سفرنامه اربعین ۱۴۴۶ قمری
#قسمت_سوم
با دستهای از دانشجویان راهی حرم حضرت امیرالمونین (ع) شدیم. عصر بود کمی بچهها گرسنه بودند؛ ولی هنوز موکبهای غذایی مشغول به کار نشده بودند و البته در همین خیابان اصلی (بین جسر ثورالعشرین تا حرم) موکبها تعدادشان خیلی زیاد نبود و تمرکز موکبها مسیرهای منتهی به کربلا بود.
کم کم که به حرم نزدیک میشدیم نزدیک غروب میشد و بچهها هم از خجالت گرسنگیشان درآمدند و شربت نعنا هم تکمیل کننده این ضیافت بود.
در حال عبور از گیتهای بازرسی قرارمان این شد که چون نمیشود به داخل حرم کوله برد، گوشی، پول و گذرنامه خود را بردارند و همه کولههایمان را در گوشهای از فضای بیرون حرم بگذاریم و به زیارت حضرت ابوتراب (ع) مشرّف شویم و حدودا دو ساعت بعد وعده کردیم بچهها بازگردند تا به سمت صحن حضرت فاطمهالزهرا (س) برای پیدا کردن جای استراحت شبانه برویم و از هم جدا شدیم؛ اما صدای خواندن قرآن از بلندگوهای حرم بلند و نزدیک اذان شده بود و دربهای ورودی حرم به خاطر اقامه نماز بسته شد.
اذان شد و من مُهری (به قول عراقیها تُربه) از گوشهای برداشتم و میخواستم شال روی شانههایم را پهن کنم و نمازم را بخوانم که زائرین ایرانی، یکی یکی دورم
جمع شدند که حاجآقا میخواهیم جماعت بخوانیم؛ مسیر رفت و آمد بود و جماعتخواندن میتوانست دردسر ایجاد کند، هر چه میگذشت به تعداد داوطلبین جماعت افزوده میشد؛ از یکی از خادمین ایرانی که با جلیقه سبز در کنار حرم میایستند پرسیدم: رسم هست کنار حرم جماعت بخوانند؟ ایشان گفت تا حالا ندیدم و شاید عراقیها نگذراند.
گرچه من تردیدم بیشتر شد؛ اما زور زوّار از این حرفها بیشتر بود و نماز مغرب را شروع کردیم و هر لحظه به تعداد صفها افزوده شد و من ترس داشتم کل مسیر گرفته شود؛ *انّالله و مَلائکتَهُ یُصَلّون* را یکی از زائرین گفت و من هم نماز عشاء را سریع شروع کردم.
دو نماز که تمام شد، دلممیخواست ۳۰ ثانیهای یکحدیثی در فضائل قائد الغرّ المحجّلین بخوانم؛ وقتی به سمت نمازگزاران برگشتم، تعجبم از این همه صفهای تشکیل شده آن هم در این شرایط بیشتر شد و با صدای بلند گفتم: عُنوانُ صَحیفَهِ المُؤمِن حُبُّ عَلیِّبناَبیطالب (ع)
تیتر و سرنوشته نامه عمل انسان مومن، عشق و محبت مولا امیرالمونین است؛ اگر علاقهمندیم این عشق تا آخر عمر در دلمان باقی بماند و با تیتر درشت بالای نامه عملمان بنویسند: #عاشق_علی_بوده_است، صلواتی بفرستید؛ صدای صلوات فضای بیرون حرم را فرا گرفت و به همه گفتم قبول باشد و خداحافظی کردیم و به سمت جمعیتی که به خاطر بستن دربها در حال افزایش بود، رفتم.
راستش را بگویم اگرچه در مسیر اربعین پوشیدن لباس روحانیت و گذاشتن عمامه سفید مشکل به نظر میرسد؛ ولی به خاطر برگزاری نماز جماعت و پاسخگویی به مسائل دینی زوّار و اینکه در هنگام صحبت کردن با عراقیها و یا گرفتن ماشین کمکشان کنم تا به الان در این مسیر معمّم بودهام.
