کتاب را با دخترک زیر پنجرهای که تماما فویل کشیدهایم تا اتاق تاریک شود و خواب بچهها تنظیم شود تمام کردم و دلم پیش آن پنجره بزرگ چوبی که وقتی باز میشد دیواری از خانه ماریا کم میشد و سباستین تمام آدمهای آن خانه را با نسبتی که با پنچره داشتند تعریف کرد، ماند.
تعریف سباستین از آدمها بیشتر از مکانها بود. خیلی مختصر و مفید تصویر مکانهایی که دیده بود را میگفت ولی سر حوصله از آدمها تعریف میکرد جوری که بعید میدانم آبیس را فراموش کنم با سوپی که با کله ماهی پخته بود یا ذوقی که برای چند دانه آجیل کرده بود یا دنی را که مثل شکلات ۷۰ درصد بود .
من از کوبا آدمهایش را بیشتر دیدم و چقدر حیف که از خانه همینگوی انقدر کم گفت و میخواستم بیشتر آنجا را ببینم و بدانم خانهاش چه شکلی است. احتمالا اینجای داستان را سباستین کم گذاشته و خواسته برای رمانی که میخواهد برای ارنست همینگوی بنویسد نگهدارد.
#چند_از_چند
#معرفی_کتاب
چهارده از بیست
________________________________
@Mamaa_do
دیروز بلاخره باورم کردم که مادر سه بچه هستم.
وقتی توی معرفینامه نوشتم مادر و در تعداد فرزندان نوشتم سه.
اخرین باری که معرفی نامه نوشته بودم گزینه مادر منفی بود و حالا در طی ۲سال این عدد ۳شده بود و مثل آب شدن یخی بعد از اولین گرمای بهار بود.
این دو سال چیزهایی بر ما گذشت که فکر میکنم هیچ چیز جز قلم درمانش نمیکند. همان درمانی که طلوعی به بنفشه پیشنهاد داد و بعد تراپیستش تایید کرد و آن برای درمان درد نازایی بود و این برای پُرزایی!
و پُرزایی عجب کلمهای!
این که ۳بچه کوچک به ناگهان وارد زندگیات شوند اصلا چیز سادهای نیست که تا همین دیروز بود و فکر میکردم خب زندگی ما هم همین بوده، اما حالا که گورهای بیسنگ را خواندم و فهمیدم این بچهها چقدر عزیز هستند، دیگر هیچ چیز ساده نیست و فکر میکنم چیزهایی دارم برای نوشتن که در نقطه مقابل جستارهای اوست و گاهی دردناکتر از او و میبینم او فرصتی برای نوشتن دارد و من آن را هم ندارم و دلم به این نداشتن راضی نمیشوند و بلاخره میان بیداری و خوابها باید بنویسم تا آن درد پرزایی درمان شود!
#پانزده_از_بیست
#معرفی_کتاب
#گورهای_بیسنگ
#نازایی
#پرزایی
________________________________
@Mamaa_do
اینجوری که سبزیجات بخارپز میکنی و میگی عجب چیزی بود و هر روز همین را میپزم و بعد میرود تا سال بعد که یادت بیاید!
#کوتاه_نوشت
#راوی_دومشخص
___________________________________
@Mamaa_do
آن پشت نشسته و فکر میکند ما چطور در این جای کوچک پرواز میکنیم و بالهایمان کجاست و وقتی پریدیم چطور به این سقف نمیخوریم!
#کوتاه_نوشت
#راوی_شگفت
__________________________________
@Mamaa_do
فرش را حوصله نکردی برداری و آفتاب دارد میرود و فکر میکنی چند بار دیگر باید خاک بنشیند و بتکانی و نیاید!
#کوتاه_نوشت
#راوی_دومشخص
__________________________________
@Mamaa_do
هدایت شده از [ هُرنو ]
توضیحات رزق دهم.mp3
13.93M
حافظ، قلم شاه جهان (نجف) مقسم رزق است
از بهر معیشت مکن اندیشهٔ باطل...
#رزق دهم
✋ از شما دعوت میکنم به جمع ۲۵۰نفرهٔ ما بپیوندید.
قرار است به تکمیل منزل یک خانوادهٔ مستحق در روستای کوسه واقع در استان خراسان شمالی کمک کنیم.
توضیحات کامل را در صوت تقدیم کردهام.
تقاضا میکنم کامل گوش کنید و در صورت علاقه به همراهی، از طریق لینک زیر اقدام به ثبتنام کنید.
و اگر فکر میکنید فرد دیگری هم ممکن است علاقمند به همراهی ما باشد، این پیام را برایش بفرستید و دعوتش کنید.
