فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️إنّا لله وإنّا إليهِ رَاجعُون▪️
باورم نیست
که خیبرشکن از پا افتاد
حضرتِ"واژهی برخاستن" از پا افتاد
🖤دیگر تمام شد
🖤مرغ از قفس پرید
🖤ندا داد جبرئیل
🖤اینک شما و....
🖤وحشت دنیای بی علی
#آغاز_یتیمي_دنیا_تسليت_باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به عاشقان مولا علی علیه السلام 💚
عزاداری ها و دعاهاتون قبول حق 🙏
سرنوشت تون ختم به زیباترین خیرها
امیدوارم🌼
امروز حاجت دل پاک و مهربانتون
با زیباترین حکمتهای خدا یکی گردد🙏
ان شاء الله حاجت روا باشید🙏
🌹شهيد ابوالفضل (داوود) اسماعيلي, اولین شهيد مدافع حريم علوي!؟
متولد 1365 تهران
شهادت:83/5/23
محل شهادت نجف
محل دفن: وادي السلام نجف- قطعه جيش المهدي
🌹 داود هیجده ساله ما عاشق امام رضا (ع) بود... او هم کار میکرد و هم درس می خواند... داود ماهی یکبار بعداظهر پنجشنبه سوار اتوبوس میشد و تا بعدازظهر جمعه در حرم مولا بود و دوباره سوار اتوبوس میشد تا صبح شنبه به مدرسه و سرکارش برسد...
📣سال 83 بود، آمريكایی ها عراق را اشغال كرده بود. خبرهايي از بي حرمتي نظاميان آمريكايي به حرم هاي اهل بيت در عراق به گوش مي رسيد. بعضي از پايگاه ها در ایران به صورت نمادين جهت اعزام نيرو به عراق ثبت نام مي كردند... قابل تحمل نبود كه به گلدسته حرم علمدار كربلا تير انداري شود و يا با تانك به درب ورودي حرم شاه مردان آقا امير المومنين(ع) گلوله بزنند و... اما شيعياني بودند كه طاقت نياوردند و خود را به آب و آتيش زدند و به معركه رسانند. مرداني كه با عشق به سيد الشهدا (ع) پاي در وادي جهاد و شهادت گذاشتند. 🌹شهيد داوود اسماعيلي نيز از جنس مرداني بود كه غبطه مي خورد چرا در هشت سال دفاع مقدس سن او نمي رسيد كه به جنگ برود. او متولد سال 1365 بود. عشق به شهادت و اهل بيت (س) و شهدا آتشي در سينه اش افروخته بود كه به جز شهادت هيچ مرحمي بر دردش كارساز نبود... هر طوری بود خود را به عراق و سپس به نجف می رساند... 📣 روز درگیری سلاح به اندازه کافی نبود و به داود سلاح نمی رسد!؟ 😰 ولی عاشق مولا با دست خالی هم جلوی حرامیان را می گیرد... صبح روز 23 مرداد سال 83 در 500 متری حرم امام علی(ع) با گلوله مستقیم نیروهای اشغالگر آمریکایی ها مانند مولایش اباعبدالله (ع) بی سر همان طوری که خودش پیش بینی کرده بود, به شهادت رسید و مانند حضرت زهرا (س) و شهدای گمنام در گوشه ای از وادی السلام نجف در جایی که نیروهای جیش المهدی (ع) هستند, گمنام به خاک سپرده می شود... دو بيت شعر👇هم شهيد داود اسماعيلي يك روز قبل از شهادتش گفته بود ...
"مشتاق گل از سرزنش خار نترسد
ديدار رخ يار ز اغيار نترسد
آن يار دلاور كه كند ترك سر خويش
از خنجر خونريز سردار نترسد"
📣در این درگیری شهید روح الله اسدی نیز به شهادت رسید ولی پیکرش به دست نیامد و مفقودالجسد است... یکی دیگر از شهدای ایرانی آن روز, شهید احمد کریمی بود که, عراقی ها به او لقب قهرمان دادند و این شهید اولین کسی که بود جلوی آمریکائی ها ایستاد و به شهادت رسید... شهید بعدی احمد مهدیانی است که ایشان هم سرش از بدن جدا شد... یکی دیگر از شهدای آن روز, شهید محمد حسن بود که به همراه همسرش آن موقع در نجف بود که در آن درگیری نیز ایشان شهید می شود و همسرش به تنهایی به ایران برمی گردد... در درگیری با آمریکائی ها نیز یکی از برادران نیز به درجه جانبازی میرسد که دو پا و یک دستش قطع می شود و...
