eitaa logo
رسانه مردمی مالواجرد
1.1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
119 فایل
🔷رسانه مردمی روستای مالواجرد 🌹روستایی با ۲۹ شهیدگلگون‌کفن🌹 🔸️پوشش خبری: مالواجرد،منطقه و اخبارمهم‌کشوری 🌟وفعالیتهای ستادپیشرفت روستا ✅شروع فعالیت کانال:۲۸دی۱۳۹۸ ارسال پیشنهادات،اخبار و یاتبلیغات به آیدی زیر: @admineresaneh @adminemalvajerd1
مشاهده در ایتا
دانلود
رسانه مردمی مالواجرد
📚 #دمشق_شهرِ_عشق 📖 #قسمت_ششم 6⃣ 💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خر
📚 📖 7⃣ 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا می‌زد من نبودم، سعد ناباورانه نگاهش می‌کرد و من فقط می‌خواستم با او بروم که با چشمانم به پایش افتادم :«من از اینجا می‌ترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!» از کلمات بی سر و ته اضطرارم را فهمید و می‌ترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت :«اینجوری نمیشه برید بیرون، کردن.» و فکری به ذهنش رسیده بود که مثل برادر از سعد خواهش کرد :«می‌تونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟» 💠 برای از جان ما در طنین نفسش تمنا موج می‌زد و سعد صدایش درنمی‌آمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد و او بلافاصله از پرده بیرون رفت. فشار دستان سنگین آن را هنوز روی دهانم حس می‌کردم، هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش می‌زد و این دیگر قابل تحمل نبود که با هق‌هق گریه به جان سعد افتادم :«من دارم از ترس می‌میرم!» 💠 رمقی برای قدم‌هایش نمانده بود، پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد و حرفی برای گفتن نداشت که فقط تماشایم می‌کرد. با دستی که از درد و ضعف می‌لرزید به گردنم کوبیدم و می‌ترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم :« همینجا بود، می‌خواست منو بکشه! این ولید کیه که ما رو به این آدم‌کُش معرفی کرده؟» لب‌هایش از ترس سفید شده و به‌سختی تکان می‌خورد :«ولید از با من تماس می‌گرفت. گفت این خونه امنه...» و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم :«امن؟! امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود!» 💠 پیشانی‌اش را با هر دو دستش گرفت و نمی‌دانست با اینهمه درماندگی چه کند که صدایش در هم شکست :«ولید به من گفت نیروها تو جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از و برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمی‌کردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن!» خیره به چشمانی که بودم، مانده و باورم نمی‌شد اینهمه نقشه را از من پنهان کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم گرفت :«این قرارمون نبود سعد! ما می‌خواستیم تو مبارزه کنار مردم باشیم، اما تو الان می‌خوای با این آدم‌کش‌ها کار کنی!!!» 💠 پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی‌اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی بوده که به تندی توبیخم کرد :«تو واقعاً نمی‌فهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه‌بازی‌هایی که تو بهش میگی ، به هیچ جا نمی‌رسه! اگه می‌خوای حریف این بشی باید بجنگی! ما مجبوریم از همین وحشی‌های وهابی استفاده کنیم تا سرنگون بشه!» و نمی‌دید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش شود و به هر قیمتی تنها سقوط نظام سوریه را می‌خواست که دیگر از چشمانش ترسیدم. درد از شانه تا ستون فقراتم می‌دوید، بدنم از گرسنگی ضعف می‌رفت و دلم می‌خواست فقط به خانه برگردم که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد. 💠 مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفس‌هایش به تندی می‌زد. با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را می‌پائید مبادا کسی سر برسد. زن پیراهنی سورمه‌ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با شروع کرد :«من سمیه هستم، زن‌داداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه‌مون.» سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید :«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!» 💠 من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او می‌دید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم. از درد و حالت تهوع لحظه‌ای نمی‌توانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر پیراهن سورمه‌ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم. 