مبلغین عزیز در راستای حفظ سلامتی در مدارس با گفتن حدیث و روایت دانش آموزان را تشویق به شستن صحیح دستها بکنید
در صورت امکان هنگام نماز حین وضو گرفتن طریقه شستن صحیح دستها را یاد بدهید و چند تا عکس گرفته و به شماره ۰۹۰۱۱۶۸۷۰۴۲ بفرستید
♻️پیام معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه علمیه استان فارس به مناسبت شهادت طلبه بسیجی و مبلغ امین ، شهید هادی عرفانی نیا
✍بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
بار دیگر دست جنایتکار ضدانقلاب جنایتی دیگر رقم زد و خون مظلومانی از تبار عاشورائیان اسلام را بر زمین ریخت.
شهادت طلبه بسیجی و مبلغ امین ، شهید هادی عرفانی نیا و پاسدار در شهر بیرم استان فارس به دست عوامل استکبار به همگان ثابت کرد که طراحان پشت پرده اغتشاشات اخیر برای رسیدن به اهداف پلید خود از هیچ جنایتی فروگذار نمی کنند و هیچ حد و مرزی در این توطئه ها برای خود قائل نیستند.
جماعتی که هنری جز وطن فروشی، فحاشی، قتل عام، تخریب و غارت اموال مردم ندارند و در پشت نقاب آزادی خواهی با وحشیانه ترین روش ها در خدمت اهداف دشمنان قرار گرفته اند.
معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه علمیه استان فارس ضمن محکوم نمودن اغتشاشات اخیر، شهادت این عزیزان که در راه امنیت مردم و دفاع از آرمان های والای انقلاب جان خویش را تقدیم کردند را به جامعه روحانیت، مبلغان مدارس امین ، مردم شریف شهرستان لار و شهر بیرم و به خصوص خانواده های آنان تبریک و تسلیت عرض می کند و از مسئولان امنیتی تقاضا دارد اکنون که ماهیت ضد دینی و ضدملی اغتشاشگران مشخص شده، با قاطعیت و سرعت عاملان این جنایت را شناسایی و به سزای اعمال خائنانه خود برسانند.
معاون تبلیغ و امور فرهنگی حوزه علمیه استان فارس
۱۴۰۱/۷/۲۲
@howzehfars
یکی از آگاهی ها که به مبلغ کمک میکند تا در عرصه تبلیغ موفق شود آشنایی با مزاج ها و ویژگی های آن است کانال طب اسلامی و سنتی می تواند در این عرصه کمک کننده خوبی باشد
در کانال می خوانید 👇
#درمان انواع #عصبانیت ها (صفراوی،دموی،بلغمی)
#درمان بیماری ها به روش طب اسلامی و طب سنتی
#درمان کرونا و سرماخوردگی و ....
#انواع مزاج ها و ویژگی های آنها
✔️برای دسترسی پیدا کردنبه مطالب در کانال طب اسلامی و طب سنتی عضو شوید 👇👇👇
🔹@tebeeslami0 🔹
#تربیت_دینی
جلسه اول
از نظر شما تربیت یعنی چه؟
من کلمه تربیت را از نظر مفهوم دین نفی میکنم. البته اصطلاحات ارزشمندی است و گاهی هم در معانی خوبی استفاده میشود. این کلمه در قرآن کریم به این معنی بکار نرفته است. ما تعبیری نداریم که پیامبران ما، مربی هستند. برخی از شقوق تربیت را در مفاهیم دینی داریم: آنجایی که از کلمه ی رب و ربوبیت الهی استفاده میشود. چون کلمه ی رب که تربیت هم از آن گرفته شده، یک نوع جبر و سلطه ای در آن وجود دارد که بین انسانها در متون اصلی ما این کلمه استفاده نشده است. از کلمه هدایت استفاده شده است. از کلمه ی رشد استفاده شده است. حتی از کلمه تزکیه و تعلیم استفاده شده است. این ها همه کلمات خوب و قشنگی هستند اما کم کم رایج شده است.
کلمه تربیت اگر بخواهیم به لغتش مراجعه کنیم، کلمه ای است که زیاد برای این مفهومی که ما بکار می بریم مناسب نیست. مثلاً کلمه تربیت درباره ی گل و گیاه درست است. چون بی اختیار و بی اراده هستند و آنها را تربیت میکنیم. تربیت درباره کودک شیرخوار درست است. چون هنوز اراده و آگاهی و استقلال ندارد. شما با او تعاملی ندارید و حالت یکطرفه است. تربیت درمورد خداوند متعال هم درست است. او اداره کننده ی عالم است. مقدرات عالم را او تعیین می فرماید. ولی درباره ی انسان و روابط انسانی تاثیر گذاری هایی که نامش تربیت قرار گرفته، یک غلط مصطلح است. در عین حال ما می پذیریم. حالا چرا این را مطرح کردیم؟ برای اینکه رشد دادن یک انسان یا کمک کردن به رشد یک انسان، باید همراه نوعی آزادی باشد، همراه نوعی توجه، نوعی توجه او و متربی باشد که من هم از این غلط رایج استفاده میکنم. اینجا دیگر نمی شود کلمه تربیت را استفاده کرد. هدایت کردن که معنای سوق دادن بیشتر دارد، نشان دادن، معنا دارد و حتی در هدایت آنجایی که انسان می خواهد دست کسی را بگیرد و به مقصد برساند چون این دستگیری بدون جبر است، باز کلمه تربیت را بطور دقیق نمی شود استفاده کرد. به این دلیل من این نکته را درباره تربیت عرض کردم. حالا ما می توانیم به همان معنایی که خودمان از تربیت منظورمان هست و بر اساس روایت دینی برداشت می کنیم به آن بپردازیم.