نکتهای را اضاف کنم: ظهرِ فردای همین روز، نزدیک ساعت ۱۱ صبح بود که همان خادم که تهرانی بود را دیدم و با هم خوش و بشی کردیم و میگفت دیروز صحنه خوبی شده بود؛ امروز هم بمانید تا باز نماز جماعت برگزار کنیم. ☺️
البته من زیارت کرده بودم و قصدم این بود به صحن فاطمه الزهرا (س) برگردم و اگر شد آنجا به اندازهای که ممکن است جماعت بخوانیم که همین هم شد؛ کافی است عمامهای به سرت باشد، قامت که میبندی، زائر است که پشت سرت صف میبندد.🌿🌿🌿
پایان قسمت سوم
#اربعین
#طریق_المعرفه
@malek_hasanii
سفرنامه اربعین ۱۴۴۶ قمری
#قسمت_چهارم
از درب بابالقبله که وارد میشوی علمای ایرانی زیادی در سمت راست مدفون هستند و در سمت چپ قبر شیخ مرتضی انصاری (ره) است؛ او از علمای بزرگ ایرانی حوزههای علمیه بود و قریب به ۲۰۰ سال است که کتابهای او مرجع است و در حوزهها تدریس میشود. و چه توفیقی که بعد عمری مجاهدت و تلاش و بندگی و عشق به اهلبیت (ع) توفیق شود در کنار آنها به آرامش ابدی برسیم. (رمان #نخل_و_نارنج آقای یامینپور برای آشنایی با شخصیت شیخ خواندنی است.)
زیارت امینالله برای زیارتهای کوتاه که پر از درخواستهای بزرگ و عمیق است و زیارت جامعه کبیره برای آن زمانی که حال بهتری داریم به نظر در حرم مولای متقیان با مُسمّی و پرخاصیت انشاءالله خواهد بود.
نمیدانم چرا؟! اما آجرها و دربهای قدیمی اماکن متبرکه را همیشه بیشتر دوست دارم. از همان ابتدای حرم بوسیدن آجرهای قدیمی حرم که قدمت بیشتری دارند و علما و عرفا و زوّار بیشتری به آنها دست کشیدند، برایم آرامشبخشتر است.
وقتی که با تمام احساس و دقیقا مثل اینکه ضریح را میبوسی، خودت را به دیوارها و آجرهای حرم میچسبانی حس میکنم عاجزانه و عاشقانهتر به نظر میرسد و حس میکنی تو را به زمان امام نزدیکتر میکند.
باید معتقد بود آنها هر کجا که باشیم و هر گوشهای از حرم دخیل بسته باشیم *یَرَون مَقامِی و یَسمَعونَ کَلامِی* و اگر هم ممکن نشد شبکههای ضریح را بگیریم، مهم این است که بدانیم که کل این حرم محل آمد و شد ملائک است و در محضر امام هستیم.
روایت درون حرم که برای هر کسی به گونهای خاص خودش رقم خواهد خورد را همیشه دوست نداشتم و اینجا با هم از حرم خارج میشویم که به یاد شما و همه شیعیان عالم بودهام و دعا برای مظلومیت کودکان غزه را فراموش نکردم.
دو سال پیش تحت قبة حضرت سیدالشهداء (ع) گوشهای ایستاده بودم که تکه پری از چوبپرههایی که برای هدایت زائرین دست خادمهای حرم بود، در کف حرم افتاد و آن را به قصد تبرک برداشتم و در بین صفحات مفاتیحم هنوز آن را دارم؛ زیباست و فکر میکنم پر طاووس است. امسال هم در حال خروج از ضریح حضرت علی (ع) بودم که پر بزرگی از چوبپرههای خادم حرم شکست و جلویم افتاد و خم شدم و آن را برداشتم. طبیعی و خیلی لطیفی بود و بعد از زیارت آن پر جدا شده از حرم را به صورت دانشجوهای همراهم کشیدم و دوست داشتم خاصیت نوازش زائرین حرم و لبخندهای ناشی از قلقلک این چوپ پره ادامه یابد. (چه زیبا است که نباید کمتر از گل به زائر گفت و حتی برای راهنمایی آنها از چوب پرههای طاووس و قو و جنسهای بالطافت در بقاء متبرکه استفاده میشود.)
تا الان هر طور بود این پر متبرک را در کولهام با هر سختیای که هست جا دادم و امیدوارم آن را به عنوان تحفهای ارزشمند از این سفر، بهیادگار به ایران برگردانم و نگه دارم.
پایان قسمت چهارم
#اربعین
#طریق_المعرفه
@malek_hasanii