eitaa logo
کانال مالک حسنی
1هزار دنبال‌کننده
54 عکس
17 ویدیو
0 فایل
برخی مطالب و یادداشت‌های بنده (گاهی حوصله‌‌ام یاری کنه بارگذاری‌ می‌کنم.)😊 پل ارتباطی برای استفاده از نظرات دوستان: @Malek_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
سفرنامه اربعین ۱۴۴۶ قمری قرار شد تا دانشجویان از مرز عبور می‌کنند با محمدصادق (دانشجوی ترم ۴ فقه و حقوق و عرب زبان و البته ماخوذ به حیا و کم زبان 🙂) و جناب دکتر ظریف (استاد هیات علمی و البته نه آن دکتر ظریف مستعفی) زودتر به سمت ماشین‌های در مرز عراق برویم. از همان اول می‌دانستیم فقط به دنبال اتوبوس هستیم؛ ۷ تا ۸ اتوبوس‌هایی که نزدیک بودند و در منطقه خاکی بودند مسافر داشتند و به کار ما نمی‌آمدند. رفقای همراه ناامید شدند از یافتن اتوبوس؛ باز جلوتر رفتیم چندتایی اتوبوس دیدیم؛ اما بی‌فایده بود و باز هم مسافر داشند. تا اینکه از راننده یکی از این اتوبوس‌ها‌ پرسیدم اتوبوس خالی وجود دارد؟ و او به صورت جدی گفت بله هست باید حوصله کنید. او گفت بروید جلوتر. درست می‌گفت کمی جلوتر از مکان خاکی در یک منطقه‌ای که کف آن سیمان بود اتوبوس‌های زیادی پارک‌ کرده بودند. (برای کسانی که دنبال دربست‌‌گرفتن اتوبوس در مرز شلمچه هستند: وقتی از مرز عراق رد و وارد منطقه ماشین‌ها می‌شوید یک دکل بزرگ مخابراتی که سه تا قطعه استوانه‌ای بالای آن نصب شده از دور می‌بینید و کنارش یک ساختمان هست؛ پشت این ساختمان یک‌‌منطقه بزرگی است که اتوبوس‌ها پارک‌کرده‌اند.) بعد از اینکه از چندتایی پرسیدم یکی از آن‌ها را هماهنگ کردیم. البته تعداد صندلی‌های آن اتوبوس که سرحال هم بود از تعداد ما بیشتر و ناچار مسافر‌های باقی مانده را خودمان کمک کردیم تکمیل کرد. دوتا صندلی در آخر باقی ماند‌ که یک گروه سه نفره آمدند؛ ناچارا نفری که خود راضی شد کف اتوبوس بخوابد را گفتم باید رایگان (بلّاش: همان بلا شی یعنی هیچی و‌ مجانی) حساب کند‌‌ که راضی شد. کرایه این اتوبوس که واقعا هم دوستان با آن راحت بودند خمسه‌عشر دینار (۱۵ دینار) شد. خورشید طلوع کرده بود که ما از مرز فاصله‌ گرفتیم و به سمت نجف راهی شدیم. جای جای این مسیر همه خاطره است و من به خاطر اینکه خیلی فرصت نوشتن ندارم از هر صدتایی نمی‌توانم حتی یکی‌اش را کامل بنویسیم. اتوبوس دو محوره و ده چرخ بود و از قدرت خدا ۵۹ صندلی داشت و چون برای تکمیل اتوبوس چند گروه را سوار‌ کردیم راننده جمع آوری کرایه را به ما سپرد و این تازه اول دردسر و گرفتن کرایه از افرادی بود که یا ۵۰ و یا ۲۵ هزار دیناری داشتند و حتی مطعم بین راهی برای آن‌ها پولشان را خورد نمی‌کرد. بله به قولی عراقی‌ها خَرده و پول خورد‌ نداشتیم و با مکافات هر طوری بود کرایه‌ها را جمع‌ کردیم و ۸۸۵ هزار دینار به راننده تحویل دادیم. لازم به ذکر است اگر کوچولویی دارید و سوار‌ اتوبوس و یا هر ماشین دیگری در شهر می‌شوید؛ معمولا عراقی‌ها صندلی را حساب می‌کنند و به تعداد کار ندارند. (اگر بچه‌ها را کنار خود بنشانید حسابشان نمی‌کنند.) تقریبا ساعت ۱۴ بود که به نجف رسیدیم؛ نزدیک مسجد حکیم‌ ما را پیاده کرد. موکبی نزدیک مسجد حکیم‌ بود بچه‌ها‌ گفتند فالوده می‌دهد؛ اما وقتی نزدیک آن شدند آب دوغ خیار با نون خشک بود.🙂 اما خداییش خیلی چسبید و به قول بچه‌ها جگرمان خنک‌ شد. کنار جسر و‌ پل عشرین مسجد مرحوم حکیم بود که بچه‌ها در همین‌ ابتدا این‌جا را برای فرار از‌ گرمای سرظهر انتخاب کردند. جای خوب و خنکی بود و تا عصر استراحتی کردند و کم کم باید عازم حرم یعسوب‌الدین و امام المتقین ‌(ع) می‌شدیم... پایان قسمت دوم @malek_hasanii