eitaa logo
کانال پاتوق مامان اولی ها🤰👩‍🍼👼
1.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
352 ویدیو
17 فایل
اینجا مخصوص مامان اولی های عزیز هستش و مامان هایی که چند فرزند دارن تا تجربیاتشون رو به مامان اولی ها بگن. لینک گروه👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 ارتباط با ادمین جهت سوالات👇🏻 @M68jafary @Fkalali صرفا حهت تبادل👇🏻 @Shouter_13
مشاهده در ایتا
دانلود
سبحان وقتی حتی از شریک زندگیت و پدرمادرت دلگیری تنهاکسی که میتونی دردتو بهش بگی و فردا همونو به رخت نکشه خواهرته اونیکه حاضره برای دردی که تو میریزی اشک بریزه انگار که خودش داره درد میکشه .تو دنیای نامردی که روز ب روز محورخیرخواهی دارع تنگ تر میشه واقعا تنهایی خیلی ترسناکه گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
زاده سلام از نظر خودم من یه پسر داره هشت ماهشه وقتی گفتین خودمونو بزاریم جای بچمون یه دفعه دلم گرفت خیلی سخته تنها باشی کسی دور و برت نباشه نه خاله عمه عمو دایی هیچکس ادم دلش میگیره فک کن کسی رو نداشته باشی ادم از شدت غصع دق میکنه که کجا برم با کی حرف بزنم چیکار کنم من دلم میخواست دوتا بجه داشته باشم ولی با نظران شما انشات... یه پنچ شش تایی میارم به امید خدا که بچه ها دور و بر پدر مادرشونو بگیدن به دادشون برسن ما هفتا خواهریم برادر نداریم به این فکر میکنم اگه خواهرامو نداشتم دق میگردم خیلی سخته تنها باشی من انشات.. مهد کودک باز میکنم 😂😂 گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
.m سلام من تا حالا فقط نظاره گردر گروه بودم ولی الان با خواندن این مطالب حالم دگرگون شد 🥺حقیقتا من اولین بچم رو باردارم اون هم با کلی کلنجار رفتن با خودم چون خیلی از خانوادم دور هستم و اصلا فکرشو نمیکنم بتونم از پس چنتا بچه بربیام دست تنهایی خیلی سخته با اینکه مخالف تک فرزندی هستم اما از طرفی هم میترسم از پسش برنیام🥲 گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
زاده از زبون بچم سلام من تک فرزند هستم تنهایی خیلی سخته من نه عمه دارم نه عمو و خاله ودایی از دار دنیا پدر مادرمو دارم ‌تک فرزند بودن سخته بعضی از ادما از اینکه تک فرزند هستن خوشحال تو ذهن خودشون میگم تو دنیا هرچی هست برای منه چون تک فرزندم هر چی بخوام دم دستمه ولی از نظر من تنها بودن بده من یه پسرم دلم میخواد دوستایی فامیلی پسرعمه پسر دایی فک و فامیل داشتم که باهاشون رفت و امد میکردم پدر مادرمم از تنهایی در میومدن ولی حیف که نیست بعضی موقع ها دلم درد و دل کردن میخواد ولی کسی نیست بچز پدر و مادرم که باهاشون درد و دل کنم بعضی حرف ها هست که نمیتونم به پدر و مادر بزنم .کاش خواهر برادری داشتم .خواهر بزرگتری داشتم که سر روی پاهاش بزارم و موهامو نوازش کنه و یه برادر هم داشتم که باهاش حرف میزدم از کارهاش یاد میگردفتم ولی نیست کاش پدر و مادرم فرزتدی یشتری داشتن تا وقتی خواهر برادری فک و فامیل های دیگران رو که میینم ناراحت نمیشدم حرف من به شما ها اینه که دور و رتون پر از فک و فمیل خواهر برادر باشه انشاا...😊 😊 گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
توزیباست اباعبدالله به نیتِ خانم سه ساله(سلام‌الله) سلام کوچولوی قشنگ مامان ۲۸ سال زندگی پر از تنهایی من مثل زندگی تمام آدم‌های دیگه زیر نگاه خدای مهربون و به خواستِ خدای مهربون گذشت و خدا توی ۲۸ سالگی اولین فرزندم رو داره بهم هدیه میده ۲۸ سال زندگی تک فرزندی، که از همون روزهای کودکی تا همین سن پر از چالش بوده و هست از حالِ بدِ تنهایی توی بازی با عروسک ها خاله بازی هایی که خودم باید جای چند نفر بودم و نقش بازی می‌کردم و به حالِ عروسک هام که همشون خواهر و برادر داشتن غبطه میخوردم... از گریه های دمِ رفتن از خونه ی عمه جان که دخترش تنها همبازی من بود و دلم نمیخواست برگردم خونه توی ظلمتِ تنهایی خودم .. عزیزکم، فقط خدا میدونه چقدر دلم میخواد تو هیچ وقت صورت قشنگت مثل بچگی های مامان بخاطر تنهایی خیسِ اشک نشه.. هیچ وقت خستگی های مامان رو از تنهایی دیکته نوشتن از روی کتاب نچشی وقتی که مامان کلی کار داره ، تو یکی رو داشته باشی توی درس هات همراهیت کنه.. از خدا میخوام هیچ وقت به