#داستان
🔷بهلول و مرد شیاد!
آورده اند که بهلول سکه طلایی در دست داشت و با آن بازی می کرد. شیادی چون شنیده بود که بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: «اگر این سکه را به من بدهی، در عوض 10 سکه که به همین رنگ است به تو می دهم!» بهلول چون سکه های او را دید دانست که سکه های او از مس است و ارزشی ندارد، به آن مرد گفت: «به یک شرط قبول می کنم! اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر کنی من این سکه را به تو می دهم.» شیاد قبول کرد و مانند خر شروع کرد به عرعر کردن.
بهلول با لبخند به او گفت: «خب الاغ جان، چون تو با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلاست، فکر می کنی من نمی فهمم که سکه های تو از مس است؟» آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید خجل شد و از نزد او فرار کرد.
#داستان
💠وقتى که حاتم طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد.
💠حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد.
💠برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند! مادرش گفت: تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز.
💠برادر حاتم توجه نکرد. مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست. وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست. برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد.
💠مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد، برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟ عجب گداى پررویى هستى!
💠مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کارنیستى؟ من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و اوهیچ بار مرا رد نکرد.
💠 قانون زندگی٬ قانون باورهاست
💠 بزرگان زاده نمیشوند٬ ساخته میشوند...
#حدیث👇
☀️ امام صادق (علیه السلام):
💠 سخاوت آن است كه بى درخواست انجام گيرد، اما سخاوتى كه درمقابل درخواست باشد ناشی ازشرمندگی وبرای فرار از سرزنش است..
📚 منبع: بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 68 ، ص357، ح 21
#داستان
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ ﭘﺴﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪﺍﺵ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﺑﺮﻭﺩ، ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺎﺑﺖ ﺻﻮﺭﺕ ﻭ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻗﯿﺎﻓﻪﺍﺵ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ!
ﻣﯽﺗﺮﺳﯿﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺨﻨﺪﻧﺪ.
ﭘﺪﺭﺵ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻟﺰﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﺳﺨﻨﺶ، ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﯽ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺩﺍﺩ: «ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯽﺭﻭﯾﻢ!»
ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭﺁﻣﺪﻧﺪ، پدر ﺑﺮ ﺍﻻﻍ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﭘﺴﺮﺵ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ، ﻣﻐﺎﺯﻩﺩﺍﺭﻫﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻭ ﻋﯿﺐﺟﻮﯾﯽ: «ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ. ﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﺩﻟﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪﺍﺵ ﻧﻤﯽﺳﻮﺯﺩ! ﺧﻮﺩﺵ ﭘﺸﺖ ﺍﻻﻏﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﭽﻪٔ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽﮐﺸﺎﻧﺪ!»
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﺍﻧﺎ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ: «ﺧﻮﺏ شنیدی؟! ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﯿﺎ.»
ﺭﻭﺯ ﺩﻭﻡ پدر ﻭ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﭘﺴﺮ ﺑﺮ ﭘﺸﺖ ﺍﻻﻍ
ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻛﻨﺎﺭﺵ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩﺩﺍﺭﻫﺎ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﻥ
ﺷﻬﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: «ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪٔ ﺑﯽﺍﺩﺏ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ. ﺭﺍﺣﺖ ﭘﺸﺖ
ﺍﻻﻏﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪﺍﺳﺖ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩﺍﺵ، ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﺩ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﺪ! ﺩﯾﺪﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﺿﻌﯽ تأﺳﻒ ﺁﻭﺭ ﻧﯿﺴﺖ؟»
ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ: «ﺷﻨﯿﺪﯼ؟ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ.»
ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻃﻨﺎﺏ ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ
ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽﺁﻣﺪ. ﻣﻐﺎﺯﻩﺩﺍﺭﻫﺎ ﺗﻤﺴﺨﺮﮐﻨﺎﻥ
ﮔﻔﺘﻨﺪ : «ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﺍﺣﻤﻖ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ. ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ. ﺧﻨﮓ ﺧﺪﺍﻫﺎ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﻻﻏﺸﺎﻥ ﺑﺸﻮﻧﺪ. »
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: «ﺷﻨﯿﺪﯼ؟ ﻓﺮﺩﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ.»