تربیت در قاموس دین، نوعی هدایت، نوعی کمک به رشد افراد و حتی رشد دادن افراد شاید کلمه دقیقی نباشد زیرا من چه کاره هستم که شخصی را رشد بدهم؟ در قرآن داریم: هرکس را که دوست داری نمی توانی هدایت بکنی. کمک به رشد انسانهاست. خودشان باید بخواهند. این خود، خیلی نقش دارد. من هر وقت کلمه تربیت را می شنوم، پشتم می لرزد و میگویم این خود، دارد حذف میشود. در علوم تربیتی می بینیم که این خود فرد حذف میشود. در آموزش و پرورش در کلمه پرورش خود، دارد حذف میشود. کلمه پرورش اندام کلمه درستی است. چون اندام در اختیار شماست. شما این قدر دستور می دهی که رفت و برگشت بازو را انجام میدهی تا پرورش بخشی از بدن شما محقق بشود. درباره انسانها نمی توان این جوری گفت. لذا کلمه تربیت را می خواهیم استفاده بکنیم و ترجمه خوب هم برای آن بکار ببریم. از همین اول باید مواظب آسیب آن باشیم.
آسیب آن این است که نقش فرد در آن حذف میشود و حتی کسی که می خواهد تربیت بشود، دانش آموز یا کودک ما یا افرادی که در اطراف ما هستند ممکن است برای خودشان هم اشکال پیش بیاید که بگویند: شما ما را خوب تربیت نکردید. فکر می کنند خُم رنگرزی است ما باید با اراده برویم و آنها را تربیت کنیم. تربیت با توجه به اراده، آزادی، آگاهی و استقلال فرد، کمک به رشد اوست. این را می توانیم برای معنای تربیت در نظر بگیریم. به اجمالی که در ابتدا عرض کردم.
از این به بعد هر موقع خواستیم از این کلمه استفاده بکنیم با تحفظ از آن استفاده می کنیم. بخاطر اینکه غلط رایج، غلط نیست. اگر ما الان می خواستیم اصطلاح چینی بکنیم، از این کلمه استفاده نمی کردیم. چرا اسم پیامبر اسلام هادی و بشیر و نذیر نام گرفت؟ معلم هستند. تزکیه کننده هستند. کلمه تربیت هم عربی است و خداوند می توانست بگوید: تو مربی هستی ولی استفاده نکرده است. البته ما سر لفظ دعوا نداریم. از تربیت یک جورهایی معنای هدایت فهمیده بشود کفایت می کند و ما استفاده می کنیم. ولی وقتی تربیت در علوم تربیتی می رود گاهی اوقات آزادی و استقلال و این شان انسانی در برنامه های تربیتی ملاحظه نمی شود.
چرا بعضی مواقع تربیت را نمی پذیریم؟
اگر کسی تربیت را نپذیرفت، شاید روش مان در تربیت درست نبوده است. ما اول باید روش ها را متهم کنیم. اهداف تربیتی را باید متهم کنیم. شاید اول باید مربی را متهم کنیم که با انگیزه های قشنگ جلو نیامده است. این بخاطر طرفداری از آدمهایی که تربیت را نمی پذیرند نیست، این بخاطر طرفداری کردن از فطرت است. فطرت انسان ربایش دارد. اگر آن حرف را نگرفت، شاید بجا نبوده است. شاید قشنگ گفته نشده و یا از راهش وارد نشده است. اگر ما برای رشد بخواهیم دیگری را
تربیت کنیم، اول خودمان را متهم می کنیم و بعد طرف را. در مرحله بعدی طرف مقابل باید مسئولیت تربیت یعنی رشد خودش را بپذیرد. آن جا به خود آگاهی برسد و ببینیم مشکلش چیست که حقیقت را نمی پذیرد. اینکه حقیقت است، قلب تو هم نورانی است، باید می پذیرفت باید ببینیم مشکل کجاست.
دین از نگاه شما یعنی چه؟
من نسبت به تلقی که عموم به دین دارند، یک کمی مسئله دارم. فکر می کنم تعبیر دقیقی از دین وجود ندارد. این تعابیر زیبا میتواند تلقی نادرستی از دین در دیگران ایجاد بکند. وقتی ما دین را به قانون، چارچوب، اصول و راهی که برای ما مشخص شده و البته راه درستی هم هست تعبیر میکنیم، این ها چه تلقی ناصوابی را ممکن است از دین در ذهن ها ایجاد بکند؟ من با این کار دارم. اگر ما تلقی مان را اصلاح بکنیم بد نیست. شما همین الان که این تعابیر را مطرح نمودید که شاید مقدمه ای از تعریف دین بود، فکر می کنید چه کسانی با این تعابیر مشکل پیدا میکنند. تعابیر چارچوب، راه مشخص هر چند درست و به سوی سعادت، اصول و قوانین. چه کسانی با این ها مشکل پیدا می کنند؟
کسانی که دوست دارند آزادی بیشتری را تجربه کنند. یک خصلت روانی قانون گریزی در خودشان می بینند در حالیکه از نظر نظری با قانون مشکلی ندارند، با ضرورت قانون مشکل ندارند و اینکه انسان مجبور است قانونمند زندگی بکند با این ها مشکلی ندارند ولی بالاخره آن روزی که تعطیل است و انسان هر کاری را دوست دارد انجام می دهد، فرق میکند با آن روزی که مجبور است سرکار برود. اینکه فردا تعطیل است، کم کم تبدیل به مصرع دوم یک شعاری که کودکان هم از آن خوششان می آید می شود، این یک ریشه روانی دارد و من با آن کار دارم. من می خواهم به این حس با احترام نگاه کنم. ببینیم چرا این جوری میشود؟ همان حس قانون گریزی که نه تنها در انسانهای بد هست بلکه در آدمهای معمولی هست. می خواهیم گاهی اوقات از قانون استراحت کنیم. می خواهم ببینم می توانیم با آن حس کنار بیاییم. آیا آن حس بدی است؟
در انسان یک نیازی به شکفتن و شکوفایی وجود دارد. این شکوفایی یعنی بیرون آمدن خواسته های من، تحقق اراده های من. ما فی الضمیرم را کشف کنم و تجلی بدهم. این احساس، احساس بسیار گران سنگی در انسان است و انسان در برخورد با ضوابطی که در بیرون قرار دارد، چه روابط اجتماعی چه روابط بیرون، همیشه برخورد اولش با این ضوابط با این احساس توام میشود که اگر این ضوابط نگذارند که من شکفته بشوم چه؟ اینجاست که من نیاز به احساس آزادی، احساس نیاز به تجربه ی یک محیط فراخی که من بتوانم آزادانه در آن تجلی بکنم و من خودم را پیدا بکنم که شادی متفاوت با من های دیگر باشد، احترام می گذارم. من باید قبل از اینکه به دین بعنوان چارچوبی که انسان را به نظم در می آورد نگاه بکنم و این جوری تعریف بکنم، این را یک جور دیگر تعریف بکنم.