آدم های بیرون از خونه ی امنت وابسته یا حتی دلبسته نشی اونم بخاطر تنهایی و نداشتن یک هم صحبت تو سن نوجوونی توی خونواده ی خودت که بعدا دلت رو آزرده کنن و تا چند سال روحِ لطیف و مهربونت اذیت نشه.. از خدای مهربون میخوام هیچ وقت از حسِ عجیبِ افسردگی توی سن دبیرستان چیزی نفهمی وقتی که خواهر و برادری نداری تا باهاشون بری تفریح و کارهات رو گاهی رو دوشِ برادر گاهی رو دوشِ خواهر بگذاری و زمان های دردهای جسمیت، کمی با خیال راحت استراحت کنی.. از خدا میخوام وقتی برات خواستگار میاد یا وقتی قراره بری خواستگاری یه هم خون هم سن و سال خودت داشته باشی تا اضطراب هات رو پیشش درد دل کنی وقت هایی که خیییلی حرف هاتو نمیتونی به من یا پدرت بزنی از خدا میخوام وقتی ازدواج کردی، موقع بردن وسایلت به خونه ات، چند نفر کمک داشته باشی تا همه ی بار ساختن یه خونه زندگی رو دوش خودت نباشه و ذوق کنی از ذوق های خواهر برادرات... از خدا میخوام وقتِ بچه دار شدنت، جز من و بابات، داشته باشی کسانی رو که از این تجربه ی قشنگ توی زندگیت خوشحال بشن و حسِ تنها بودن رو باز هم مکررا نچشی... از خدا میخوام وقت هایی که من و بابات مریض میشیم از همون بچگیت تا وقتی ازدواج کردی، هیچ وقت واسه رسیدگی به ما دست تنها و مستاصل نمونی.. وقت هایی که مامان مریض میشم و دلت داره میترکه کسی رو داشته باشی بعد از خدا و اهل بیت بتونی بری توی بغلش گریه کنی تا سبک بشی.. قشنگِ مامان.. از خدا میخوام همونجور که تنهایی فقط برازنده ی خودشه نگذاره تو هم تنهایی های تلخِ مامان رو تجربه کنی مامانی با وجودِ همه سختی ها، با وجود کیست های دردآور و سختی که نمی‌ذارن راحت باردار بشم و هر ماه انگار یک زایمان سخت دارم، همه ی تلاشم رو میکنم تو تک فرزند نمونی بی صبرانه منتظرم تا دو ماه دیگه روی ماهت رو ببینم مونسم بعد از خدا و اهل بیت❤️ گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
پوووووووووووف خسته شدم خدایا اینهمه راه تا خونه مامان، کاش حداقل یه همسفر داشتم. خدا حفظتون کنه مامان جان ولی حالا من بچه بودم شما چرا ب حرف من گوش دادین! بابا چند تا بچه دیگه میاوردین یکم دورمون شلوغ میشد اینهنه حس تنهایی ادمو بیچاره میکنه. یه موقعی خل بودم فک میکردم تک ک باشم همه امکانات و پولا مال منه، ب اینجاش فک نکرده بودم ک ممکنه همه ی مشکلاتشم مال من باشه!!! خدا ایشالا مامان بابامو سالم نگه داره اگ خدای نکرده مریض بشن من چطوری از این راه دور بیام کمکشون ، همین الانم هفته ای یه بار ب زور میتونم ببینمشون اخ اخ یادته وقتی برات گوشی ایفون خریدن تو تولدت چه ذوقی کردی! یادته به دوستت و خواهرش چی گفتی؟؟ گفتی بابام گفته تک بچه مونی هر چی بخوای میگیرم برات، اگ شمام یکی بودین الان یکی از اینا تو دستتون بود!!! حالا کجایین ک حرفمو پس بگیرم و بگم حاضرم ۱۰۰ تا ایفون بدم و همین الان یه خواهر کنار دستم تو ماشین نشسته باشه ک باهم بگیم و بخندیم تا برسیم خونه مامان وای کی برم و کی برگردم برم دنبال بچه ، تا کی اون طفلی تو مهد باشه؟ بگم باباش بره زود برش داره. دلمونم پوسید همش کار، خونه، نهایت خونه مامان، اون طفلیا هم ک چشم انتظار دیدن ما، باز اقلا تک فرزند بودم دور و برم پر بچه ی خاله و عمه بود ، باهاشون بازی میکردم، تک بودنم زیاد حالیم نمیشد، این بچه طفلک ک هیچ عمه و دایی و خاله و عمویی نداره دلشو ب چی خوش کنه😔 چه اشتباهی چه اشتباهی ،کاش مامان و بابا یه چندتایی بچه میاوردن، اصلا کار و بار مشکلات ب کنار، چند نفر بودیم با هم هم زبون بودیم، باهم اینور اونوری میرفتیم جمع خانوادگی یه چیز دیگه اس یه خانواده با هم فرهنگاشون جوره باهم راحتن. نه مث هفته پیش ک با همکارا رفته بودیم بیرون کم مونده بود اقایون باهم درگیر بشن، نمیشه یه سری ادم متفاوت باهم برن تفریح و سعی کنن بهشون خوشم بگذره! اخ ک پنج شنبه ها ک این بچه های همسایه بغلی میان خونه مامانشون و باهم تو حیاط میگن و میخندن چه حالی بهمون دس میده،خوشبحالشون، از شنیدن شور و شوق اونا ما سر ذوق میایم، تو حیاط با بچه هاشون،بازی میکنن وسطی قایم باشک و هر بازیی ک فکرشو بکنی.... بعدم همونجا سفره میندازن و شام میخورن و میگن و میخندن، خوشبحالشون.