ﺭﻭﺯ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ، ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﺮ ﺍﻻﻍ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺷﺪﻧﺪ. ﻣﻐﺎﺯﻩﺩﺍﺭﻫﺎ ﺧﺸﻤﮕﯿﻨﺎﻧﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : «ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ. ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﯽﮐﺸﻨﺪ! ﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺳﻮﺯﺩ! ﺩﻭﺗﺎﯾﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﻻﻍ ﺑﯽ ﻧﻮﺍ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ.»
ﺭﻭﺯ ﭘﻨﺠﻢ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯿﺪﺍﻥ
ﺷﻬﺮ ﺷﺪﻧﺪ. ﻣﻐﺎﺯﻩﺩﺍﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﺩﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: «ﺍﯾﻦ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ. ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﻻﻏﺸﺎﻥ ﺑﺸﻮﻧﺪ، ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺳﻮﺍﺭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ!»
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ، ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﺍﻧﺎ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ: «ﻫﻤﻪٔ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﯼ ﭘﺴﺮﻡ؟
ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﯽ، ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺎﺑﺖ ﻧﻈﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﯽ. ﮐﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺕ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ، ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﻭ. ﺍﻏﻠﺐ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺭأﯼ ﻭ ﻧﻈﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ!
«ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺣﺮﻓﻢ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﻢ، ﺑﻘﯿﻪ ﭼﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ؟
ﺍﮔﺮ ﻓﻼﻥ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﻢ، ﭼﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ؟»
ﺍﻣﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻥ...
ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ، ﮐﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ؟
ﺁﯾﺎ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﭼﻨﺪ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ، ﻧﻤﯽﺍﺭﺯﺩ ﻫﺮﮐﺲ ﺑﮑﻮﺷﺪ ﺧﻮدش باشد.
#داستان
#13آبان
دلاور کوچک ( داستان #شهيد_فهميده )
يكي بود يكي نبود غير از خداي مهربان هيچكس نبود.
در آن سالهايي كه شاه ستمگر در كشور ما حكومت مي كرد در يك شهر كوچك به اسم قم پسري زندگي مي كرد كه اسمش محمد حسين بود.
پسري كه بر خلاف پسرهاي همسن و سال خودش دنياي ديگري داشت كه ماجراهاي مهمي برايش اتفاق مي افتاد و حسين قصه ما دنياي متفاوتي داشت. محمد حسين پسر شجاع و فعال خوش اخلاق و خنده رويي بود و هميشه به همه كمك مي كرد و اينقدر پسر خوبي بود كه همه از او راضي بودند و دوستش داشتند. علاقه شديدي به مدرسه رفتن و مطالعه داشت و با اينكه هنوز به سن تكليف نرسيده بود نماز مي خواند. محمد حسين با تمام كوچكيش امام خميني را دوست داشت و هر وقت امام صحبت مي كرد به صحبتهاي امام با دقت گوش مي كرد و آنقدر امام را دوست داشت كه مي گفت امام هر چه بگويد حاضرم انجام دهم.
محمد حسين از همان دوران كودكي در مغازه كنار پدرش كار مي كرد و از اين طريق حرفها و اعلاميه هاي امام را به دست مردم و دوستانش مي رساند حتي بعضي وقتها با بچه هاي محل قرار مي گذاشت كه رأس ساعت خاصي از خانه ها بيرون بيايند و شعار مرگ بر شاه و درود بر خميني سر دهند. بعد از اينكه انقلاب پيروز شد كشور عراق به ايران حمله كرد و بين كشور ما و عراق يك جنگ طولاني اتفاق افتاد. جنگي كه دشمن مي خواست وارد خاك كشور و خانه هايمان شود و آنها را از ما بگيرد. به همين خاطر محمد حسين كه مثل شما دانش آموز بود وقتي ديد دشمن به كشور حمله مي كند به جاي درس خواندن تصميم گرفت به جنگ با دشمنان برود. چون دلش نمي خواست دشمن وارد كشورش بشود.
