eitaa logo
مدارس امین
21.3هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
5.4هزار ویدیو
7هزار فایل
✅ کانال آموزشی و محتوایی مدارس امین ✅ کانال اطلاع رسانی مدارس امین https://eitaa.com/amouzeshamin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بم شهری که فرو ریخت ولی نمرد.... نقش شهید سلیمانی در شکستن بن بست زلزله بزرگ ۵ دی ۱۳۸۲ 📎 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹در بین اون دیوار و در زهرا صدا میزد پدر.. زهرای زهرای من .. دنبال حیدر میدوید.. 📎 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
🔴 پاسخ به چند شبهه درباره شهدای گمنام که این روزها بازهم توسط عده‌ای تکرار شده👇 🔹۱. تاکنون از حدود ۷۰ درصد خانواده معظم شهدای مفقودالاثر نمونه‌گیری شده است. تعداد قابل توجهی از والدین شهدای مفقود الاثر نیز رحلت کرده‌اند و امکان نمونه‌گیری نیست. 🔹۲. نه‌تنها در ایران بلکه در خارج از کشور هم روند استحصال DNA از جسم سخت همانند استخوان‌ها و دندان‌ها برای شناسایی بسیار دشوار است خصوصا در دو حالت زیر: الف. استخوان در محیط‌های قلیایی مانند مناطق جبهه‌های جنوب باشد. (اکثر مفقودین دفاع مقدس در این مناطق هستند) ب. جسم (استخوان) بمدت طولانی در معرض تابش آفتاب بوده باشد. 🔹۳. با توجه به میزان پیشرفت علمی کشورها و تجهیزات فنی در اختیار، روند شناسایی متفاوت است و معمولا از شش ماه تا مدت‌های بیشتر بطول می‌انجامد. 🔹۴. این مسئله فقط مربوط به ایران نیست مثلا در جنگ ترکیه و قبرس در سال ۱۹۴۷ میلادی ۲ هزار نفر مفقودالجسد شدند که در طول ۴۸ سال گذشته، فقط هزار نفر در جزیر یونان پیدا شده‌اند و از آن‌ها نیز تنها ۶۰۰ نفر ، آن هم با کمک آمریکایی‌ها شناسایی شده‌اند و مابقی حتی با کمک آمریکایی‌ها، شناسایی نشده‌اند. پس کشف استخوان‌های مفقودین حتی با تجهیزات مدرن امروزی لزوما به شناسایی آن‌ها نمی‌انجامد. 🔹۵. تاکنون حدود ۴۵ هزار شهید مفقودالجسد شناسایی شده‌اند که حدود ۱۰ هزار نفر از آن‌ها به‌عنوان شهید گمنام دفن شده‌اند و تقریباً ۲۶۰۰ مفقودالجسد دیگر داریم که عملیات تفحص آن‌ها در ایران و داخل عراق ادامه دارد. 🔹۶. اینکه پیکرهای شهدا جا مانده‌اند نه به دلیل عدم ایثار رزمندگان بود بلکه تعداد قابل توجهی از آن‌ها همه با هم شهید و مفقود شدند و کسی نتوانست بازگردد. یا در محاصره قرار گرفتند و تعدادی شهید و تعدادی اسیر شدند. پس مفقودالاثر شدن رزمندگان نتیجه کوتاهی نبوده بلکه اصلا شرایط منطقه متفاوت بوده است وگرنه حتی در عقب‌نشینی‌ها تا جایی که امکان‌پذیر بود رزمندگان پیکرها را با خود می‌آ‌وردند مگر در جاهایی که تعدادی از رزمندگان مجروح شده‌بودند و طبعاً باید تحت هر شرایطی با اولویت مجروحین را با خود می‌اوردند و نه شهدا را. 📎 📎 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