بعضی وقتا میرم میشینم حرفاشونو گوش میدم، فک کردم خودم اینجوری ام ولی یه شب ک شوهرم گفت بیا بریم در بزنیم بگیم میشه ماهم بیایم تو جمعتون، عمق فاجعه رو فهمیدم ، دل اونم پر میکشه برا همچین لحظاتی، طفلک چقدم تلاش میکنه از این کارا بکنه ولی تفریح رفتن ما میشه نشستن روی رو فرشی تو پارک و حرف زدن در مورد پا درد و کمر درد با مادر و مادرشوهرم ،یا اونا باهم حرف میزنن و من و شوهرم زل میزنیم ب درختا و بچه مون. یا باهم والیبال بازی میکنیم. کاش لااقل با یکی مث خودم ازدواج نمیکردم ک بچه ام حداقل بچه های عمو و عمه داشته باشه. تک فرزندی شوهرمم قوز بالاقوزه، اخ داروخانه رو هم رد کردم قرصای بابا یادم رفت، باید دور بزنم. کاش خواب باشه کاش این روزا ، ادامه ی خوابم باشه ،تو شب تولدی ک بهم ایفون دادن و من با تمام وجود حس میکردم چه کار خوبی کردن مامان و بابا ک بچه ی دیگه ای نیاوردن ک الان این گوشی بینظیر رو دارم. کاش این کابوس تموم بشه. کاش صب بشه و بیدار بشم ، اولین کاری ک میکنم گوشی رو میدم ب بابام و میگم مرسی ک انقد ب فکر منین ولی الان دیگه اولویتم عوض شد، حتی حاضرم اتاقمو هم با بچه ی بعدی شریک بشم، این گوشی رو هم نمیخام فقط در اسرع وقت برام دو جین خواهر و برادر جور کنین ک من با تمام وجود حس کردم تنهایی رو کاش بشه.... گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
.m امروز روز اول عیده سفره هفت سین رو با کلی ذوق چیدیم منتظریم سال تحویل بشه تا زودتر اون شیرینی خامه ای هارو که بابا چنتا شو برای تو سفره هفت سین خریده رو بخورم 😋بالاخره سال تحویل شد🥳🥳مامان بابا رو می‌بوسم و میگم من عیدی میخوام یالا😜بابا از لای قرآن عیدی منو برمیداره میده دستم منم خوشحال و خندان میرم سمت شیرینی ها ..قراره بریم خونه مامانی و آقا جون لباس خوشگلامو تنم میکنم سوار ماشین میشم و از بیرون به آدما نگاه میکنم چون مسیرمون یکم طولانیه حوصلم سررفته با بابا در مورد ماشینای تو خیابون حرف میزنم درباره اینکه چرا الان همه جا خلوته و همه میرن مسافرت ولی ما نمی‌ریم 🤨بابا عصبی میشه پوف کشداری می‌کشه و میگه بسه دیگه بچه سرم رفت چرا انقد حرف میزنی ؟من چه بدونم چرا ماشینا یه رنگ نیستن یا چرا خیابونا خلوته 😖برو بشین سر جات انقدم حرف نزن 😠 _ولی بابا من حوصلم سررفته پس با کی حرف بزنم☹️ _من نمی‌دونم با مامانت حرف بزن مامان با حالت آروم همیشگیش اسباب بازیم رو از کیفش در میاره میده دستم میگه برو با اسباب بازیت اون پشت حرف بزن یکم دیگه میرسیم به صندلی تکیه میدم و اسباب بازیم رو تو دستم نگهداشتم ولی هیچ حرفی نمیتونم باهاش بزنم چی بگم به یه چیز آهنی که نه میشنوه و نه می‌تونه جواب بده 😪با منم که بازی نمیکنه پس واقعا به چه دردم میخوره کاش یه آبجی یا داداش داشتم انقد باهم این پشت حرف می‌زدیم و بازی میکردیم که نمی‌فهمیدم کی رسیدیم خونه آقاجون 😢 یکهو دوباره از جام میپرم _مامان ..چرا من داداش ندارم ؟ مامان یه نگاهی به بابا میندازه بابا زیر چشمی مامانو نگاه می‌کنه و میگه :خب دیگه رسیدیم پیاده شین..... برای بار صدم سوالی که بی جواب میمونه.... 😔😔😔 (این داستان ادامه دارد..) چون الان واقعا خوابم میاد نمیتونم بقیشو بنویسم 😂🙈 گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
_ الو سلام داداش. خوبی؟ چه خبرا؟ _سلام محمد جواد خوبی. داداش؟ چه خبرا؟ _شکر خدا سلامتی. زنگ زدم ازت خداحافظی کنم. _إ به سلامتی بلیطتت جور شد ؟ _آره خداروشکر . انشاالله پس فردا عازمیم. اگر بابا قبول کنه ، مامانم میبرم . میدونید که سر اینکه خدامنو بهش بده نذر کرده بره کربلا ‌. اینهمه سال نتوانست بره بلکه با من بیاد نذرش ادا بشه . هههههههه حالا انگار چه تحفه ای هستم من . خداییش داداش اگر منو نداشتین چه کار می‌کردید؟ _هیچی ، با خیال راحت به جای جوش کردن به سخنان گوهربار شما به کارامون می‌رسیدیم . الان جنابعالی به خاطر نذر مامان باید بری کربلا ، ما اینجا باید مراقب زن و بچه شما باشیم از اون طرفم هروقت اومدی باید ملی بدویم دنبال کارای ولیمه و قربونی و کارای دیگه ‌ ای خدا اگر این محمد جواد و به ما نمی‌دادی چی میشد ؟؟!! _إ داداش ؟؟ یادت رفته مامان همیشه میگه دنیا اومدن من کلی خیر و برکت تو زندگیتون آورده ؟ خلاصه که خان داداش از اونجایی مامان می‌گفت تو بچگیات همیشه آرزو داشتی خدا بهت یه برادر کوچکتر بده تا بهت بگه داداش ، خدا مارو روزیت کرده . بگو خداروشکر 😉 _بله دیگه , میگیم خداروشکر . راستی با آبجی ها هم حرف زدی؟ تقسیم کار کردی موقع اومدنتون مارا قاطی نشه؟ _بله داداش ، قبلشما با اونا صحبت کردم . قرار شد هر کدوم دوسه روزی بالارو مراقبت کنند تا مامان با خیال راحت راه بیفته . شماهم اگر کاری داری و فکر می‌کنی ممکنه نرسی به کارا بگو تا برادر کوچکه رو به خط کنم _نه داداش من . نیازی نیست بزار اون به درساش برسه و کنکورشو بده. با خیال راحت برید و برگردید . منم تو این چند روز دعواش میکنم خونم تا تنها نمونه ‌ . خدا مامانو خیر بده همه جور سختی به جون خرید تا مارو از تنهایی دربیاره . اون وقت ها که شما ها نبودید منو آبجی دوتایی خوش بودیم اما غریب بودیم . به برکت وجود مامانه که الان هرکس یه گوشه ی کارو میگیره و امورات میگذره . فکر کنم الان کی میخواست پیش بابا بمونه ؟ انصافا این صفا و صمیمیت رو مدیون مامانیم. توهم با خیال راحت برو و به زیارتت برس . مارو هم دعا کن . نگران خانما و بچه هام نباش . یا ما میرویم پیششون یا اونارو دعوت میکنیم پیش خودمون . خدا خیرت بده کمک حال مامان و بابا شدی _این چه حرفیه داداش ‌ من هرکاری میکنم انجام وظیفه است ‌ . مزاحمت نمیشم برو به کارات برس . کاری نداری؟ _نه عزیزم برو به سلامت . سلام مارو به امام حسین برسون . انشاالله سال دیگه یه اتوبوس کرایه میکنیم همه باهم میریم زیارت کربلا . _انشالله . فعلا خداحافظ خداحافظ گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
#M@‌H من فقط میخوام واقعیتی که هر روز باهاش زندگی میکنم رو بنویسم . +سلام همسر قشنگم .چرا انقدر ناراحتی پشت تلفن دیدم یجوری گفتم لابد خسته ای.چیزی شده؟ _نه خانم چیزی نیست ،،،،راستش مامانم و خواهرم کرونا گرفتن ...چیکار کنم؟؟؟؟ +جدی !!!خاکبسرم الان که باباتم نیست ...خب اشکال نداره تو از مغازه که میای قبلش برو پیششون ماسکی چیزی بزن کمکشون کن ..بنده خداها ..منم غذا درست میکنم ببر براشون..ان شا الله زود خوب بشن _اخه تو رو چیکار کنم ؟تو بارداری با این حالت بچه کوچیکم که داریم ..نمیتونم تنهاتون بزارم..کلش مگه چقدر خونه ام +فدای سرت تو برو به اونا برس من که خوبم ..اوناهم جوونن زود خوب میشن ...تو فقط بیشتر پیششون باش زودتر راه بیفتن از این حرف ها چند هفته گذشت و همسرم دیگه نایی براش نموند یه پاش مغازه یه پاش خونه مامانش و یه پاش خونه خودمون .... یروز که اومد خونه خسته و هلاک از همه چی گفت : واقعا دیگه فکرم کتر نمیکنه وقتی اونجام فکرم به حال تو و بچه هاس وقنی اینجام فکرم پیش مامانم و خوب شدنشون از ممغازه که هیچی نمیفهمم انقدر فکرم درگیره که رو فروشمم تاثیر گزاشته با مشتری دعوام میشه ... و برای اولین بار همسرم گفت کاش چندتا خواهر و برادر داشتم حداقل وقتی مغازه ام خیالم راحت بود یکی پیش مامانمه تا بهتر بشه....وقتی خونه ام واقعا خونه باشم و دیگه فکرم درگیر نباشه .. و این جمله رو من تا الان چندین بار از همسرم شنیدم که واقعا چقدر تک فرزندی و یا کم فرزندی فشار روحی و جسمی زیادی روی اول خوده بچه و بعد خانواده اش میاره برای همین همسرم میگه باید چهارتا بیاریم که حداقل مثل من نشن هم کودکی تنهایی داشتم و هم جوونی تنها گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
hf من یه دختر تنها هستم که مادر و پدرم هیچ وقت به فکر من نبودن و همیشه به خودشون فکر میکردن وتصور میکردن اگر پدرم مادیات رو برام فراهم و مادرم به ظاهرش برسه دیگه خانواده ما بهترین و لاکچری ترین زندگی رو داره من کودکی ام رو در غریبانه ترین حالت گذروندم البته مامان و بابام باهام خیلی بازی میکردن ولی واقعا برام جای بازی با خواهر و برادر رو نداشت من دوست داشتم خواهر و برادری داشته باشم تا باهم آتیش بسوزونیم،شبا سر جامون با هم صحبت کنیم و به ترک دیوار هم بخندیم وبعد مدرسه کلی راجب کارایی که تو مدرسه کردیم با هم صحبت کنیم و کمک حال هم باشیم البته این خیلی بخش کوچیکی از زندگی منه همیشه برای عید که خرید ماهی میرفتیم یا می خواستیم جوجه رنگی بخریم مامان و بابام می گفتن دوتا بخریم که دق نکنه ولی تودلم میگم اندازه همون ماهی و جوجه به فکر من نبودید و با فراهم کردن مادیات تصور بهترین زندگی رو برای من داشتید در صورتی اگر به جای این همه امکانات یه خواهر داشتم و روی یک قالیچه با هم خاله بازی میکردم الان خیییلی خوش بخت تر بودم😭 گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