و لطفا پس از اتمام تکمیل فرم، از طریق لینک انتهای فرم ثبتنام، وارد کانال خصوصی رزق دهم بشوید.
لینک ثبتنام رزق دهم👇
https://survey.porsline.ir/s/f0Xc7rmJ
دعاگو و دعاجو
مصطفا جواهری
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
مامادو♡
حافظ، قلم شاه جهان (نجف) مقسم رزق است از بهر معیشت مکن اندیشهٔ باطل... #رزق دهم ✋ از شما دعوت میک
این که چقدر آن آدم خوشبخت است که آقای جواهری دارد برایش کمک جور میکند و آرزوی بچههایش برای خانهدار شدن مستجاب میشود، مهم نیست.
خوشبخت ما هستیم که داریم آجری میاندازیم بالا تا لبخندی کشیده شود روی صورت بندهخدایی در گوشهای از خراسان که خیلی دلتنگش هستم و میدانم حالا حالاها نمیشود بروم🍃
روبهروی هم، وسط آشپزخانه نشستهایم و حرف میزنیم و رودربایستی نداریم.
هی وسط حرفش بلند میشوم. میروم غذا را کاریش میکنم یا دخترک را شیر میدهم یا نوبتی هر سه را عوض میکنم و باز چای میریزم و میآیم بقیه حرفش را بزند و بگوید با چه تفریح میکند و روحش را چگونه آرام میکند.
تفریح خیلی مهم است آقای شهسواری میگفت وقتی دارید شخصیتی خلق میکند حتما به تفریحش فکر کنید. آدمها هرجایی خودشان را قایم کنند، وقتی تنها هستند و میخواهند تفریح کنند خودِ خودشان هستند!
و حالا حوری نشسته و دارد خودِ خودش را نشانم میدهد. چه کار سختی میکند. به این راحتیها نیست اول باید از چیزهای دیگرش برایم بگوید تا کمی یخهایمان آب شود و برسیم به تفریح و بعد آن راز مگو!
#روزمره_نویسی
#ازتفریحمهمترمداریم؟
#ماکهنداریم🥲
___________________________________
@Mamaa_do
شهر تمیز شده. این جمله ثابت باباست وقتی ماشین رو میبرند کارواش و دارند از پشت شیشههای براق رانندگی میکنند و میخندند.
حالا شهر مجازیِ من تمیز شده!
مثل یک فراری پریدم توی موبایلفروشی. هر بچه دست یکی بود. مامان، بابا و زینب. در کمتر ۵دقیقه و بعد یک سال این شهر تمیز شد. به مرد گفتم یک سنگر خوب برای گوشی بدهد و داد. وقتی داشت گوشی را تمیز میکرد و رد شکستگی پشت گوشی و غذاهای توی بلندگو را پاک میکرد گفت: «خدا اینو نگه داشته!»
#روزمره_نویسی
#مینویسمکهبگمهستم!
__________________________________
دست فرمان روحم خوب شده. همین الان خودم را از خواب بیدار کردم. داشتم خواب که نه کابوسهای بدی میدیدم و توی همه یا گمشده بودم یا داشتم گممیشدم. هر کدام یک جایی بود و هی عوض میشد و کابوسی دیگر میآمد و روحم مثل کسی که روی کاناپه لم داده و دارد فیلم ترسناک میبیند حالش بد میشد و میزد خواب بعدی.
خواب بعدی ترسناکتر بود و دید کلا فایده ندارد و این دست فرمان و این مدل خوابیدن سر انجام ندارد و این شد که فرود آمدیم. من هم چشمبند را باز کردم و باند پهلوی راست را آماده کردم و امیدوارم پرواز بعدی روحم به جای خوبی برسد و آمدم این چند خط را بنویسم و بگویم گفتن از خوابها راحت نیست. مثل این میمانند که به نوزادی که از آن دنیا آمده بگویی گریه نکن و حرف بزن آن دنیا چه شکلی بود!
#خواب
#مثلابرایمدام
#خواببیناعظم
_________________________________
@Mamaa_do
این خط زردی که استاد دور «کار پیدا کند» کشیده است را میبینید؟
این هدف است. هدف نسترن برای زندگی. خیلی واضح و روشن. دارم سر کلاس بداهه یک داستان سهپردهای میگویم و استاد پای تخته مینویسند. هدف نسترن کار پیدا کردن است!
ولی نمیدانم چرا این روزها هدف شخصیتم گنده شده. دنبال چیزهایی میرود که توی زمین پیدا نمیشوند. وسط اجرا شدنش گم میشود و عینی و ملموس نیست!
مثل این روزهای خودم با هدفهایی فضایی که کاری جز افسرده کردن ندارند!
#هیچی!
_________________________________
@Mamaa_do