اما چون خيلي كوچك بود هيچ كس اجازه رفتن به جبهه را به او نمي داد تا اينكه با اصرار زياد توانست با گروهي كه به جبهه مي روند به مدت يك هفته به جبهه سفر كند.
اما توي جبهه وقتي فرمانده اين پسر كوچك را ديد فوراً دستور داد او را هر چه سريع تر ببرند و به خانواده اش تحويل دهند تا مبادا برايش اتفاقي بيفتد. دو نفر از رزمنده ها او را به شهر آوردند و به مادرش تحويل دادند و از او خواستند قول بدهد كه ديگر به جبهه باز نگردد. ولي محمد حسين كه پسر شجاعي بود گفت من نمي توانم به شما قول دروغ بدهم چون من بازهم به جبهه خواهم برگشت. بعد از چند روز محمد حسين همانطور كه گفته بود دوباره به جبهه برگشت . با وجود اينكه فرماندهان با بودن او در جبهه مخالفت مي كردند ولي وقتي شجاعت و توانايي او را ديدند و فهميدند فرستادن او به خانه فايده اي ندارد تصميم گرفتند قبول كنند كه در جبهه بمانند.
از اين به بعد محمد حسين به همراه دوستش محمد رضا شمس در يك سنگر قرار داشتند تا اينكه در حمله عراقيها به خرمشهر محاصره مي شوند در اين درگيري دوست محمد حسين زخمي مي شود و محمد حسين دوستش را با سختي و زحمت زياد به پشت خط جبهه مي رساند و خودش دوباره به سنگر بر مي گردد تا با عراقي ها بجنگد كه متوجه مي شود تانكهاي عراقي رزمندگان را مورد هدف قرار دادند محمد حسين با ديدن اين صحنه چند نارنجك به كمرش مي بندد و با چند نارنجك در دستش به طرف تانكهاي دشمن حركت مي كند. همين طور كه داشت با سرعت جلو مي رفت يك تير به پايش خورد و مجروح شد اما زخم گلوله نمي تواند از اراده او جلوگيري كند و بدون هيچ ترسي از لابه لاي تيرهايي كه از دو طرف به سوي او مي آمدند خودش را به تانك رسانيد و آن را منفجر ساخت و خود نيز به شهادت رسيد و دشمن هم با ديدن انفجار تانك از شدت ترس تانكها را رها و فرار كردند و دوستان محمد حسين نجات پيدا كردند او كار بزرگي كرد و با اين كار بزرگ نامش براي هميشه زنده ماند.
« و امام درباره اين شهيد فرزانه فرموده اند رهبر ما آن طفل 13 ساله اي است كه با قلب كوچك خود با نارنجك خود را زير تانك دشمن انداخت.
قصه واره هایی از زندگانی امام خمینی .pdf
3.58M
🌞ده قصه واره از زندگانی امام خمینی ویژه نوجوانان🌞
🌳دراین فایل پی دی اف که خدمتتان تقدیم می گردد ، ۱۰ داستان خواندنی وزیبا از زندگانی رهبر مهربان امام خمینی ویژه نوجوانان قرار دارد.🌳
⚡️برگرفته از کتاب به سوی دریا ، نوشته مهری ماهوتی ⚡️
#داستان
#امام_خمینی
🌈معلم خلاق 🌈 👇👇👇
@moallem_khallagh
🌈حتما برای دوستان خودبفرستید🙏
┄┄┅🍃🌸♥🌸🍃┅┅┄
#اطلاعیه
📣📣📣 #ثبت_نام_کنید
#تربیت_مربی_قرآن
#روش_آموزش_به_کودک_ونوجوان
✅ صدور گواهی معتبر
✅ جذب ممتازین دوره
✅همراه با اسکان شهرستانی ها
🔰🔰
📢شانزدهمین دوره در قم
👈با رویکرد #تدبر و مفاهیم
💎و استفاده از قالب های
🤹♂️#بازی
🎼 #شعر
🎭 #داستان #نمایش
✂️ #کاردستی #خلاقیت
🔎 #آزمایش_علمی
💡 #مثال
😍 #جذاب_سازی
📌وآموزش #روش_تدریس_تدبری_قرآن
📢زمان دوره: 31 تیرماه تا 2 مرداد ماه
تلفن ثبت نام:
☎️025_32904360
📱0902_2904360
به کانال قرآن و کودک❤️راه بهشت بپیوندید🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/44433424C4b42baf0f2
نعمت های الهی (۸)
#چشم (۸)
#زیبا دیدن
سلامی دوباره به گلهای باغ بهشت✋🏻
بچه های خوب امروز میخواییم در مورد یکی از #صفتهای #چشم با هم صحبت کنیم
اما قبلش یه #داستان باهم میخونیم
روزی و روزگاری #حضرت_عیسی علیه السلام با چند تن از یارانش از محلی عبور میکردند ...