سلام دوستان عزیز من، اینک سال 1432 میباشد من متولد 9 دی 1401 هستم اسمم حیدر خلج هست و 30 سال دارم من پدر 3 فرزند هستم 😍به نام فاطمه خانم، خدیجه خانم، حسین آقا و یه تو راهی هم به نام محمد قراره به جمع ما اضافه بشه 😉🌸 تا به اینجای زندگیم اتفاقات و مشکلات زیادی افتاده است اما یکی از مهم ترین دلیل این مشکلاتم از تنهایی من این است شاید براتون سوال باشه با این هدیه هایی که خدا بهم داده چطور احساس تنهایی میکنم 😔😔 من از کودکی تنها بودم یعنی همون( تک فرزندی) تو ارتباط گیری با بقیه تو مهد کودک و مدرسه همیشه مشکل داشتم تو خونه همبازی نداشتم همش آویزون مادرم بودم تا شاید بین آشپزی کردن و مرتب کردن خونه کمی هم با من بازی کنه فقط مشکل من به همینجا ختم نمیشه از نعمت خواهر و برادر که محروم بودم چون پدر و مادرم فکر میکردن با داشتن یک فرزند میتونن بهترین آسایش و آرامش رو برام فراهم کنن اما... همیشه با احساس تنهایی فردی درون‌گرا شده بودم و داشتن هر چیزی برام مهم نبود من اسباب بازی نمیخواستم من همبازی میخواستم ( منم با این تجربه ی تلخ زندگی آموختم بچه های خودم رو تنها نذارم اونا برای زندگی نیاز به خواهر و برادر دارن) خلاصه داشتم میگفتم این محرومیت از همبازی به اینجا ختم نمیشد متاسفانه اقوام ما به خاطر طرز فکر غلط آن ها هم از آوردن بچه خودداری کردن این شد که نسل ما پیرهای بیشتری دارد تا جوان نه پسرعمویی نه دخر عمویی نه پسردایی نه... حالا هم بچه هایی من پسرعمو و دختر عمو و... ندارن چون عمه و عمو ندارن البته از سمت مادرشون شانس آوردن دوتا دختر خاله دارند من همیشه این احساس نیاز به خواهر و برادر رو دارم احساس اینکه برادری کنم رو دارم اما... دیگر دیر شده کاش برگردیم سال 1404 زمانی که خیلی ها به مادرم میگفتن اگر حیدر رو از پوشک گرفتی اقدام کن برای بچه بعدی اما با گفتن حرف هایی چون : همین یدونه کافیه، میخواییم یدونه باشه تو پر قو بزرگش کنیم، مخارج زیاده پوشک گرونه، حوصله بچه رو نداریم اما متاسفانه آگاهی این رو نداشتن که وقتی بچه ها همبازی واسته باشن و تنها نباشن دیگه همش آویزون پدر و مادر نمیشن خودشون با هم بازی میکنن میدونید تا 7 سال اول زندگی بازی زندگی بچه هست نفس بچه بازی کردنش هست من بازی می‌کردم اما انگاری که تنگی نفس داشتم اما الان نمیخوام بچه هام مثل من باشن خدا هم روزی رسان هست خداروشکر با اومدن هر بچه ای پیشرفت های مادی کرده ایم و محبت در خانواده ما بیشتر شده تو پارت بعدی از بقیه مشکلاتم خواهم گفت 😉🥰 1# گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
#M Nikoo سلام من امیرعلی متولد مرداد ١٤٠٢ هستم والان دراستانه٣٠ سالگی با اینکه تک فرزند بودم ازاین بابت خوشحالم و به هیچ عنوان حس تنهایی نکردم چون مادرم تمام وقتش برای من بودو تمام محبتش ولی درعین حال که محبت میکرد تنبیه وتشویق هم داشت و من بچه لوس وغرورو وخودخواهی نشدم همیشه دست بوس پدرومادرم هستم چون درحالی که من وحمایت مالی میکردن مسئولیت پذیری رو بهم یاد دادن و مامانم من وخونه خاله ودایی های خودش میبرد که با بچه هاشون بازی کنم وکلی دوست ورفیق داشت که بچه همسن من داشتن ولی بااینکه اونها تعداد بچه هاشون زیاد بود من مشکلی برای به رفت وامد باهاشون نداشتم خداروشکر با اینکه تک فرزند بودم گوشه گیر ومنزوی نشدم وبسیار اجتماعی هستم چون از بچگی توی اجتماع بودم مامانم حتی یه روزم خونه نبودهمیشه باهم بیرون بودیم هرهفته هیئت میرفتیم وسینما وکتابخونه و تفریحات مادر پسری ولی اگه این وسط خواهر وبرادری میومد مادرم مجبور بود وقتش وصرف اون کنه چون بچه نوزاد بیشتر به مادر نیاز داره وتو نوجوونی هم تنها نبودم پدرم بهترین رفیق بودن واسم من چون تابستون باهم کارمیکردیم وکوه میرفتیم و... ولی اگه بچه دیگه ای بودپدرم مجبور بودچند شیفت کارکنه تاخرج زندگی