درست است دین به یک ضوابطی می رسد، منتهی قبل از اینکه این ضوابط را ببینم، علاقمند هستم که بگویم دین آمده انسان را کمک بکند تا انسان به خود شکوفایی برسد. اینجا طعم آزادی در دین بیشتر چشیده میشود. البته این خود شکوفایی با تخریب شکوفایی متفاوت است. ضابطه هایی هم پیدا می کند و این بحث بعدی است. من فعلاً می خواهم خودم را کشف کنم. خودم را در محیط آزادی بشناسم. چاه عمیق بزنم. ببینیم این معادنی که در وجود ما هستند چیست؟ آنگونه که هستم باشم. در اینجا هنوز نوبت چارچوب و ضابطه نرسیده و من درست صحبت می کنم. اگر فرمود: دین مطابق فطرت است و فطرت در لابلای درون روح انسان پنهان است، دین برنامه ای برای کشف خود میشود و بی دینی یعنی بیگانگی با خود.
قبل از اینکه من بیایم دین را بعنوان یک ضابطه و محدود کننده نشان بدهم، می گویم: دین یک آزاد کننده انرژی های انسان است. دین راهی است که تو به نیروهای خودت پی ببری. دین، هرکسی را هم یک جور شکوفا می کند و تو را به خلاقیت می رساند. از این جهت شباهتی به خالق خودت پیدا می کنی. هنری که در خلقت تو بخرج برد، تو هم دوست داری این هنر را در رشد خودت یا در تربیت خودت خلاقیت را بکار ببندی. پس اگر بخواهیم دین را تعریف بکنیم. این تعریف بیشتر با فطرت بشر سازگار است. مبنایی تر هم هست. دلنشین تر هم هست. دین برنامه ای است برای خود شکوفایی انسان، دین راهنمایی است البته راهنما بهتر از برنامه است لطیف تر است. در برنامه جبر زیاد است. این دین مظلوم این قدر غیر اجبارانه با انسان برخورد می کند حتی در واجباتش لطفی وجود دارد که باید جداگانه به آن پرداخت.
معنی حرف من این نیست که دین هیچ ضابطه و برنامه ای ندارد. دین راهنمایی است برای انسان که در اوج آزادی به شکوفایی برسد و اگر برنامه ای هم برای آزادی می دهد، برای این است که آزادی شما صدمه نخورد. در جمع اجباری من نمی گویم: خوب باشید، من می گویم: خودتان باشید و از اینجا شروع می کنم. چرا شما از موعظه گر دین انتظار دارید به شما یک برنامه بدهد و بگوید
خوب باشید؟ من می گویم: خودتان باشید. تحت تاثیر تمسخر قرار نگیرید. دیگران به تو علاقه القاء نکنند. ببین حقیقتاً چه می خواهی؟ لایه های سطحی خواسته هایت تو را فریب ندهد. لایه های عمیق خواسته هایت را پاسخ بده. همین طور جلو می رویم تا به عرفان و اخلاق و دین نماز می رسیم. این تو هستی که می خواهی یک کسی مولای تو باشد و به تو دستور بدهد. از اینجا دستور آغاز شد. فطرت چنین جایگاهی دارد.
بحث من اُمُنیستی نیست. اُمُنیستها می گویند: خدا در خدمت توست. ولی من میگویم این تو هستی که باید در خدمت خدا باشی. در فطرت خودت نیاز به عبودیت را می بینی. نگاه اُمُنیستی به دین هیچ وقت تو را عبد قرار نمی دهد. خدا را در سبد کالای روزمره ی تو قرار می دهد. می گوید: گاهی نیاز به آرامش داری، پس برو با او مناجات کن و بعد او را کنار بگذار. من برای اینکه به خود شکوفایی برسم به دین نیاز دارم. دین برنامه یا راهنما یا هدایت گری است برای خود شکوفایی. این مفهوم از دین، نزدیک به مفهوم تربیت که کمکی برای رشد خواهد شد است.
