eitaa logo
رسانه مردمی مالواجرد
1.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
4هزار ویدیو
119 فایل
🔷رسانه مردمی روستای مالواجرد 🌹روستایی با ۲۹ شهیدگلگون‌کفن🌹 🔸️پوشش خبری: مالواجرد،منطقه و اخبارمهم‌کشوری 🌟وفعالیتهای ستادپیشرفت روستا ✅شروع فعالیت کانال:۲۸دی۱۳۹۸ ارسال پیشنهادات،اخبار و یاتبلیغات به آیدی زیر: @admineresaneh @adminemalvajerd1
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️حجت الاسلام محمد قمی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در نخستین مطلب صفحه اینستاگرامیش نوشت: 🔹انتهای زمان خلافت امیرالمومنین، لشکر معاویه به فرماندهی بسر بن ارطاة به یمن حمله کرد. عبیدالله‌بن_عباس -که والی امیرالمومنین علیه‌السلام در یمن بود- با شنیدن این خبر به جای مقابله، از ترس به کوفه فرار کرد. بُسرِ که دستش به عبیدالله نرسیده بود، دو طفل بیگناه او را به طرز فجیعی کشت و سر برید؛ جوری که مادرشان از شدت غصه دیوانه شد! خبر این جنایت وحشیانه، همه جا پیچید و معاویه را بیش از پیش رسوا کرد. 🔹پس از شهادت امیرالمومنین، امام حسن او را به عنوان فرمانده لشکر خویش انتخاب کرد؛ چرا که گماشتن یک سردار داغ‌دیده در رأس سپاهی که به جنگ قاتل فرزندانش می‌رفت، احتمال بروز کمترین ضعف و را از بین می‌برد. 🔹قاعدتاً باید از معاویه انتقام کشتارهای وی گرفته می‌شد، ولی معاویه به ترفند پیشنهاد و القای روی آورد. امواج تبلیغاتی معاویه، از همه طرف هجوم می‌آورد و برای شخص عبیدالله هم مرتب پیغام می‌آمد که: «شک نکن که حسن به‌زودی مجبور به می‌شود؛ برایت بهتر است که پیش‌قدم باشی، نه تابع.» 🔹عبیدالله قدرت معاویه شد و تحلیلش این بود که مردم کوفه تاب در مقابل معاویه را ندارند. درست است که با معاویه‌ی و جنایتکار و ، نباید مذاکره کرد؛ ولی وقتی او تغییر رفتار داده و به مذاکره روی می‌آورد و را بر می‌دارد و وعده گشایش و درهم و دینار می‌دهد، قتل فرزندان را هم می‌توان نادیده گرفت و با او به مذاکره نشست. 🔹آخرش معاویه را برد و دل فرمانده سپاه اسلام را خالی کرد! جوری که دیگر نه تنها دین و تعصب قبیله‌ای و پیمان او با رهبرش، بلکه حتی حس انتقام‌جویی از دشمن خون‌ریز هم نتوانست او را از سقوط بازدارد. مذاکرات معاویه با عبیدالله به نتیجه رسید و او سپاه امام حسن را ترک کرد.
کسی به آنان نگفت تروریست!! 🔺این سه رئیس جمهور در مدت ۲۶ سال ریاست جمهوری خود به ۹ کشور اسلامی حمله کردند و حدود ۱۱ میلیون‌ مسلمان را کشتند اما کسی به آنان نگفت: !!! و این است قدرت رسانه در دست دشمنان‼️ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
جاسوس‌خبرنگاران B.B.C و ایران اینترنشنال به دنبال سوراخ موش 🐀💥 🔹️خبرگزاری فرانسه شنبه ۲۸ آبان ماه ۱۴۰۱ اعلام کرد که خودروهای مسلح پلیس در خارج از استودیوهای تلویزیونی ایران اینترنشنال در لندن مستقرشده‌اند که دو تن از خبرنگاران آن توسط مقامات تهران تهدید شدند. 👊 🔹️یکی از سخنگویان این شبکه سعودی به خبرگزاری فرانسه گفته است که پس از دریافت پیام‌های تهدیدآمیز «شدید و معتبر» اخیراً علیه دو خبرنگار این کانال مستقر در بریتانیا، حدود هفت وسیله نقلیه در خارج از استودیو در پارک چیسویک در غرب لندن مستقرشده‌اند. 🚨🚔 🔹️سخنگوی این شبکه سعودی-لندنی افزوده که حضور خودروهای زرهی پلیس یک "بازدارندگی گسترده" ایجاد کرده است که به کارکنان این شبکه "اطمینان بخشیده است". 🚍 پلیس لندن هم تأیید کرده است که افسران پلیس انگلیس در پاسخ به تهدیدات احتمالی پیش‌بینی‌شده از سوی ایران علیه تعدادی از افراد مستقر در بریتانیا اقدام به این کار نموده‌اند. 🏍 🔸️حجت‌الاسلام سید اسماعیل خطیب وزیر اطلاعات صراحتاً گفت: "شبکه اینترنشنال از سوی دستگاه امنیتی ایران به عنوان سازمان تروریستی شناخته شده و عوامل آن تحت تعقیب وزارت اطلاعات قرار خواهند گرفت و من بعد، هر نوع ارتباط با این سازمان تروریستی به عنوان ورود به حوزه تروریستی و تهدید امنیت ملی تلقی خواهد شد". ✌️ 🔸️در واقع مسئولین امنیتی انگلیس تصور می‌کنند که با استقرار چند دستگاه خودروی زرهی و شماری از نیروهای پلیس می‌توانند از جان عناصر ♉️ شبکه سعودی اینترنشنال محافظت کنند؛ که البته چنین پنداری غلط است و بیشتر رفتاری تبلیغاتی باشد تا راهکاری حفاظتی.