#دیدند مردم دورِ یه چیزی حلقه زدند و فقط #بد میگَند😱؛ یکی #میگفت : چقدر سیاه☻ و زشته ! 👹
یکی #میگفت چقدر #بد_بو هست 🤧
یکی میگفت چقدر مگس دور و برش هست 🤮
خلاصه ..#پیامبر جلو رفت و دید 🙄
یه #سگ_سیاه 🐕#مُرده و اونجا افتاده
#حضرت_عیسی تا #چشمش افتاد به اون #حیوان گفت :
#چه #دندانهای_سفید و براقی 👌🏽
حاضران گفتند : چرا از این #حیوان بد ترکیب تعریف میکنی ؟! 😡
😇حضرت فرمودند : #همه ی موجودات و پدیده های الهی #زیبایی دارند🌺 و شما #نباید فقط به نقاط منفی اون توجه کنید نباید فقط زشتیها رو ببینید ....🧐
بله بچه هاهمه ی ما باید تو #زندگی اینجوری باشیم یعنی#زیبا_بین باشیم 😌به فایده ی تمام #مخلوقات پی ببریم #مثلا اگه اشخاصی یا یکی از دوستان ما یه#مشکل #ظاهری و #جسمی دارند نباید فقط همون عیبش به #چشمما بیاد🤓 چرا که ممکنه اون یه#تواناییها و #استعداد های دیگه ای داشته باشه که ما نداریم ....🙃
#خداوند هیچ موجودی رو #بی_فایده خلق نکرده #پس باید به #عیبهای_ظاهری دیگران توجه نکنیم😳 اونا رو به رُخش نکشیم😵 باید #عیبهای دیگران رو #بپوشونیم تا خدا هم #عیبهای ماروبپوشونه 🤗
خب از #خدای مهربون #میخواییم تا به ما #چشمی#زیبا بین عطا کنه 🤲
تا یه روز دیگه و یکی دیگه از فایده های #چشم همتون رو به خداوند مهربون میسپارم خدا یارو نگهدار تون 👋👋👋
سرکار خانم حمدی از مبلغات امین استان گیلان
با تشکر
مدیریت مدارس امین
https://eitaa.com/mamin110
نعمتهای الهی ( ۱۳ )
( زبان ۳ )
سلام به گلهای باغ زندگی 🌸✋🏻✋🏻✋🏻
امیدوارم روزخوبی رو آغاز کرده باشید و زبانتون همیشه به ذکر الهی باز بشه🤲
🌸اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم 🌸
بچه های خوب یکی از زیباییهای نعمت زبان👅 همینه ....اینکه #ذکرهایی رو به زبان بیاریم و شیطون بدجنس👹 رو از خودمون دور کنیم مثل ذکر #لا اله الا الله 💫💫💫💫💫
بچه ها میدونید این کلمه #تنها ذکری هست که لب👄 اصلا تکون نمیخوره😉 و همیشه و همه جا میشه این ذکر رو به زبون اورد بدون اینکه کسی متوجه بشه 😄😊
دیگه اینکه با زبان👅 میتونیم حرفهایی بزنیم که حرف ما #آرامش برای دیگران باشه از پرحرفی دوری کنیم 🤗
🌸🍃"قولو لهم قولا معروفا "🍃🌸
یعنی سخن هایمان #پسندیده و به #اندازه باشد
دیگه اینکه دعاهایی به زبان بیاریم که هم #خودمون از بلا #محفوظ باشیم و هم #دیگران ، بچه ها دعا در حق دیگران خیلی سفارش شده
این #داستان رو همه شما بلدید که #بی بی زهرا سلام الله علیها همیشه سرِ #سجاده برا #دیگران #دعا میکردند ، آقا امام حسن ازشون پرسیدند که مادر جان چرا همیشه اول برای دیگران دعا میکنید ؟؟!!