تربیت دینی دو تا قید توضیحی است که کنار هم قرار داده شده است. ترکیبی نیستند. در آینده خواهیم دید که اگر تربیتی، دین در آن نباشد، چقدر در آن ظلم به بشر و مستقل ندیدن بشر خواهد بود. دین تعبیر لطیفی دارد. من به تلقی مردم از دین کار دارم. چرا مردم ما از کلمه عشق لذت می برند؟ چون تلقی لطیفی از آن دارند. چرا این لذت را از دین نمی برند؟ چون تلقی قشنگی از آن ندارند. این تقصیر من و شماست. بیشتر تقصیر بنده. چرا خدا در قرآن می فرماید: خدا ایمان را عزیز دل شما قرار می دهد و در دل شما زیبا قرار می دهد؟ ببینیم تعریف ما از دین چیست. اگر این تعریف زیبا نیست حتماً تعریف ما اشکال دارد و باید آنرا اصلاح کنید. بعد به تعابیر رایج برمی خوریم مثل چارچوب. شما را در ساختمانی برده اند که فقط اسکلت در آن هست. شما هیچ وقت در آن زندگی نمی کنید. شما تصویر کنید کسی سر کار می رود چون به پولش احتیاج دارد و از پولش لذت می برد. یک کسی کارش خود شکوفایی است. دارد یک چیزی را کشف می کند. او با چه لذتی کار می کند؟ دین از نوع دوم است. این لذتش خیلی بیشتر است. چرا ما اول جوری حرف بزنیم که سوء تفاهم پیش بیاید و بعداً سوء تفاهم را برطرف کنیم.
ما می توانیم دقیق تر و راحت تر صحبت کنیم. دقیق تر که صحبت بکنیم جذابتر می شود. نه اینکه چیزی به آن آویزان کنیم مثل درخت کریسمس که هدیه به آن آویزان می کنند. درخت بها ر،خودش میوه و شکوفه می دهد. دین شبیه درخت بهار است. خودش شکوفه می دهد و در بهار است. نیاز نیست پیرایه ببندیم تا جذاب بشود. دین خودش جذاب است. اگرما درست نگاه کردیم دین میشود لطیف. کلمه ایمان لطیف میشود. وقتی میگویند: طرف آدم بی دین است می گویند: چه آدم ضُمُختی است. چقدر خشن است. بعضی ها در مورد دین این جوری میگویند که ما باید به این سعادت قشنگ از این راه دینِ سخت برسیم. دین قشنگ نیست. این راه این قدر دوست داشتنی میشود که حد ندارد. اگر شما اسب پیدا کنید و شما را به محبوب برساند و این مرکب در راه این قدر به شما لذت بدهد که وقتی به محبوب رسیدی، مَرکب را هم می بوسی.
در روایت کلمه عشق کم دیده میشود. در یکی از روایات از عشق ورزی نسبت به دین صحبت شده است. نسبت به این راهنما و همای رسیدن به سعادت. اگر نتیجه ی دین هم قشنگ نبود، خود دین این قدر زیباست که آدم می تواند به نتیجه اش هم فکر نکند. البته باید به نتیجه دین که قرب الی الله و همه زیبایی ها آنجاست فکر کرد و این آرزو این مسیر طولانی را برای انسان کوتاه بکند. ایمان و عمل صالح که ترکیبشان دین میشود خیلی زیباست. کار میکند تا به کار برسد. کار داریم تا کار. یک موقع شما خلاقیتی را به اثبات می رسانید، خودتان را به اثبات می رسانید. شما به خود کار علاقه دارید نه به نتیجه اش که حقوق را سر ماه بگیرید. این تفریح است. دین داری قانون رعایت کردن نیست. چیزی فراتر است. دین یعنی نفس کشیدن.
ما تربیت را برای رشد یک انسان تعریف کردیم. تربیت تربیت نیست. هدایت است و مسئولیت با خود فرد است و دیگران کمکش می کنند. خیلی از مواقع ما فرافکنی میکنیم و مسئولیت مان را گردن دیگران می اندازیم. می گوییم: دیگران وظایفشان را در قبال ما خوب انجام نداده اند. والدین و مربیان به فرزندان و متربی خودشان بگویند: ما درقبال شما هیچ کاره هستیم. این کلامی است که پیامبران الهی به امت خودشان می گفتند. خدا مسئولیت بعد از سن تکلیف را به دوش خود فرد گذاشته است. مربی نباید انتظار زیادی از خودش داشته باشد که من باید او را درست بکنم. ما هیچ کاره هستیم. و دین هم برای رشد و خود شکوفایی است و پیامبران تذکر دهنده نامیده شده است و تو بیدار کننده هستی و نشان دهنده نشانه هایی که در دست توست یعنی آیات الهی را با نشانه های که در خود اوست تطبیق میدهی. اینکه شما حرفهای من را تایید میکنید یعنی اینکه این ه
ا را درخودتان دارید وگرنه تایید نمی کردید. یک عقلانیتی در شما هست و یک عقلانیتی از وحی به شما می رسد و فطرت شما با این ها تطبیق پیدا میکند. مومنین در برابر وحی که قرار می گیرند تایید میکنند و از اعماق جانشان این تایید را احساس میکنند به همین دلیل عشق می ورزند.
دین بیدار کننده اعماق درونی انسان است. دین چیزی را روی دوش انسان سوار نمی کند. انسان راه را دوست دارد و نتیجه اش هم که بهشت است به او می رسند. دین حرکت زندگی انسان را سامان می دهد. حرکات و سکنات انسان را با ریتم خودش سامان میدهد و این ریتم آنقدر زیباست که انسان از قرار دادن خودش در اختیار دین لذت می برد. تربیت دینی یعنی انسان بگونه ای روی خودش و یا دیگران تاثیر بگذارد که دین برنامه ای برای خود شکوفایی داده است. بهار با درخت یک تربیت دینی می کند. کاری میکند سیب ها و شکوفه ها از دل درخت بیرون بیاید. ولی تربیت در غرب مثل برخوردی است که با درخت کریسمس می کنند. تو بیجا کردی که الان موقع جشن من است گل ندادی، من این گل را به تو آویزان می کنم و جبری در آن هست. دین یعنی خود شکوفایی و تربیت یعنی کمک به رشد انسانها و تربیت دینی یعنی کمک به خود شکوفایی انسان. اگر کسی غیر دینی عمل کرد، خودش را نشناخته و دارد دیگری می شود، دیگران میشود. تحمیل ها را می پذیرد و دیگر خودش نیست. هرکسی به یک خود شکوفایی رسیده، لذت برده است. در صورتی که شما با تلقی قبلی، دین را یک برنامه تحمیلی از بیرون تصور بکنید، از اول دین، با آن دعوا دارید و به نتیجه نمی رسد.