وبده بالاخره بچه خرج داره تو درسمم هیچ مشکلی نداشتم چون پدرومادرم تودرسام کمکم میکردن اما اگه خواهروبرادر داشتم نمیتونستم تو فضای خونه راحت درس بخونم و باید میرفتم کتابخونه وارامش و تمرکز فعلی ونداشتم بعد ازاون ازدواجم بودوچون همسرمم تک فزرند بود نگران بودم که مستقل نباشه و وابسته به خانوادش باشه و روحیه حساسی داشته باشه که طبعات تک فرزندیه ولی همه اینا بستگی به تربیت داره برخلاف تصورم همسرمم ادم مستقل مسئولیت پذیر وخودساخته ای بود من خداروشکر میکنم واصلا ازاین که خواهروبرادر ندارم ناراحت نیستم گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
فاضل پ.ن :ببخشید هر چقدر خواستم با توجه به موضوعی که دادید بنویسم نتونستم...نتونستم واقعیت رو ننویسم ..در واقع نتونستم خواهرم رو از زندگیم حذف کنم. من یه دونه خواهر دارم که از کل دنیا بیشتر دوستش دارم ازدواج کردم بچه‌ام دارم اما این یه دونه خواهرمو با هیچی تو دنیا عوض نمی‌کنم شده یه وقتایی انقدر دلم گرفته انقدر دلم گرفته که حد نداره اما زنگ که می‌زنم باهاش صحبت می‌کنم دلم وا میشه یه روز از کلاس اومده بودم اینقدر روز بد و پرمشغله ای بود سرم خیلی درد می‌کرد فقط زنگ زدم بهش اندازه یک ربع ۲۰ دقیقه باهاش صحبت کردم اون فقط به حرفام گوش داد سردردم کاملاً خوب شد اون کسیه که همیشه منو می‌فهمه همیشه منو درک می‌کنه به مامانم میگم کاش یه دو سه تا آبجی دیگه داشتم اون موقع دیگه دنیا مال من بود کاش همه دختر پسرهای دنیا این حس رو تجربه کنن ..تجربه وقتی مامان بابا خوابن تا دیروقت با هم حرف بزنیم و بخندیم و دستامون جلوی دهنمون که صدا نره بیرون همه میدونن که من سه چهار تا دختر میخوام سه چهار تا هم پسر که هم دخترام تموم حسای خوب دنیا رو داشته باشن هم پسرام رَبِّ هَبْ لِي مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً ۖ إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ
نامه‌ای به خواهرم حتما تا الان میان حرف‌هایم گفته‌ام که با گروهی آشنا شدم به اسم پاتوق مامان اولی‌ها. چالشی توی این گروه بر پا شده که شرکت‌کنندگان به مدت یک ماه نمی‌توانند با خواهر و برادرشان ارتباط بگیرند. آن‌ها باید آینده‌ی کودک تک فرزندشان را یک ماهی تجربه کنند. من هیچ‌وقت نمی‌توانم توی چنین چالشی شرکت کنم اما این موضوع ذهنم را دقایقی درگیر کرد و از خودم پرسیدم: «زندگی من بدون حضور خواهرم چه شکلیه؟» من بدون تو نه تنها از روزهای آینده تصوری ندارم، بلکه گذشته‌ای هم برایم نخواهد ماند. دورترین خاطره‌ای که از دوران کودکی‌ام به یاد دارم، مثل یک فیلم کوتاه چند ثانیه‌ای است. فیلم یک قاب است از سقف گچ‌کاری شده‌ی خانه. طناب‌های زرد رنگ تاب چوبی‌مان دو طرف این قاب را گرفته. تصویر مبهمی از چهره‌ی دختر بچه‌ای تمام قاب را پر می‌کند. دختر بچه می‌آید جلوی لنز دوربین و پشت سر هم تکرار می‌کند: «مامان و بابا من رو بیشتر از تو دوست دارن، فهمیدی؟» دوربین چشم‌های من است. آن‌جا خانه‌ی قدیمی ماست. مامان من را روی تاب گذاشته بود، تا بخوابم و آن دختر بچه تویی! از وقتی یادم هست تو کنارم بودی. تمام خاطرات من پر است از تو. پر است از روزهایی که دستم را می‌گرفتی و می‌رفتیم مغازه‌ی عمو لایق تا کرم کاکائو بخریم. پر است از روزهایی که روسری‌های رنگارنگ مامان را دور خودمان می‌پیچیدم و خاله‌بازی می‌کردیم. پر است از روزهایی که توی گوشم می‌خواندی: «بیا آرایشگاه‌بازی کنیم.» حتما به خاطر داری آن روزی را که مشغول آرایشگاه بازی بودیم. موهایم را با قیچی زدی و من تا شب گریه کردم. خوب به خاطر دارم شیطنت توی چشم‌هایت را. دلم برای روزهای کودکی تنگ شده. برای آن شب‌هایی که تا دیروقت توی رختخواب پچ‌پچ می‌کردیم و از آرزوهای مشترک‌مان حرف می‌زدیم. از خریدن جعبه‌ی لوازم پزشکی تا رسیدن به شب اول مهر. خیال‌پردازی را تو یادم دادی. یکی از همان شب‌هایی که خوابم نمی‌برد، یادم دادی چشم‌هایم را ببندم و تصور کنم همان جایی هستم که دوست دارم باشم. وقتی چشم‌هایم را می‌بستم، می‌پرسیدی: «اون‌ جایی که دوست داری باشی چه شکلیه؟ چه چیزهایی اون‌جا می‌بینی؟ دوست داری اون‌جا چه کارهایی بکنی؟...» بزرگتر که شدیم وقتی شب‌ها خوابم نمی‌برد، شعرها و داستان‌هایی را که توی مدرسه یاد گرفته‌ بودی، برایم می‌خواندی. تو بودی که عشق خواندن و نوشتن داستان‌ها را توی دلم کاشتی‌. هنوز هم مثل روزهای بچگی خیلی شب‌ها دلم پر می‌زند برای تا دیروقت پچ‌پچ کردن با تو. یک حرف‌هایی توی دنیا هست که از میان تمام آدم‌های عالم فقط باید به تو بگویم. هنوز هم دلم غنج می‌رود برای شیطنت‌های خواهرانه‌ات، برای تشرهایی که بارم می‌کنی، برای وقت‌هایی که استیکرهای گربه‌ای برایم می‌فرستی، برای صبح‌هایی که کیف من را هم مثل کیف دخترت پر از خوراکی می‌کنی. من چه خوشبخت بودم که از وقتی چشم باز کردم تو کنارم بودی. من آن روزهای خوش کودکی را ، آن لحظات خواهرانه ناب و شیرین را برای فرزندم آرزو می‌کنم. گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
نامه‌ای به برادرم یادت هست که گفته بودم من با گروهی آشنا شدم به اسم پاتوق مامان اولی‌ها. چالشی توی این گروه بر پا شده که شرکت‌کنندگان به مدت یک ماه نمی‌توانند با خواهر و برادرشان ارتباط بگیرند. آن‌ها باید آینده‌ی کودک تک فرزندشان را یک ماهی تجربه کنند. من هیچ‌وقت نمی‌توانم توی چنین چالشی شرکت کنم اما این موضوع ذهنم را دقایقی درگیر کرد و از خودم پرسیدم: «زندگی من بدون حضور برادرم چه شکلیه؟» من بدون تو نه تنها از روزهای آینده تصوری ندارم، بلکه گذشته‌ای هم برایم نخواهد ماند. بابا برای تولد پنج سالگی‌ام یک بسته لگوی خانه‌سازی خرید. روی یکی از لگوها عکس یک پسربچه‌ی دوست‌داشتنی نقاشی شده بود. آن تصویر اولین تصور من از تو بود. از وقتی خیال کردم داداش تو راهی‌ام باید شبیه آن پسربچه باشد، آن لگو را بیشتر از بقیه‌ی لگوها دوست داشتم. مامان می‌گفت: «داداشت که به دنیا بیاد می‌تونی باهاش بازی کنی. داداشت همیشه مراقبته. پشت و پناهته.» من آن روزها معنای پشت و پناه را نمی‌دانستم. آخر تخیلات کودکانه‌ام می‌رسید به آن‌جا که مثلا اگر کسی بخواهد به زور دوچرخه‌ام را بگیرد یا عروسکم را خراب کند، تو اجازه نمی‌دهی. من قبل از این‌ که پا به این دنیا بگذاری ته دلم به بودنت گرم شد. به دنیا که آمدی فهمیدم تو از نقاشی آن پسربچه‌ی روی لگو خیلی دوست‌داشتنی‌تر هستی. کلاس دوم که بودم دست راستم شکست. مجبور شدم یک ماه توی خانه بمانم. فقط سه، چهار سال داشتی اما مثل داداش‌ِ بزرگ‌‌تر مدام دور و برم می‌چرخیدی. سی‌دی انیمیشن‌های جورواجورت را پشت سر هم قطار می‌کردی و می‌پرسیدی که کدام یکی را دوست دارم تا برایم بگذاری و با هم تماشا کنیم. برایم اسباب‌بازی‌ می‌آوردی و کتاب داستان‌هایم را ورق می‌زدی تا با هم عکس‌های‌شان را ببینیم. بزرگتر که شدیم تابستان‌ها برنامه‌ی بعدازظهر ما این بود که از بابا پول توجیبی بگیریم و با هم از سوپربهار یک پلاستیک خوراکی بخریم. روفرشی و سبد اسباب‌بازی‌ها را برداریم و تا غروب روی پشت‌بام بازی کنیم. تازه رفته بودی سرکار. هنوز سیزده ساله بودی اما تابستان‌ها توی خانه نمی‌ماندی. با اولین دستمزدهایی که گرفتی روز دختر برایم یک شاخه گل صورتی آوردی. باز من از شادی جیغ زدم و روی هوا پریدم. تو اولین کسی بودی که برایم گل خریدی داداش عزیزتر از جانم. تو مراقب بودی غم به خانه‌ی قلبم نفوذ نکند. تو بلد بودی چطور خوشحالم کنی. ما کنار هم قد کشیدیم و بزرگ شدیم. در اوج خیلی از روزهای سخت زندگی، بزرگترین رنج هر کدام از ما این بود که آن یکی باید رنج را تحمل کند. اعتراف می‌کنم که خیلی روزها بغضم را به خاطر خنده‌ی تو فرو خوردم و خندیدم تا بخندی. می‌دانم این اتفاق بارها و بارها برای تو هم تکرار شده. هر بار که تلاش می‌کنی خوشحالم کنی، خیلی از رنج‌ها و غصه‌ها برایم می‌میرند چون تو را دارم تا پناهم باشی. مطمئنم خدا وقتی تو را به ما می‌بخشید، به نیازهای من فکر کرده بود. به این که من ممکن است چه چیزی از این زندگی بخواهم. مامان راست می‌گفت. تو تا همیشه پشت و پناهمی داداش خوبم. من این پشت و پناه همیشگی را ، این حس خوب برادری را برای فرزندم آرزو می‌کنم. گروه پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592 کانال پاتوق مامان اولی ها 🌺 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43