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصرکاوه
راوی: #جواد_تاجیک
هدایت شده از 💔
نالهی قَد قُتِلَ الْعِشْق به عالم می ریخت
عرش را در دلِ محراب به زیر آوردند
#تهدمت_والله_ارکان_الهدی
#اللهم_العن_قتلة_امیرالمؤمنین
@maliche11gol
🔴شهادت یک مرزبان هنگ مرزی در درگیری با اشرار مسلح ضدانقلاب
فرمانده مرزبانی استان کردستان:
🔸مرزبانان هنگ مرزی مریوان در حین مراقبت از نوار مرز، در منطقه مرزی «دره نخی» مریوان با اشرار مسلح درگیر و مقتدرانه و با شجاعت با آنان مقابله کردند.
🔸در این درگیری «حسین نامور» از نیروهای مرزبانی با رشادت در برابر اشرار ضدانقلاب ایستادگی کرد و مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان، به دلیل شدت جراحات وارده به شهادت رسید.
🔸با توجه به تبادل آتش پرحجم نیروهای خودی، شواهد حاکی از وارد شدن تلفات سنگین و مهلکی به عناصر مسلح ضدانقلاب است.
∞☆🦋∞☆
#شهیدانـــــه 🌿
همیشه میگفتـــــ :
زیباترین شهادتـــــ را میخواهم!
یڪ بار پرسیدم:
شهادتـــــ خودش زیباسـتـــــ ؛
زیباترین شهادتـــــ چگونه استـــــ؟!
در جوابـــــ گفتـــــ :
زیباترین شهادتـــــ این استـــــ ڪه
جنازهاے هم از انسان باقے نماند :)
#شھیدابراهیمهادے🌿
💕❤️💕
✍#حکایت_خداوند_گرگها
نانوایی شلوغ بود و چوپان مدام این پا و آن پا می کرد.
نانوا از چوپان پرسید: چرا انقدر نگرانی؟
چوپان گفت: گوسفندانم را رها کرده ام و آمده ام که نان بخرم. ترسم آن اسنگت که گرگ ها، شکمشان را پاره کنند.
نانوا پرسید: چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده ای؟
چوپان گفت: سپرده ام اما، او خدای گرگها نیز هست.
پیام اخلاقی:
خدا ضامن تنبلی و بی مسئولیتی های ما نیست.
💕🧡💕
#شهید_مطهری:
یک وقت میگوییم علی را "که" کشت و یک وقت میگوییم "چه" کشت؟
اگر بگوییم علی را که کشت؟ البته عبدالرحمن ابن ملجم،و اگر بگوییم علی را چه کشت،باید بگوییم جمود و خشک مغزی و خشک مقدسی!
#صلےاللهعلیڪ_یاامیرالمومنین
#سلام_ودرود_برشهیدان
💕💚💕
☆∞🦋∞☆
همیشه لباسڪهنه مےپوشید .
سر آخر اسمش پاے لیستـــــ دانشآموزان
ڪم بضاعتـــــ رفتـــــ .
مدیر مدرسه دایـےاش بود .
همان روز عصبانے به خانه خواهرش
رفتـــــ .
مادر عباس،برادرش را پای ڪمد برد و ردیفـــــ لباسها و ڪفشهای نو را نشانشداد .!'
گفتـــــ عباس مےگوید دلش را ندارد
پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد((:
#شهید_عباس_بابایـے!🌿
#سلام_ودرود_برشهیدان
💕💜💕
🦋مکاشفه عجیب علامه جعفری 👌
🦋علامه جعفری تعریف میکردند:
ما در مدرسه علمیهای درس میخواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها در نجف، طلبهها زندگی سختی داشتند. با این حال، شبهای ولادت یا شهادت ائمه اطهار (ع) که میرسید، پولهای ناچیزمان را روی هم میگذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما میخریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع میشدیم و یک حالت شبنشینی داشتیم. در شبهای ولادت، در گفتوشنودهایمان شوخی هم میکردیم.
🦋آن شب هم شب یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: میخواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همهتان را قسم میدهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور میکند، از جیب عبایش یک عکس چاپشده در روزنامه را درآورد و گفت: اگر شما امکان انتخاب داشتهباشید که یا یک عمر بهصورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید، یا بهطور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (ع) دیدار داشتهباشید، کدام را انتخاب میکنید؟ نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت میکنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.»
🦋استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشهای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین (ع) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح میدهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجرهام رفتم. همانطور که نشسته و به درِ حجره تکیه دادهبودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه میکند. در آن حال عجیب، یکدفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که میخواستی ببینی. من، علیبنابیطالب (ع) هستم... نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتابها از مولا (ع) نقل شدهبود را داشتند؛ قد میانه، درشتهیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...»شاگرد استاد لبخندبرلب میگوید: «استاد میگفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبهها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیدهبود. یعنی مدت زمانی که گذشتهبود، تا این حد کوتاه بود
🦋دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبهای که عکس را آوردهبود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند...
🦋استاد میگفتند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز میکردم، فکر میکردم اینها را من قبلاً خواندهام.
💕🖤💕