آدمهایی که در سایه ی تربیت دینی قرا می گیرند به اوج شکوفایی و قابلیت های خودشان می رسند. مثل اینکه شما از موبایل برای در زدن استفاده بکنید. همه به این کار می خندند. پس از بقیه اش استفاده کن. پس این را بگیرید و به او سنگ بدهید. انسانی که دین ندارد یعنی به جایی نرسیده که از همه استعدادهایش استفاده بکند. از بخش اندکی از استعدادهایش استفاده کرده است. چقدر انسان دلش برای چنین فردی می سوزد. با اینکه همه استعدادهایش شکوفا نشده، خوشحال هم هست. خیلی از تشویق ها و تنبیه ها جنبه تحمیل پیدا میکنند. لذا در تربیت دینی آمار تشویق ها و تنبیه ها به شدت پایین می آید. میگوید: بگذار خودش این کار را بکند. لذا در یک تربیت دینی تشویق ها و تنبیه ها زیر پرده غیب می رود. اینجا با انگیزه هایی که بیشتر استقلال ما را معنی میکند، حرکت می کنیم. من در جریان کمک کردن و راهنمایی باید بگونه ای رفتار بکنم که استقلال فرد تامین بشود یا به خود شکوفایی برسد و الا خودش نخواهد شد، شما خواهد شد. شما پدر و مادر اگر خوب هستید، فرزند شما باید خودش بشود نه شما بشود.
اولین قدم برای کسانی که می خواهند تربیت دینی بشوند چیست؟
سعی کنند استقلال خودشان را پیدا کنند و کمتر تحت تاثیر قرار بگیرند. حداقل از تاثیرات منفی که دیگران روی آنها میگذارند، شروع کنند. تحت تاثیر منفی کسی قرار نگیریم. کسی با تحویل نگرفتنِ او، نتواند روحیه اش را خراب کند. کسی با تحویل گرفتنِ او، نتواند زیادی او را خوشحال کند. ممکن است در ابتدا این جوری تلقی بشود که این انسان سردی است ولی به دنبالش گرمای عجیب و غریبی خواهد بود. کسی ما را تحقیر کرد، تمسخر کرد و تحت تاثیر قرار نگیریم. روی استقلال مان فکر کنیم.
تربیت دینی
جلسه دوم
خلاصه ای از بحث تربیت دینی صحبت کنید.
دین برنامه ای برای شکوفایی انسان است. دین چیزی از بیرون به ما تحمیل نمی کند بلکه سعی در اکتشاف درون روح انسان دارد. دین در واقع دارایی های خود انسان را رو میکند. امر تحمیلی تلقی نمیشود. اگر کسی دین را تحمیلی تلقی میکند بخاطر این است که به خودشناسی نرسیده است. چون انسان لایه های پنهان دارد و از لایه های پنهان خبر نداشته و فکر می کند دستورات دینی چیزی را به او تحمیل میکنند. در واقع اگر انسان به یک خودشناسی عمیق دست پیدا بکند می بیند که کلمه زیبای امیرالمومنین در جانش جاری خواهد شد: تو همان جور هستی که من دوست دارم، من را همان جوری قرار بده که تو دوست داری. اینکه دوست دارم همان چیزی که خدا دوست دارد بشوم، باز جزو خواسته های من است. دین، اینگونه یک تعریف بدون استرس و بدون موضع گیری انسان در مقابل آنرا پیدا خواهد کرد. وقتی شکوفا شدن دارایی های درونی برنامه ای بخواهد که نام آن دین میشود، تربیت دینی هم تعریفی جدای از دین نیست. شاید ما کلمه تربیت را اضافه می کنیم یک قید توضیحی اضافه کردیم. اگر بگوییم دین دارای همان تربیت دینی است. منتهی در کلمه ی تربیت دینی ما یک نگاه هم به تاثیرگذاری بر دیگران داریم که دیگران را چگونه تربیت بکنیم، بر دیگران چگونه تاثیر بگذاریم.
البته اگر ما فقط کلمه ی دین را استفاده بکنیم باز این معنا را افاده خواهد کرد. اگر ما دینداری بکنیم یعنی بخشی از آن هم بر دیگران تاثیر بگذاریم و تربیت هم شامل آن خواهد شد، اما تاثیر گذاری بر دیگران به مقصود اینکه دیگران را رشد بدهد معمولاً نام تربیت بر آن گذاشته میشود که ما مشکلاتی با این کلمه تربیت داریم. چون در ریشه این کلمه نوعی جبر بکار رفته است. و وقتی ما می خواهیم چیزی را ربوبیت بکنیم مثل این است که ما یک رابطه ی جبری با آن داریم و او یک بی ارادگی در مقابل کار ما دارد و با خود شکوفایی ما، با استقلال انسان، با مَنِشی که در دین برای تربیت اتخاذ شده و برنامه ای که دین داده منافات دارد. البته هرجایی کلمه تربیت دینی استفاده شده، منظورشان تربیت به معنای لُغوی نبوده است منظورشان هدایت، تبلیغ، تزکیه بوده است. ولی این الآن رواج پیدا کرده است. در متون قدیم ما چنین اصطلاحی استفاده نمی شد. در روایات اگر نگاه بکنیم از این کلمه که پیامبر دیگران را تربیت کنند، استفاده نشده است. از کلمه ی انذار کردن و تبشیر کردن استفاده شده است. گفتیم از کلمه ی تربیت دقیق استفاده کنیم.