سلام و نور خدمت شما مامان عزیز❤️ عیدتون مبارک✨✨ شما در چالش شرکت کردید برای اطلاع از ادامه مسابقه و قرعه کشی چالش، در کانال و گروه پاتوق مامان اولی ها، باید حضور داشته باشید. سپاس از همراهی شما دوست عزیز🌹🌹 🌹کانالی برای استفاده از تجربیات شما و همه مامان ها👇 تجربه و خاطره های مادرانه https://eitaa.com/tajrobemadaran 🌹کانال پاتوق مامان اولی 👇 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43 🌹گروه پاتوق مامان اولی ها👇 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592
چالش به روایت تصویر ببینید چقدر داشتن این عزیزان😍😍 برامون نعمته! وقتی خاله ات میره کربلا و به یادته و تو فقط اندازه یه دونه انار بهشتی هستی❤️❤️❤️🥰😘😍
خانم فاطمه راهپیما سلام سال نو مبارک طاعات وعباداتتون قبول باشه من یک مادر35ساله هستم یه دختر8ساله دارم دینا جان خیلی دخترآرومی هست ولی امسال که پیش هیچ کدوم ازخواهرام نرفتم واقعا خیلی بهم سخت گذشت که دخترم خیلی تنهاست چقدر داره سختی می کشه من خودم تو خانواده هفت نفره دنیا آدم اصلا تنهایی روحس نکردم همش بازی می کردم زمین می خوردم خواهر یاداداش بزرگترم مثل ‌پدر ومادربهم می رسیدن اصلا وقتی پدریامادرم نبودم حس تنهایی نمی کردم حتی روز اول مدرسه من باخواهرم رفتم امسال عید نوروز که به دیدنشون نرفتم واقعا دخترم حس کردم چقدرازتنهایی داره عذاب می کشه چقدرسخته براش تنهایی هیچکی نداره بهش بگه امروز توی مدرسه براش چه اتفاقی افتاده کسی باشه تا وقت تنهایی باهاش سرگرم باشه ممنونم ازشما به خاطر این چالشتون که به مادرا بفهمانید چقدربچه هامون داره سختی وناراحتی روتحمل می کننده که هرکدومشون برای اینکه این تنهایی رو پرکنند رفتن سمت حیوانات خانگی
مامان های عزیز دقت کنید 🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊 ✅به سه نفر از افرادی که در این طرح ثبت نام کردند به قید قرعه کارت هدیه ۵۰۰هزارتومانی تقدیم می‌شود 😍 ✅به هفت نفری که علاوه بر ثبت نام در این طرح حس و حال خودش رو با (اولین نفر عدد ۱) در گروه قرار دهد به پنج نفرشون به قید قرعه یک کارت هدیه ۵۰۰هزار تومانی هدیه داده می‌شود. 😍 ✅و دو کارت هدیه بعدی تقدیم میشه به دو عزیزی که از نظر تیم پاتوق بهترین قلم رو داشتند 😍😍😍 🌟دوستان گروه پاتوق میتونند تو این تصمیم گیری به ما کمک کنند .☺️ دقت کنید 🔔 اون دسته از مامان های عزیزی که حس و حال خودشون رو در گروه بیان می‌کنند علاوه بر اینکه در قرعه کشی دوم قرار می‌گیرند ، در قرعه کشی اول هم شرکت داده می‌شوند. 🤩🤩🤩 گروه پاتوق مامان اولی ها https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592
واریز اولین هدیه ی چالش برنده شماره ۲۸
اسامی برندگان🤩🥳🤩🥳🤩 چالش که فرم پرس لاین رو پر کردند خانم ها فروغ امینی، مریم سلگی، منیره رئوفی منش لطفا به بنده در خصوصی پیام بدن و اطلاعاتی که در چند پیام بالاتر هست رو بفرمایند که هدیه تقدیم شون بشه
فقط دو نفر موندن که انتخاب بشن از چالش (یک ماه آینده ی تک فرزند خود را زندگی کن) * بهترین دلنوشته از نگاه مخاطب* دلنوشته ها📜 به رای گذاشته میشه و تا جمعه شب ساعت ۲۲ ⏰⌛️فرصت دارین رای های خودتون رو اعلام کنید ۱-هر آیدی فقط می تونه یه رای بده، ۲-به خودتون می تونین رای بدین ۳-رای ها فقط در گروه ارزش داره تو خصوصی قابل قبول نیست ۴-از اطرافیان و دوستان و فامیل (خانم متاهل) خودتون ، می تونین دعوت کنید که بیان تو گروه و بهتون رای بدن. حضور بانوان مجرد در گروه ممنوع است ۵-فقط حتما حتما با هشتگ و عدد انگلیسی باشه(که قابلیت سرچ داشته باشه) مثل ۶-رای ها از عدد ۱ تا ۴۷ باید باشه ❌توجه: دوستانی که اسم شون تو قرعه کشی در اومده اگر رای بالایی بیارن بهشون هدیه ای تعلق نمی گیره❌❌، چون بضاعت ما محدوده و حداقل اینجوری می تونیم به افراد بیشتری هدیه تقدیم کنیم. عزیزان لطفا رسانه باشید و در گروه ها منتشر کنید. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌹کانالی برای استفاده از تجربیات شما و همه مامان ها👇 تجربه و خاطره های مادرانه https://eitaa.com/tajrobemadaran 🌹کانال پاتوق مامان اولی 👇 https://eitaa.com/joinchat/459997849Ca67efd6f43 🌹گروه پاتوق مامان اولی ها👇 https://eitaa.com/joinchat/1031996056Cf1b0e46592
برنده نفر پنجم چالش