به یاد شب از نیمه گذشت؛ سکوت مطلق ... گویی آرامش قبل از طوفان بود؛ و طوفان آغاز شد. خبری قلب‌ها را پر از درد کرد "سردار قاسم سلیمانی ترور شد" و ساعت در لحظه ایستاد؛ قلب‌های تشنه، از شرم، راه بر رگ‌ها بستند و خونی نطلبید، چراکه قلب او ایستاده بود؛ نفس‌ها به شماره، منظره دیده‌ها در بلور اشک‌ها پاره پاره؛ و واژه شهادت دوباره اوج گرفت و او به دوستان شهیدش پیوست؛ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏‌اند مرده مپندار بلكه زنده‏‌اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. (قرآن کریم) 📎 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
مد روز جدیدا مد شده وقتی پدر یا مادر حرفی می‌زنه، صدامون بلند می‌کنیم، داد می‌زنیم، یا در جواب چیزی که می‌خوان می‌فرماییم: حال ندارم؛ حسش نیس؛ بی‌خیال... معمولا سعی می‌کنیم نسبت به مسائل خانواده خیلی نرم و بی‌تفاوت رد ‌بشیم. به نظرتون این رفتار درسته یا نه؟ من کسی می‌شناسم که از همون بله و چشم گفتن‌هایی که به پدر و مادرش می‌گفت، به جاهای بالا رسید. اون متولد اولین روز از سال 1337 استان کرمان بود. بچه روستا و عشایر بود؛ اصلا شهر براش معنا و مفهومی نداشت. تازه به سنی رسیده بود که خوب و بد زندگی رو می‌فهمید. توی چهره پدر و مادرش غم و غصه‌ای پیدا شده بود. این غم، برادر بزرگتر رو برای اولین بار با گریه‌های مادر راهی شهر کرد؛ اما برادر هم برای قرض پدر به تعاونی روستا کاری از پیش نبرد. حالا ترسِ دستگیری پدر و پس دادن قرض به بقیه اعضای خانواده هم سرایت کرد. پسر کوچیک خانواده که این وضعیت رو دید، نتونست بی‌تفاوت باشه. اون با اصرار راهی شهر تا کار کنه و غم خانواده رو از بین ببره. با یه قد کوچیک، بدن بی‌جون و دست‌های کوچیک، سر یه ساختمون رفت تا آجر بالا بندازه؛ بعد از یه مدت کار ساختمونی، پولی برای قرض پدرش جمع نشد؛ اما باز دست از تلاش برنداشت؛ اون کارگر یه رستوران شد تا بتونه بدهی پدرش رو بپردازه. این نوجوون که برای غم خانواده‌اش از خوشی‌های بچگی و نوجوونیش گذشت، بعدها پناه بی پناه‌ها شد؛ اونم نه توی ایران، بلکه همه‌جای خاور میانه. امید دختربچه‌هایی که اسیر داعش می‌شدن، این مرد شد؛ محور و قوت قلب مردم کشورهای مختلف بود. هرچند آقازاده و رییس‌زاده نبود، ولی از رئیس جمهور جاهای مختلف بالاتر بود. آخر سر هم دشمن نتونست ببینه محبوب قلب‌ها، عمو قاسمِ بچه‌های شهداء، عزیزِ عزیزا توی این دنیا بمونه؛ ساعت 1:20 نصف شب، فرودگاه بغداد از مردم گرفتش. داغ حاج قاسم رو گذاشت رو دل مردم. حالا که نزدیک سالگرد حاج قاسم شده، بیایید تا ماهم مثل حاج‌قاسم بشیم؛ بشیم تکیه‌گاه خونواده و مردم تا دل سردار عزیز شاد باشه. همه ما یک قاسم سلیمانی هستیم. 🧐ایستگاه تفکر ❓چه کنیم مثل حاج قاسم باشیم؟ 📎 📎 📎 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
شجاعت شیرین بین شجاعت و خریت یه مرز باریک وجود داره؛ اما برای تشخیصش دو خیلی باید زحمت کشید. اگه می‌خوای بفهمی که یه نفر مشغول خریت یا شجاعته، باید به هدفش نگاه کنی. مثلا یه نفر که توی خیابون داره دعوا می‌کنه، تیزی دستشه؛ هرکسی هم که برسه رو داغون می‌کنه؛ هدف خاصی هم نداره؛ فقط می‌خواد بگه که من زورم زیاده و همه باید از من بترسید. این آدم نهایت کاری که می‌کنه اینه که چهارتا نوچه دور و برش جمع می‌کنه و دیگر هیچ. اما