اگر می خواهیم این لفظ را با همان معنایی که علمای اسلامی مد نظر دارند استفاده کنیم، این ملاحظه را یادمان باشد. اگر این را یادمان باشد دیگر نمی گوییم می خواهم فلانی را درست کنم. چون ما زیاد، کاره ای بر تاثیر گذاری بر دیگران نیستیم. یا نمی گوییم چرا فلانی را درست تربیت نکردی؟ در تربیت جبر نیست. باید خود فرد را بیشتر ببینیم. کلمه ی تربیت انسان را به این سمت می کشاند که در تربیت جبری مسلک می شود.
چرا شما یک ترجمه جدیدی از تربیت برای ما ارائه دادید؟
اگر تربیت را در همان لفظ رب در نظر بگیریم، این باز با ادعایی که ما کردیم منافات ندارد. چون خدا می تواند رب باشد ولی شما نمی توانید رب باشید. خدا یک رابطه ی جبری با عالم دارد. و رابطه ی تکوینی با عالم دارد. کسی را که میخواهیم تربیت کنیم با او رابطه ی جبری و تکوینی نداریم. خدا وقتی ربوبیت میکند تمام مقدرات این شی را در نظر می گیرد. ولی به پیامبرش می گوید: تو نمیتوانی هرکسی را که دوست داری هدایت بکنی. رابطه ای که خدا رب است و با عالم دارد، آن رابطه را ما با عالم نداریم البته پیامبران و امامان هم این رابطه را ندارند. ما می گوییم پیامبران و امامان جانشینان رب العالمین هستند و به هدایت انسانها اقدام میکنند. چون معنای جبری در معنی لغوی رب وجود دارد، اطلاقش به خدا درست است و به همین دلیل هم اگر ما بخواهیم فرزندمان را تربیت کنیم نباید بگوییم ما رب فرزند هستیم. چون تاثیر گذاری ما محدود است. اینجا بهتر است از کلمه هدایت استفاده بکنیم. تاثیر گذاری از دایره ای که استقلال فرد مورد ملاحظه قرار بگیرد، استفاده بشود.
ما برای استفاده نکردن ازکلمه ی تربیت اصراری نداریم، من متعرض این شدم که بعداً آسیب های تربیت نصیب ما نشود. یکی از آسیب ها این بود که زیادی از مربی توقع نداشته باشیم. یکی اینکه استقلال فرد و مسئولیت فرد را در نظر نگیرم. این ها آسیبی است که در تربیت بر دیگران وجود دارد. گاهی از روش هایی استفاده می کنیم که نتیجه ی معکوس دارد. اگر استقلال فرد را رعایت می کردیم بهتر می توانستیم روی آن تاثیر بگذاریم. هدف تربیت در فضای دینی، هدف خوبی است. می خواهیم در سایه تعلیمات دینی به سعادت دنیایی و اخروی برسیم. مثلاً فضای دین، این هدف خوب باید یک روش قشنگ و خوبی هم داشته باشد. ما نمی توانیم بگوییم چون هدفمان خوب است بای
د همه را هُل بدهیم. هر کسی به موقعیت خودش، یک پدر و مادر ممکن است تحمیل هایی به فرزند داشته باشند برای سعادت فرزند اصرار دارند. ممکن است مسئولین یک جامعه و مربیان مدرسه، روش هایی را پیاده می کنند که تحمیل در آن بیشتر دیده میشود و نتیجه معکوس می دهد. هرچه ما از تحمیل فاصله بگیریم و آزادی را در جریان تربیت آنچنان که انبیاء و اوصیاء رعایت می کردند رعایت بکنیم، نتیجه ی بهتری می گیریم. مربی مظلوم واقع میشود. فرد بعضی مواقع عکس العمل منفی نشان میدهد و مربی هم در جریان دادن آزادی به او رو داده است و او هم سوء استفاده میکند. این اجتناب ناپذیر است بخاطر همین است که اولیاء خدا همیشه مظلوم بوده اند. اگر می خواستند با رو کم کنی عمل کنند، کاری نداشت و همه را سر جای خودشان می نشاندند. اگر دقت بکنیم می بینیم مرز بسیار ظریفی وجود دارد. گاهی این قدر فروتنانه برای آزادی انسان احترام قائل بودند که انسان ها جرات پیدا می کردند که به اولیاء خدا ظلم کنند. ما باید اولیاء خدا را مقتدران مظلوم و یا مظلومان مقتدر بدانیم. مظلومیتشان به خاطر رعایت آزادی انسان بود.
مهمترین ویژگی تربیت دینی چیست؟
اگر ما تربیت را تاثیر گذاری بر دیگران به منظور رشد انسانها در نظر بگیریم، شیوه ی تاثیر گذاری بر دیگران بگونه ای باید باشد که استقلال فرد و کرامت انسانی را حفظ بکند. ما پیش از اینکه به هدف تربیتی بیندیشیم، باید انسانیت انسان را در مسیر این رشد و پرورشی که میخواهیم به او بدهیم حفظ کنیم. پرورش در مورد گیاه صادق است زیرا گیاه در مقابل پرورش دهنده بی اراده است و او تمام تلاش خود را می کند. ولی در مورد انسان نمی توان این جوری گفت. در مورد انسان بهتر است کلمه ی پرورش را انتخاب نکنیم تا یاد پرورش گل و گیاه نیفتیم. رعایت و استقلال به این است که فرصت انتخاب و فرصت آنکه خود فرد بتواند انگیزه ای در خودش ایجاد بکند را به او بدهیم. فرصت بدهیم تا از آموخته هایش و از علاقه های قلبی خودش بهره برداری بکند و روی پای خودش بایستد و خوب بشود. یکی از ویژگی های مهم آن این است که کاری می کند خود فرد خوب بشود. نه ما او را وادار به یک خوب بودن سطحی یا صوری که مثل فنر تا رها کنیم به سمت خودش برمیگردد بکنیم. نتیجه ی این رعایت استقلال و کرامت این خواهد بود که خوبی با ثبات و عمیقی پیدا خواهد کرد. نتیجه ی دیگرش این خواهد بود که خوبی ارزشمندی خواهد شد.