رسانه مردمی مالواجرد
📚 #دمشق_شهر_عشق 📖 #قسمت_چهل‌ویکم 1⃣4⃣ سرش به سمتم چرخید.. و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که
📚 📖 2⃣4⃣ و زیر گوشم شیطنت کرد: _مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟🤨 کجا گذاشته رفته؟😁 🌷مادر مصطفی🌷همچنان قربان قد و بالای ابوالفضل🕊 میرفت که سالم برگشته... و ابوالفضل پشت این شوخی، حقیقتاً نگران مصطفی🌸 شده بود.. و میدانست را کجا بزند که زیر لب پرسید: _رفته زینبیه؟😊 پرده اشک شوقی که چشمم را پوشانده بود با سرانگشتم کنار کشیدم😢 و شیدایی این جوان سُنی را به چشم دیده بودم که شهادت دادم _میخواست بره، ولی وقتی دید داریا درگیری شده، همینجا موند تا مراقب من باشه!😊 بی صدا خندید..😁 و انگار نه انگار از یک هفته جنگ شهری برگشته.. که دوباره سر به سرم گذاشت _خوبه بهش سفارش کرده بودم، وگرنه الان تا حلب رفته بود!😂😉 مادر مصطفی مدام تعارف میکرد ابوالفضل داخل شود.. و عذر غیبت پسرش را با مهربانی خواست _رفته حرم سیده سکینه!😊 و دیگر در برابر او نمیتوانست شیطنت کند که با لهجه شیرین عربی پاسخ داد _خدا حفظش کنه،😊 شما که تو داریا هستید، ما خیالمون از حضرت سکینه (س) راحته!😊😇 با متانت داخل خانه شد.. و نمیفهمیدم با وجود شهادت سردار سلیمانی😟 و آشوبی که به جان دمشق افتاده، چطور میتواند اینهمه باشد.. 🧐 و جرأت نمیکردم حرفی بزنم.. مبادا حالش را به هم بریزم. مادرمصطفی تماس گرفت تا پسرش برگردد.. و به چند دقیقه نرسید که مصطفی برگشت... از دیدن ابوالفضل چشمان روشنش مثل ستاره میدرخشید..🤩😍و او هم نگران بود که سراغ زینبیه را گرفت.. و ابوالفضل از تمام تلخی این چند روز، تنها چند جمله گفت _درگیریها خونه به خونه بود،.. سختی کارم همین بود که هنوز مردم تو خونه ها ، ولی الان زینبیه پاکسازی شده. دمشق هم ارتش تقریباً کنترل کرده،فقط رو بعضی ساختمون ها هنوز تک تیراندازشون هستن. و سوالی که من روی پرسیدنش رانداشتم مصطفی بی مقدمه پرسید: _راسته تو انفجار دمشق شهید شده؟ که گلوی ابوالفضل از غیرت گرفت و خندهای عصبی😏🤨 لبهایش را گشود: _غلط زیادی کردن!😏😎 و در همین مدت سردار سلیمانی را دیده بود که سینه سپر کرد _نفس این تکفیری ها رو حاج قاسم گرفته،😎 تو جلسه با ژنرال های سوری یجوری صحبت کرد که روحیه ارتش زیر و رو شد💪 و دمشق بازی باخته رو بُرد!✌️ الان آموزش کل نیروهای امنیتی سوریه با 💙ایران و 💙 و به خواست خدا ریشه شون رو خشک میکنیم!😎💪 ابوالفضل نفس کم آورده و دلش از غصه سوریه میسوخت که همچنان می گفت _از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، تروریست ها وارد سوریه میشن😕😐 و ارتش درگیره! همین مدت خیلی ها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!😐 سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد😄🙁 _تو درگیریهای حلب وقتی جنازه ها رو شناسایی میکردن، چندتا افسر ترکیه ای و سعودی هم قاطیشون بودن. 😐حتی یکیشون ریاض بود،😐😏 اومده بوده سوریه بجنگه! از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده.. که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت: _پادشاه عربستان داره پول جمع میکنه که این حرومزاده ها رو بیشتر تجهیز کنه!😞 و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید: _میگن آمریکا و اسرائیل میخوان به سوریه حمله کنن، راسته؟😨 و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه ای ماتش برد..😥 و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد: _نه مادر! اینا از این حرفا زیاد میزنن!😊 سپس چشمانش درخشید و از لبهایش عصاره عشقش چکید _اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، و ما مثل کوه پشتتون وایسادیم! 😎اینجا فرماندهی با حضرت زینبِ(س)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!😎😊 و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد.. و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت _ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته. و دیگر داریا هم نبود که رو به مصطفی بی ملاحظه حکم کرد _باید از اینجا برید!😊 نگاه ما به دهانش مانده😳😨😥 و او میدانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد _ان‌شاءالله تا چند روز دیگه وضعیت زینبیه 💚تثبیت میشه، براتون یه جایی میگیرم که بیاید اونجا.😊 به قدری صریح صحبت کرد.. که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرمتر توضیح داد _میدونم کار و زندگی تون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!😊 بوی افطاری در خانه پیچیده..🍵 و ابوالفضل عجله داشت به زینبیه برگردد که بلافاصله از جا بلند شد... شاید هم حس میکرد .. 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