کشید قدم واپس نهاد و با صدای بلند که به گوش قاضی برسد فریاد زد:
«حضرت قاضی سرگرم عبادت هستند؛ حال خوشی دارند و با خدا راز و نیاز می کنند؛ دست نگهدارید و حالشان را بر هم نزنید تا از نماز و عبادت فارغ شوند!» قاضی ابوالقاسم غلجه چون حرفهای مهرک را شنید از زرنگی و کاردانی او خوشش آمد و با خاطری جمع کارش را انجام داد و بساط را جمع کرد، آن گاه مهرک را به درون خواس و گفت:«فرزند، تو کیستی و
سپس نوبت به مدعی سقط جنین رسید. جوان شاکی گفت:«هفت سال است ازدواج کرده ام و آرزوی فرزند داشتم که اتفاقاً چند ماه پیش این آرزو برآمد و همسرم باردار شد اما متاسفانه در حادثه امروز جنین افتاد و آرزوی چندساله ام را بر باد داد».
قاضی اندیشمند! تبسم ملیحی بر لب آورد و فرمود:«برای موضوعی به این سادگی چرا اینجا آمدید؟ خودتان می توانستید دوستانه با هم کنار بیایید و دعوی را مرضی الطرفین خاتمه دهید تا وقت شریف ما ضایع نگردد!»جوان پرسید:«چطور دوستانه حل می شد؟» حضرت قاضی فرمود:«قبلاً بگو ببینم جنین سقط شده پسر بود یا دختر؟»
شاکی گفت:« با نهایت تاسف پسر بود».
قاضی ابوالقاسم غلجه با حالت تبختر سری تکان داد و حکم محکمه را چنین انشاد فرمود:« در اصول قضا مقرر است: لاضرر ولاضرار و از توابع حتمی قاعده مقرر این است که هرکس ضرری به دیگری وارد سازد از عهده غرامت آن برآید».
غرامت سقط جنین، ایجاد جنین دیگر به علاوه تحمل و قبول مخارج آن است. مهرک محکوم است مخارج همسر شاکی را از لباس و غذا و مسکن و از امروز تا هنگامی که دوباره باردار و نزدیک به وضع حمل شود از مال خود بپردازد. بدیهی است زحمت ایجاد جنین جدید هم بر عهده متهم موصوف است که شخصاً باید تقبل کند! چنانچه نوزاد پسر بود فبهاالمراد، ولی اگر دختر بود بر محکوم فرض است که به همان سیاق به ایجاد جنین دیگر اقدام کند! مرتبه دوم اگر نوزاد پسر بود شاکی یک دختر سود برده است! ولی اگر باز هم دختر بود چون دو دختر برابر با یک پسر است دیگر دین و تکلیفی بر عهده محکوم نخواهد بود!» شاکی فرزند باخته از هول و وحشت حکم قاضی لرزه بر اندامش افتاد و عرض کرد:«جناب عدالت پناهی،این چه حکمی است که صادر فرمودید؟»
قاضی جواب داد:«همین است که گفتم ذره ای از طریق انصاف و عدالت خارج نشوم!» شاکی گفت:«من از حق خودم گذشتم و عرضی ندارم. شاید مشیت الهی چنین اقتضا کرده که من فرزند نداشته باشم. »قاضی فریاد زد:« خیره سر، کدام حق؟ استرداد دعوی قبل از صدور حکم است. وقتی حکم صادر شد فرار از تبعات آن منوط به توافق طرفین خواهد بود». سپس روی برگردانید و به مأموران دارالقضا فرمان داد که همسر شاکی را برای اجرای حکم در اختیار محکوم قرار دهند مگر آنکه شاکی از غرامت خسارت احتمالی محکوم برآید و حق دیوانخانه را نیز تأدیه نماید!
مأموران پس از گذشت شاکی و رضایت مهرک،حق دیوانخانه را به علاوه یک صد و پنجاه درم برای خودشان از آن بیچاره گرفتند و رهایش کردند.
چون قضه اسب کور مطرح شد و متهم به وقوع جرم اعتراف کرده بود دیگر تحقیق و اقامه شهود را لازم ندانست و بدون تأمل حکم قاضی دیوان بلخ به این شرح زیب صدور یافت:« مقرر می شود اسب مصدوم را از سر تا دم دو نیمه کنند و محکوم باید آن نیمه را که چشمش کور شده تصرف کند و قیمت مزبور را به مدعی بپردازد تا خسارتش جبران گردد!»مدعی که هاج و واج مانده بود و به زحمت دست و پایی جمع کرد و گفت: «جناب قاضی، اولاً این حیوان زبان بسته را چرا باید دو نیمه کرد؟ ثانیاً اسبی که دو نیمه شد لاشه ای بیش نیست در حالی که محکوم نصف قیمت را می پردازد».
قاضی با خونسردی جواب داد:« حکم عادلانه همین است که صادر شد. اگر حرفی دارید خارج از محضر قضا می توانید با یکدیگر کنار بیایید، فی المثل محکوم را راضی کنید که از حق خود درباره دو نیمه کردن اسب صرفنظر کند و در عوض قیمت نیمه معیوب آن را پرداخت نکند!» صاحب اسب که قافیه را تنگ دید عرض کرد:«جناب قاضی، مگر مرا نمی شناسید؟ من پسر کنیز خسوره امیر بلخ هستم».