یه سری از قدرت نمایی‌ها هم برای خودت مفیده، هم جامعه و آینده. یعنی طرف یه حرکت می‌کنه، پرچممون در حد بین‌الملل میره بالا، به این میگن شجاعت. شجاعت یعنی هرطور که می‌تونی به فکر مردم باشی و به دادشون برسی. یه نوجوون، از عشایرکرمان، توی شهر اومد تا دستگیر پدرش باشه؛ زندگی تو شهر گذشت رسید به عاشورایی55، از پنجره هتل با دوستم فتحعلی بیرون رو نگاه می‌کردیم، دختری جون با موهای بلند مسغول پیاده روی بود. یه پاسبون مزاحم دختر شد. بدون توجه به اینکه بعدش چه بلایی سرم میاد، تصمیم گرفتم تا حال پاسبون رو جا بیارم. به دوستم به سمت اون پاسبون حرکت کردم به چند ضربه کاراته اون نقش زمین شد. این بچه روستایی که اینجوری خونش بخاطر یه دختر شهری به جوش امد بعد شد پناه دخترهای ایزدی و مردم جنگ زده سوریه و عراق، حاج قاسم سلیمانی با همرزهاش پرچم ایران رو در حد بین الملل برد بالا. بچه‌ها شجاعت به بزن بهادری این حرفا نیست. شاجعت به اینکه وقتی دیدی پدر و مادرت مشکلی دارن دست گیرشون باشی، وقتی دیدی همکلاست، رفیقت داره اذیت میشه به دادش برسی. با قلدری پرچم بالا بردن قشنگ نیست، اینکه به همدیگه باشیم قشنگه. 📎 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
با مرام با مراما همه ما توی زندگی نیاز به الگوبرداری و کپی‌کاری داریم. یعنی برای اینکه مسیر زندگی رو درست بریم، باید الگوگیری کنیم. اگه آدم به قهرمان توی زندگی علاقه داشته باشه، تمام زندگیش رنگ و بوی اون رو می‌گیره. البته یه الگوی خوب باید واقعی باشه؛ پس بلک آدم، دکتر استرنج و بتمن قابلیت الگو شدن ندارن. چون همه این‌ها ساخته و پرداخته ذهن افراد و گروه‌های مختلفن. زندگی دست نیافتنی اون‌ها فقط ذهن ما رو درگیر می‌کنه. کشور ما پر از الگوهای مختلفیه که قابلیت دست‌یابی دارن؛ تازه! کار‌هایی کردن که برای این قهرمان‌ها امکان‌پذیر نیست. قهرمان‌های این قصه‌ها وقتی دشمنشون رو پیدا کنن، سریع باهاش می‌جنگن تا پیروز بشن؛ اما من یه قهرمان رو می‌شناسم که دنبال یه قاچاقچی بود؛ اما وقتی بهش دست پیدا کرد، ولش کرد تا بره. حاج‌قاسم تعریف می‌کرد: ما دنبال یکی از اشرار و قاچاقچی‌های شرق ایران بودیم؛ چون هم توی کار قاچاق مواد مخدر بود، هم تعدادی زیادی از مدافعان امنیت رو شهید کرده بود. با کلی تلاش دعوتش کردیم و طی یه علمیات اون رو دستگیر کردیم. توی یه جلسه برای حضرت آقا قضیه رو تعریف کردم؛ ایشون فورا دستور دادن تا این زندانی آزاد بشه. وقتی دستور صادر شد، من بدون فوت وقت زنگ زدم تا آزادش کنن؛ اما خیلی این دستور توی ذهنم سوال ایجاد کرده بود. با تعجب پرسیدم که چرا باید آزاد بشه؟ حضرت آقا گفتن: شما اون رو دعوت کردین؛ بعدا که توی تعقیب و گریز بودین دستگیرش کنید. اون اسیر آزاد شد و بعدها طی یه عملیات سخت دستگیر شد. بچه‌ها! توی مرام مسلمون‌ها اگه کسی مهمونت بود، حرمت داره؛ حتی اگه بدترین بدی‌ها رو در حقت کرده بود، باید بهش احترام کنی. حاج قاسم سلیمانی، الگوی زندگی همه ماست؛ همه ما یه حاج قاسم هستیم. این مرد بزرگ، با بزرگ‌مردی‌های مختلف به همه ما درس‌های زیادی داد. 📎 📎 📎 📎 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
