#صدرا ۱
اوایل زمستان 1399، به تازگی ویروس منحوس کرونا اوج گرفته بود.
همسرم مدتها بود که در یک شرکت خودروسازی مشغول به کار بود. چند ماهی بیشتر از شرکت در آزمون استخدامی آن سال نگذشته و ما به سبب مصاحبه ها و گزینش هایی که انجام شده بود تقریبا هیچ امیدی به قبولی در آزمون نداشتیم.
هر نشانه کوچکی از مریضی که در من ظاهر میشد، به کرونا مشکوک می شدم. دو روز بود که اصلا حالم خوب نبود. بی حالی و خستگی خیلی زیاد و سردرد امانم را بریده بود. از ترس کرونا، به خاطر وجود علائم از همه دوری میکردیم.
بعد از یک روز پر استرس و خسته کننده، به سمت خانه میرفتیم. تلفن همسرم زنگ خورد و از جوابهای همسرم متوجه شدم چه کسی پشت خط است و کمابیش متوجه موضوع گفتگو هم شدم.
دو روز بود که جواب آزمایش مثبت بارداریم را گرفته بودم.
به طرز معجزه آسایی، یکی از رقبای همسرم در گزینش آزمون استخدامی از دور رقابت حذف شد و با حذف ایشان، همسر من به عنوان شرکت کننده جایگزین برای انجام مراحل اداری و ارائه مدارک راهی محل کار جدید شد.
با مهمان تازه وارد و اتفاق خوشایند تغییر شغل همسرم، فقط یک عرض ارادت به آقا امام رضا کم بود که کاممان را با یک زیارت شیرین کردیم.
#برکت_خونه
اینجوری هر روز بیشتر و بیشتر شد.
کوچولوی ما به عشقمون برکت داد.
ادامه دارد.....
#صدرا ۲
#برکت_خونه
اینجوری هر روز بیشتر و بیشتر شد.
کوچولوی ما به عشقمون برکت داد.
به روزهای سخت و پر اضطراب بیماری مادر برکت خوشی و شادی و لبخند داد.
به خونمون برکت داد، ما تولد دو سالگی کوچولومون رو توی خونه بزرگترمون گرفتیم.
ما اتفاق تغییر شغل همسرم رو فقط به خاطر وجود صدرامون میدونیم، رزقی که صدرا همراه خودش آورد و هر روز بیشترش کرد.
صدرای کوچولوی ما برکت صدای بلند خنده های مامان رو به من هدیه کرد.
خدایا شکرت.
#مادری_خلاقیت_میاره
#قندونبات
#برکت_خونه