💠 از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانه‌اش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین می‌کشیدم و تازه می‌دیدم گوشه و کنار مسجد انبار شده است... 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌ به علت قطعی برق در شهر ورزنه ، کارت ارتباطی خطوط بین شهری دچار مشکل شد و این مسئله باعث شد که خطوط مخابراتی منطقه به طور کامل قطع شود، که با پیگیری همکاران محترم مشکل به طور کامل مرتفع گردید . 🔴🔴 مسئولین محترم منطقه و شهرستان؛ استدعا داریم لطفا پیگیر حل مشکل عدم قطع برق یا رفع مشکل خرابی باطری های مراکز مخابراتی باشید . 😔با عرض پوزش از مردم صبور جرقویه علیا و روستای مالواجرد. احمدی مخابرات روستای مالواجرد 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
💥توجه 💥 توجه 💥 💛تاسیسات مهر سپاهان 💛 ✅ فروش انواع پکیچ شوفاژ دیواری ✅انواع رادیاتور های پره ای و پنلی ✅شیرآلات و تجهیزات گرمایشی 🔹بصورت نقد و اقساط 🔹 🚨با کیفیت عالــــــــی🚨 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
02.Baqara.265.mp3
1.82M
آیه265🌹ازسوره بقره 🌹 وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ و مَثل كسانى كه اموال خود را در طلب رضاى خداوند واستوارى روح خود انفاق مى‌كنند، همچون مَثل باغى است كه در نقطه‌اى بلند باشد (واز هواى آزاد بحدّ كافى بهره بگيرد) وباران‌هاى درشت به آن برسد وميوه‌ى خود را دو چندان بدهد. واگر باران درشتى نبارد، باران‌هاى ريز و شبنم (ببارد تا هميشه اين باغ شاداب و پر طراوت باشد.) و خداوند به آنچه انجام مى‌دهيد، بيناست 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
بی حرم بودن او حکمتش این بوده و هست... حسن از قبل نشان داده به ما مادری است... 💚 ☀️ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
🗓 تقویم امروز... 💌 پیشاپیش روز مرد مبارک🎊 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
♥️🍃 هنر انسان های بزرگ این است که به دشواری کار نمی اندیشند. بلکه به عظمتِ آنچه خواهند یافت فکر می کنند...🍂☺️ روزتون زیبا❤️ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
24.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ جدید «پسراتو ببین» 🔸هدیه دهه نودی‌ها به رهبر انقلاب به مناسبت روز پدر✌️ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
🔰 پیام تقدیر خانواده محترم نیکبخت پس از مراسم ترحیم پدر مرحومشان به نام خالق هستی (من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق) خوشا آنان که با عزت ز گیتی بساط خویش برچیدند و رفتند ز کالاهای این آشفته بازار محبت را پسندیدند و رفتند ایزد منان را سپاسگزاریم که در غمناک‌ترین روزهای زندگی ما را از نعمت حضور دوستان و سرورانی مهربان بهره‌مند ساخت که همدردی‌شان التیامی است بر دل‌ داغدیده ما. ابراز همدردی و بذل محبت شما عزیزان موجبات غرور و افتخار را برای ما فراهم نمود و سزاوار قدردانی و سپاسگزاری است. آرزو می‌کنیم در مجالس و محافل شادی شما عزیزان جبران نماییم. با سلام و احترام اختصاصا، بدینوسیله برخود وظیفه می دانیم از تمامی عزیزانی که با حضور گرم و صمیمی خود در مراسم تشییع، تدفین، سوم و هفتم ذاکر با اخلاص اهل بیت عصمت و طهارت حاج حسین نیکبخت شرکت نموده، یا با ارسال پیام، نصب بنر و تماس( به هر نحو) باعث تسلی خاطر داغ سنگین آن عزیز سفر کرده شدند، تشکر و قدردانی نماییم. لذا از عموم اقوام نصبی و سببی و بستگان و آشنایان، جامعه محترم مداحان اهل بیت(زینبیه تهران و حسینیه ذاکر اهل بیت مرحوم حاج آقا خادمیان)، جامعه محترم مداحان مالواجرد، کانال های فضای مجازی مخصوصا کانالهای پابرج، میم مثل مالواجرد، مالواجرد، رسانه مردمی مالواجرد و رامشه و ...( از ادمین های مربوطه) کمال تشکر و قدردانی می نماییم. (خانواده زنده یاد حاج حسین نیکبخت) ۲۳ دیماه ۱۴۰۳ 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺با سلام خدمت همشهریان عزیز و گرامی 🌺 ❌کلینیک سونوگرافی مجتمع خیریه درمانی کوثر فعال شد.❌ جهت هماهنگی و رزرو نوبت با شماره زیر تماس حاصل فرمایید. 📞09301326654 آدرس:حسن آباد جرقویه _ بلوار شهرداری _ساختمان قدیم شهرداری 🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد 💠 @malvajerd1 💠