مد روز جدیدا مد شده وقتی پدر یا مادر حرفی می‌زنه، صدامون بلند می‌کنیم، داد می‌زنیم، یا در جواب چیزی که می‌خوان می‌فرماییم: حال ندارم؛ حسش نیس؛ بی‌خیال... معمولا سعی می‌کنیم نسبت به مسائل خانواده خیلی نرم و بی‌تفاوت رد ‌بشیم. به نظرتون این رفتار درسته یا نه؟ من کسی می‌شناسم که از همون بله و چشم گفتن‌هایی که به پدر و مادرش می‌گفت، به جاهای بالا رسید. اون متولد اولین روز از سال 1337 استان کرمان بود. بچه روستا و عشایر بود؛ اصلا شهر براش معنا و مفهومی نداشت. تازه به سنی رسیده بود که خوب و بد زندگی رو می‌فهمید. توی چهره پدر و مادرش غم و غصه‌ای پیدا شده بود. این غم، برادر بزرگتر رو برای اولین بار با گریه‌های مادر راهی شهر کرد؛ اما برادر هم برای قرض پدر به تعاونی روستا کاری از پیش نبرد. حالا ترسِ دستگیری پدر و پس دادن قرض به بقیه اعضای خانواده هم سرایت کرد. پسر کوچیک خانواده که این وضعیت رو دید، نتونست بی‌تفاوت باشه. اون با اصرار راهی شهر تا کار کنه و غم خانواده رو از بین ببره. با یه قد کوچیک، بدن بی‌جون و دست‌های کوچیک، سر یه ساختمون رفت تا آجر بالا بندازه؛ بعد از یه مدت کار ساختمونی، پولی برای قرض پدرش جمع نشد؛ اما باز دست از تلاش برنداشت؛ اون کارگر یه رستوران شد تا بتونه بدهی پدرش رو بپردازه. این نوجوون که برای غم خانواده‌اش از خوشی‌های بچگی و نوجوونیش گذشت، بعدها پناه بی پناه‌ها شد؛ اونم نه توی ایران، بلکه همه‌جای خاور میانه. امید دختربچه‌هایی که اسیر داعش می‌شدن، این مرد شد؛ محور و قوت قلب مردم کشورهای مختلف بود. هرچند آقازاده و رییس‌زاده نبود، ولی از رئیس جمهور جاهای مختلف بالاتر بود. آخر سر هم دشمن نتونست ببینه محبوب قلب‌ها، عمو قاسمِ بچه‌های شهداء، عزیزِ عزیزا توی این دنیا بمونه؛ ساعت 1:20 نصف شب، فرودگاه بغداد از مردم گرفتش. داغ حاج قاسم رو گذاشت رو دل مردم. حالا که نزدیک سالگرد حاج قاسم شده، بیایید تا ماهم مثل حاج‌قاسم بشیم؛ بشیم تکیه‌گاه خونواده و مردم تا دل سردار عزیز شاد باشه. همه ما یک قاسم سلیمانی هستیم. 🧐ایستگاه تفکر ❓چه کنیم مثل حاج قاسم باشیم؟ 📎 📎 📎 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
سخنرانی کوتاه 🎤جذاب دوست داشتنی بچه ها شما اگر خوشگل و پولدار بودین و یه ماشین بی ام و داشتین فکر کنید چی کار میکردین؟ همینطور که دارین به رویاهاتون می اندیشین من یه جذاب دوست داشتنی و پولدار رو بهتون معرفی میکنم بچه لبنان بود؛ رتبه هفت ورود به دانشگاه در رشته تکنولوژی اطلاعات و.... آقا اینا چه ربطی به ما داره؟ صبر کن میگم دوستش میگه یه روز داشتیم برای تحویل بسته ای به شهری می‌رفتیم تا مقصد بیست دقیقه راه مونده بود که صدای اذان بلند شد احمد گفت وایسیم نماز اول وقت بخونیم گفتم بیست دقیقه بیشتر نمونده تا شهر اخم هاش رفت توهم گفت شاید تا ۲۰ دقیقه دیگه من زنده نبودم سال هایی که میگفتن برای ماهی ۵۰۰ دلار فقرا میرن سوریه احمد بی ام و سوار رفت سوریه .... عجب !!دلیل رفتنش چی بود؟