در قاموس دینی ما ارزش وقتی در رفتار یک انسان تولید میشود که خدا ببیند منشا این رفتار در وجود خود شخص و در لابلای عمق شخص نهادینه شده باشد و همچنین در قسمت زیبای قلبش نهادینه شده باشد. مثلاً اگر کسی برایش نهادینه شده باشد ولی در ظاهر قلبش باشد و تا دیگران را دید و منافع خودش را دید، لبخند بزند و متواضع باشد و هیچ حق و باطلی را در نظر نگیرد، این انسان چاپلوسی می شود که چاپلوسی در او نهادینه شده است. باید هم باثبات باشد و هم از قسمت قشنگ قلبش سرچشمه گرفته باشد. اگر از ترس این و آن نماز بخواند چه فایده ای دارد؟ عادت کردن به این جور نماز خواندن و تواضع کردن بخاطر این است که شما به او فرصت ندادید این رفتار خوب از لایه های عمیق قلبش سرچشمه بگیرد. ما با شکل دادن برخی حوادث در بیرون زندگی فرد و ایجاد فضاهای مناسب می توانیم تاثیری بر فرد بگذاریم اما این تاثیر باید خیلی ظریف باشد. بالاخره شما یک جور می توانید تاثیر بگذارید و فرد را وادار بکنید و جور دیگری هم می توانید تاثیر بگذارید. مثلاً غیبت کردن روش خوبی برای تربیت افراد است. ما آبرویشان را می بریم، آنها خودشان را جمع میکنند. حواسشان باشد که دیگر خطا نکنند. اگر خدا غیبت کردن را مجاز می کرد ما در تربیت دینی خیلی موفق بودیم. می گفتیم آبرویت را می برم و او حواسش را جمع می کرد. اما در نهایت این زندگی چه خواهد شد؟ کسی که مدام در ترس از آبروی خودش و مدام در کسب وجاهت خودش، با دیگران رفتار خوب بکند این چه آدمی است؟ در بعضی موارد به اهداف رفتاری رسیده ام. شاید با این تهدید خواسته اند در او جرقه ای بزنند ولی در واقع کرامت او را از بین برده اند و این فرد دیگر به درد نمی خورد. عمل خوبش هم دیگر ارزش نخواهد داشت.
امام رضا (ع) می فرماید: گناه نکردن بعضی ها شما را فریب ندهد، شاید ملاحظه کردنش بخاطر ترسش باشد. آدم ترسو و بی عرضه ای است که جرات گناه کردن ندارد. در جوانی با فردی دوست بودم که خیلی متواضع و با حیا بود. وقتی مدتی با او بودم و با خانواده اش رفت و آمد کردم، به او گفتم: تو آدم با حیایی نیستی بیشتر ترسو و بزدل هستی. بعضی دانش آموزان خودشان را با حیا نشان می دهند تا خراب نشوند. شجاعت ندارند. اینها خیلی مهم است. ما فقط رفتار نهایی که می خواهد از فرد صادر بشود را نمی خواهیم. ما پشتوانه های آن را هم میخواهیم. فطرت و خصلت های بلند انسانی او را تخریب نکنیم. در خارج از کشور با دانشجویی می رفتیم. او کمی دیرتر چر
اغ ماشین را روشن کرد و پلیس رفتار خیلی بدی با او کرد البته ظاهراً رسمشان بود. در کشوری پیشرفته مثل کانادا خیلی بعید بود. ما یک ساعت زیر نورافکن پلیس بودیم و جرات نمی کردیم پایین بیاییم. زیرا خطر کتک زدن هم بود. این رفتار، غیر انسانی بود. این نظم اگر در آنجا بوجود میآید چه فایده ای دارد؟ ما نظم را برای چه میخواستیم؟ نظم را میخواستیم که منظم باشیم و یک عده ای دیگر در جامعه راحت زندگی کنند. در غرب هر نظمی ایجاد میشود به نفع سرمایه داران بزرگ است نه خود مردم. البته راضی هم هستند. راضی بودنشان هم به درد نمی خورد. به چه قیمتی این نظم را بدست آورده اند. اگر جوانی را به کازینو فرستادی و قمار باز شد و شخصیت ترسویی پیدا کرد و در مقابل پلیس عصیان نکرد، بگوییم چه جوان آرامی است. او را جایی گرفتار هوس ها و قمار بازی ها کرده ایم و تخلیه شده و دیگر عصیان نمیکند و در مقابل پلیس می گوید: چشم. این را یک شهروند خوب می دانند. اگر رفتارهای غلط مثل می خوارگی انسان را در مقابل پلیس ترسو کرد و انسان، منطقی مقابل پلیس تواضع نکرد بلکه تواضع ناشی از تحمیل ترس باشد، چه ارزشی دارد؟پس مهمترین ویژگی تربیت دینی استقلال فرد مبتنی بر روشهای اصیل انسانی است.