قاضی گفت:«حالا که این طور است قیمت اسب و حق دیوانخانه را از همان شمعون بازرگان بگیرید و پول اسب را به شاکی بدهید تا کنیز خسوره امیر بلخ از حکم عادلانه ما خشنود و راضی باشد!»
صاحب خر دُم کنده که در تمام این مدت شاهد و ناظر صحنه ها و قضاوت های عجیب و غریب قاضی ابوالقاسم غلجه بود حساب کار خود را کرد و خواست از اطاق محکمه خارج شود که قاضی متوجه شد و گفت:« هنگام طرح دعوای شماست،می خواهی کجا بروی؟» صاحب خر عرض کرد:«عمر و عدالت حضرت قاضی دراز باد،شهود من در بیرون دیوانخانه منتظر هستند، می خواهم آنها را برای ادای شهادت به حضور آورم تا در کار قضاوت و اجرای عدالت تأخیری رخ ندهد!»
قاضی گفت:«متهم منکر وقوع جرم نیست که تا حاجت به اقامه شهود باشد. دستور می دهم شهود را مرخص کنند و شما برای ادای توضیحات آماده باشید زیرا امر قضا تعطیل بردار نیست!» صاحب خر جواب داد:«اتفاقاً کسی که منکر وقوع جرم است من بیچاره فلک زده هستم که در خارج از عدالتخانه شهودی حاضر کردم تا شهادت حسن عینی بدهند که نه تنها مهرک دم خر مرا نکنده است بلکه خر من از کرگی دم نداشت و مانند انواع خران بی دم که در جهان به حد وفور یافت می شوند متولد گردیده است !»
هدایت شده از 🌹علامت ظهور🤲
« وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ »
و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم !
- أنبیاء ۱۰۷
#میلاد_پیامبر_اکرم
هدایت شده از روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠هفته دفاع مقدس گرامی باد.
@newsmui
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ ماشالله عباسزاده معروف به رایان هستن از فعالان فتنه کوی دانشگاه و دبیر اطلاعرسانی ستاد انتخابات خاتمی که بعد از مهاجرت تحلیلگر شبکههای ضد انقلاب شد میگه زندگی در کانادا سخت شده الان دنبال گزینه مهاجرت معکوسه
احتمالا دیده تو ایران رفقا همه پست گرفتن بوی کباب به مشامش خورده
غلط کردی اینجا خر داغ میکنن بزودی خواهی فهمید😉
هدایت شده از کندیمیز دمیرچی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معنی تمامی پلاکهای موجود در ایران 🚗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 اگر چشمان ما کور شود باز هم غزه را رها نخواهیم کرد
🔸صحبت های زوج لبنانی که در حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به لبنان که منجر به انفجار پیجرها شد چشم های خود را از دست دادند.
@Kayhan_online
هدایت شده از منتظران نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜⃝🌺⚜⃝🌸⚜⃝🌺⚜⃝🌸⚜
⚜️⃝🌸 در آخرین شب زیبای
⚜⃝🌺 تابستانی آرزویم این
⚜️⃝🌸 است که صفحه غم و
⚜️⃝🌺 اندوه در دفتر زندگیتان
⚜️⃝🌸 همیشه سفید بماند
⚜️⃝🌺 اوقاتتون به وقت مهربانی
⚜️⃝🌸 لبخندتون به رنگ عشق
⚜️⃝🌺 شبتون بی دلواپسی
⚜⃝🌸 همراهان دوست داشتنی
⚜️⃝🌺 به امید فردایی بهت
✨
🌺✨
🍃🌸✨
🌺🍃🌺✨
❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥✨🌸
هدایت شده از ملاردنما
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قسمتی از صحبتهای #پزشکیان در خصوص ناهنجاری اجتماعی که رسانه ها نخواستن دیده بشه.
┄┅┄┅┅┅┅ 🎥🎙✍ ┅┅┅┅┅┄┅┄
🆔@malardnama رسانه ی ملارنما
┄┅┄┅┅┅┅ 🍂⛈☔️ ┅┅┅┅┅┄┅┄
✅ یکی دیگر از دانشجویان ضدنظام و ضد دین با لطف رییس جمهور نهج البلاغه خوان به دانشگاه برگشته
🔹این دانشجوی بیشرم علی رغم گذشت و بازگشت به دانشگاه اینگونه وقیحانه بر اقدامات معاندانه ی خود پافشاری و نظام را تهدید میکند!
🔹پول بیت المال که حق فقرا و مستمندان و بیچاره ها هست برای چنین موجودات کثیفی هزینه میشه.
آقای پزشکیان حداقل از خانواده های شهدا خجالت بکشید.
به حقیقت بپیوندید👇
@hagheeghat
هدایت شده از هواداران دکتر عباسی | رائفی پور
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ #دکتر_عباسی
" عصر جهاد کبیر "
جایگزین شدن قواعد قرآنی بر قواعد غربی...
#تمدن_نوین_اسلامی
🔗لینک دانلود با کیفیتهای مختلف
https://www.aparat.com/v/DRonz
✅ هواداران دکتر عباسی| رائفی پور👇
https://eitaa.com/joinchat/209518911C3b3e6a6869