🤔 احمد دلباخته شده بوداونم به سیده زینب سلام الله علیها و راهش رو خودش انتخاب کرده بود بچه ها احمد هیچی تو زندگی از نظر مادی کم نداشت اما دنبال عشق واقعی بود که بهش رسید و پول و مادیات نزاشت که راهش رو گم کنه یه تکه از ترجمه ی وصیت نامه اش رو براتون میگم به جوانان توصیه میکنم که نماز خود را اول وقت بخوانید قرآن بخوانید که بسیار مهم است و مراقب نماز و دین خود باشید محرم و صفر را زنده نگهدارید حتی شده روزی یکبار به امام حسین علیه السلام سلام بدهید ماراهم دعا کنید رفقا هرچی تو این دنیا هست برای اینکه ما رو به سعادت و آرامش برسونه. اونم نه آرامش مقطعی بلکه یه آرامش ابدی و واقعی. پیشنهاد می‌کنم زندگی نامه احمد رو بخونید ببنید عشق واقعی با دل آدم چه می‌کنه. 📎 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
🎤 سخنرانی کوتاه غیور ده هفتادی سکانس آخر: مدلینگ اینستا گرامی شهید شد. درست یک روز قبل از اینکه خبر نابودی حکومت داعش اعلام بشه خبر عجیب شهادت یک فرد همه جا پخش شد. چرا عجیب؟ آخه همه فکر می کردن مدل اینستاگرامیِ و چه به این حرفا. سکانسی از زبان دوست صمیمی : از دوره دبیرستان ما باهم دوست بودیم؛ بابک تیپ رپری می‌زد. شلوار گشاد و شش جیب، کلا کپ و تیشرت گشاد... اهل تفریح و همه موزیکی هم بود، رپ و پاپ....؛ با ماشین بیرون می‌رفتیم صدای موزیک رو زیاد می‌کرد...؛عاشق ورزش بندسازی بود. وسایلی مثل میز پرس و دمبل و اینجور چیزا رو خریده بود تو خونه ورزش می‌کرد. حتی یه کیسه بوکس هم گرفته بود که تمرین کنه. اهل شوخی خنده بود؛ گاهی آنقدر شوخی می‌کرد؛ تا آدم از دستش خسته بشه.آدم خوشتیپی هم بود؛ برای سر و لباس پول خرج می‌کرد. اما با همه اینا ما اهلی بیتی بزرگ شده بودیم. همین بابک شب جمعه تو دعای کمیل حسابی اشک می‌ریخت. کسی که کمک می‌خواست بابک ازش دریق نمی‌کرد. با اینکه وضع مالی خوبی داشتن ولی تابستون سالی که خانواده‌اش مشکل مالی پیش اومد؛ رفت گچ‌کاری که کمکی برای خانواده باشه. اون تابستون با خودش عهد کرد تا هیج پولی خرج نکنه؛ چون می‌خواست رو پای خودش وایسته. سکانس از غم و غصه: پسرخاله بابک: یک دو سالی قبل از اعزام بابک به سوریه، تو جمع دوستان نشسته بودیم؛ یکی از رفقا کلیپی نشون که یک بچه رو داخل استخر انداخته بودن و داعشی ها به اون می‌خندیدن. بابک خیلی ناراحت و اعصبانی بود. یک سکانس از زبان پدر: تو مسجد باب الحوائج، آذری های مقیم رشت، که بابک اونجا نماز می خوند، همه فکر می‌کردن که قراره بره آلمان. چون من و برادرش خیلی تلاش کردیم برای تحصیل بره آلمان. حتی امکاناتش رو براش فراهم کردیم؛ بعد از کلی اصرار قبول کرد بره آلمان. سکانس عزم سفر وسایل رو مورد نیاز سفر رو جمع کرد ریخت تو کوله پشتی. آماده آخرین دیدار با خانواده شد. همه فکر می‌کردن قراره بره آلمان اما بابک برای پرواز به سوریه آماده شده بود. پول، درس‌خواندن تو آلمان هیچ کدوم مانع رفتن به سفر عشق برای بابک نشد. سکانس شهادت: با دوتا از همرزم‌هاش تو منطقه البوکمال برای شناسایی دشمن رفته بودن. خودروشون توسط دشمن شناسایی شده بود؛ همین که مشغول استراحت و صرف نهار شدن، داعش با یک خمباره ...... درست 27روز بعد از عزام لبخند بابک جاودانه شد. بچه‌ها این شهید رو به اون‌های معرفی کنید که میگن تو شهدا خوشگل نیست. به اون‌های معرفی کنید که میگن بخاطر پول رفتن سوریه. عاشقی پول و ثروت اینا نمی‌شناسه. خوبی عشق به خدا می‌دونی تو چیه؟ تو وظیفه‌شناس بودن هست؛ در هر کجا که باید طبق وظیفه عمل کنی مثلا اگر سیل شد و می‌تونسی کاری کنی بخاطر خدا باید بری تو میدون. اگر دو دست لباس نو داشتی یا لباس اضافه داشتی و دوستت لباسی خوبی نداشت به کمکش میری. بیاید ما هم عاشق خدا بشیم، سر از پا نشناسیم. بچه شهید بابک اول عاشق شد، بعد هم به دنبال وظیفه اش رفت که سوریه بود. بیاید ما هم سراغ وظیفه‌مون بریم که درس خوندنه. تلاش کنیم و در راه علم آموزی کم نذاریم، تا ایران سربلند داشته باشیم. 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
یک شماره بین ۱ تا ۱۸ انتخاب کنید و روی پیوند زیر بزنید و ببینید رفیق شهیدتان کیست و چه می گوید؟ راستی اگه دوست داشتید یه صلوات مهمونش کنید.🌺 ۱. digipostal.ir/cofa3zi ۲. digipostal.ir/cmdgvds ۳. digipostal.ir/cu961hs ۴. digipostal.ir/cabb62c ۵. digipostal.ir/c87kide ۶. digipostal.ir/ceiv42d ۷. digipostal.ir/csenas8 ۸. digipostal.ir/cezkkiq ۹. digipostal.ir/c0enl2t ۱۰. digipostal.ir/ck0hv4j ۱۱. digipostal.ir/cfir815 ۱۲. digipostal.ir/cjt5fhz ۱۳. digipostal.ir/cwbze98 ۱۴. digipostal.ir/cwpcc6j ۱۵. digipostal.ir/cjarjqv ۱۶. digipostal.ir/cpexi3q ۱۷. digipostal.ir/cufmm0j ۱۸. digipostal.ir/c3fxydo 📎 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110
📌 پدر و پسر شهیدی که سالیان سال در آغوش هم بودند/دوپلاک معروف ۵۵۵و ۵۵۶ 🔹️ طی یک عملیات تفحص در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد. یکی از آنها در حالت نشسته با لباس و تجهیزات کامل به جایگاهی تکیه داده بود و شهید دیگر در پتو پیچیده شده بود. ◇ معلوم بود شهیدی که درازکش است مجروح شده و شهید نشسته سرِ وی را به دامن گرفته است. پلاک‌هایشان را بررسی کردیم، شماره‌ها پشت سر هم بود: 555 و 556. ◇ متوجه شدیم آنها با هم پلاک گرفته‌اند. معمولاً رزمنده‌هایی که خیلی رفیق بودند، با هم می‌رفتند پلاک می‌گرفتند. با مراجعه به سیستم کامپیوتر متوجه شدیم. ◇ شهیدی که نشسته، پدر و شهیدی که درازکشیده، پسر است. پدر سر پسر را به دامن گرفته بود. ◇ اینها شهید سیدابراهیم اسماعیل‌زاده پدر و سیدحسین اسماعیل‌زاده، اهل روستای باقرتنگه بابلسر بودند. ◇ پسر آرپی‌جی زن و پدر کمک آرپی‌جی زن پسر بود. پسر برای دید بهتر و انهدام تانک‌های دشمن به سمت دامنه قله حرکت می‌کند. ◇ پدر وقتی افتادن فرزندش را می‌بیند، خودش را به دامنه کوه می‌رساند و بالای سر فرزندش می‌رود. چون توان بالا بردن پیکرحسین را نداشت، پتویی می‌آورد و پسرش را در آن می‌پیچد. او را در آغوش می‌گیرد و سر پسرش را روی زانوهایش می‌گذارد ، لحظاتی بعد خودش هم به شهادت می‌رسد و هر دو برای سال‌های طولانی در همان حالت می‌مانند. 📎 📎 📎 📎 📎 📎 🌸به کانال ملحق شوید: @mamin110