تا ما درباره آزادی و استقلال فرد صحبت میکنیم می گویند: بله غرب همه آزادی دارند و ثواب یکطرف و گناه یکطرف است. پس مد نظر شما از فضای خوب تربیتی چنین فضایی است. مصداق این فضای غربی است. خیر چیزی که ما در فضای غرب از آزادی می بینیم این نیست. اتفاقی که می افتد این است که شما را با یک عمل مثلاً شهوت آلودی اسیر می کنند و بعد می گویند: آزاد هستید انتخاب کنید. آن فضا عادلانه نیست. ما یک قیامت ندیده داریم. حداقل این طرف هم یک شهوات ندیده داشته باشیم. چرا خدا روی شهوات پرده می کشد؟ برای اینکه انسانها آزادی شان سلب نشود. و آزادنه انتخاب بکند. خدا میگوید: من که جلو نیامده ام اگر جلو می آمدم، همه دلباخته می شدند هرچند ظرفیت را نداریم که از ابتدا او را ببینیم. بهشت را هم بیرون نیاورده ام، اگر بیرون می آوردم کسی دنیا را انتخاب نمیکرد. آزادی را به او دادم. شما هم خیلی چیزها را جلو نیاورید که برخورد اسارت گرانه با او بشود. فضای آزاد نه اینکه گناهان را روی سر انسان بریزیم، بعد تحت تاثیر قرار بگیرد و بعد بگوییم آزاد است. مثل اینکه یک جوانی را همه بخاطر رفتار خوبش مسخره بکنند و بعد بگوییم: انتخاب کن. یکی خدا می گذارد و ده تا غیر خدا می گذارد و بعد میگوید: یکی را انتخاب کن. این عادلانه نیست. ما باید یک فضای عادلانه برقرار کنیم. در مورد این فضای آزادانه خیلی باید صحبت کرد.
خیلی وقت ها ما در جامعه مان این را رعایت نمی کنیم. فضای آزاد فضایی نیست که در آن بی بند و باری و گناه فراوان باشد چون این خودش یک نوع تحمیل است مثل اینکه من به زور چوب، فرزندم را وادار کنم نماز بخواند. وقتی هم که او را تحت شهوات زیادی قرار بدهم او را وادار به رفتار بد میکنم. اینجا فضای آزادی نیست. هر نوع وادار کردن در تربیت دینی بد است. احترام به کرامت انسانی اقتضا می کند که از انواع وادار کردن ها حتی از نوع غربی که وادار کردن زیرکانه هنرمندانه است و قدرت انتخاب را از آنها میگیرد اجتناب کنیم. اینها فضای آزاد ندارند. جامعه امام زمان، جامعه ای خواهد بود که این آزادی در آن چشیده خواهد شد. ما باید سعی بکنیم به آن سمت حرکت بکنیم.
اگر انسان بخواهد کرامت انسانی خودش را حفظ کند باید چه کار کند؟
یک راه روشنی وجود دارد تا ما به افراد کمک کنیم تا استقلال خودشان را بیابند و بعد باور بکنند و راه روشن این است که تشویق ها و تنبیه ها را در فضای خانه و مدرسه کاهش دهیم. در مدرسه هر درسی را که بچه می خواند یک نمره بعنوان تشویق به او می دهیم چون بچه ها در مدرسه نمره را بعنوان یک ارزیابی نگاه نمیکنند. نمره را نشان میدهند و توسط دیگران تشویق می شوند. اگر جنبه ارزیابی بود و جنبه ی حقوقی نداشت، نمره را نگاه می کرد و کنار میگذاشت. ولی نمره می ماند و ارزش های فرد را شکل می دهد. من نمیخواهم بگویم اجتناب پذیر است. نمیخواهم بگویم بیاییم و نمره را حذف کنیم. میگویم: نگاه کنید ببینید با ما چه کار میکند. همین تشویق نمره که ظاهراً نمی توانیم آنرا حذف بکنیم، موجب می شود شخصیت دانش آموزپ طوری شکل پیدا بکند که تحت تاثیر نمره درس بخواند. آن وقت اگر قرار شد جایی بدون نمره درس بخوانیم آن شخصیت جستجو گر علم و عاشق علم را نداریم. عمری این را با آن نمره ها در ما کشته اند. اذان که میگویند: می گوییم نمره ندارد و تنبلی مان میآید که بلند شویم و نماز بخوانیم. ایمان و علاقه مان سرجایش است. من همیشه جوری زندگی کرده ام که در مقابلش فوری چیزی دریافت کرده ام. این فضایی ایجاد میکند که نماز خواندن در این فضا سخت است. چون بعد از نماز خواندن چیزی دریافت نمیکنم و اگر نخوانم تنبیه نمی شوم. کارهای سخت تر هم
هستند که براحتی انجام می دهیم چون تشویق و تنبیه دارند. تشویق ها و تنبیه ها شخصیت ما را این طوری بار می آورد.
گاهی تشویق خوب است ولی زندگی ما پر از تشویق و تنبیه اجباری شده است. پس حذف عوامل انسانی خصوصاً در خانواده ها باید در الویت قرار گیرد. بعضی وقتها ما خودمان بعنوان تنبیه گر حاضر هستیم و غضب ما هم حاضر است و محبت ما هم در این وسط حاضر است و فرزند می خواهد با من ارتباط برقرار کند و من بخاطر فلان خطایی که انجام داده، می خواهم او را محروم کنم و در این راه مبالغه میکنیم و در این راه مُدام از ابزار تشویق و تنبیه استفاده میکنیم. راه نفس کشیدن را می بندیم. وقتی من غضب کردم و تنبیه کردم، میخواهم هم حق و هم خودم را بر فرد سوار کنم، این جوری کار دشوارتر میشود.
آثار حجاب و عواقب بی حجابی و بدحجابی از منظر قرآن، سنت و عقل.pdf
531K
🔻آنچه در این نوشتار میخوانید:
➖حكمتهای حجاب در قرآن و روایات
➖حكمتهای عقلانی حجاب
➡️ @spasokh