ایشون با مهربانی جواب دادند پسرم
🌸🍃الجارُ ثّمَ الدار : یعنی #اول همسایه بعد خانه 🍃🌸
#منظور خانم زهرا سلام الله از همسایه
همون دیگران و دوستان و اشنایان هست
دیگه اینکه سعی کنیم با #هر کس به زبان خودش صحبت کنیم مثلا با بچه ها به زبان ساده کودکانه 👼
🍃🌸قولاً مَیسورا🍃🌸
#پیچیده سخن گفتن #هنر نیست بلکه حرف باید #ساده و روان باشه 👌🏻
با #بزرگترها در نهایت #احترام صحبت کنیم 👨👩👧👦
تو جمعی حرف میزنیم کاملا رسا و شیوا باشه
🌸🍃قَولاً بَلیغاً🍃🌸
دیگه اینکه با #نامحرم در نهایت #سنگینی و وقار صحبت کنیم 😌
ولی #باخدای مهربون بسیار #عاشقانه و #پاک صحبت کنیم ، بچه ها با خدا راحت باشید هر چی تو دلتون 💗 هست به خدای مهربون بگید 😊
هر چند خداوند خودش از حرفهای دلمون خبر داره ولی دوس داره بنده ها با هاش حرف بزنند اونو صدا بزنند التماسش کنند🙏🏻 و خدا هم جوابشون رو با مهربانی بده 😇
خب پس یادمون باشه #تنها دوستی که میتونه #همیشه و در #همه جا صدامون رو بشنوه و جوابمون رو بده #خدای مهربون هست😊 ، خدا هیچ وقت راز بنده هاش رو آشکار نمیکنه 🤫و همیشه هواشون رو داره 👌🏻
خب از خدا بخواییم به ما توفیق عبادت و دعا رو بده 🤲
با هم بگیم #خدایا به ما #کمک کن تا فقط خواسته هامون رو از خودت بخواییم 🤲
به ما کمک کن تا همیشه حرفهای #خوب و #دعاهای #قشنگ به زبون بیاریم 🤲
خدا یا شیطان👹 رو از ما و دوستامون دور کن 🤲
الهی امین 🤲
ممنون که مارو همراهی کردید خدا یارو نگهدارتون 👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻
سرکار خانم حمدی از مبلغات امین استان گیلان
با تشکر
مدیریت مدارس امین
#داستان
🍃بشار مکاری می گوید:
در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم. حضرت مشغول خوردن خرما بودند.
❣فرمود: بشار! بنشین با ما خرما بخور!
🍃عرض کردم!
فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد 😔و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم!
❣فرمود:در راه چه مشاهده کردی؟
🍃 من از راه می آمدم که دیدم که یکی از مامورین، #زنی را می زند و او را به سوی زندان می برد. هر قدر #استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید!😲
❣عرض کردند: مگر آن زن چه کرده بود؟
🍃 مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: 💫لعن الله ظالمیک یا فاطمة💫.(خدا ستمكاران تو را لعنت كند اى فاطمه!)
🌟امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد.😭
❣فرمود: بشار! برخیز برویم مسجد سهله برای #نجات آن زن #دعا کنیم.
🚶♂کسی را نیز فرستادند، تا از دربار سلطان خبری از آن زن بیاورد.
🍃بشار میگوید: وارد مسجد سهله شدیم و دو رکعت نماز خواندیم. حضرت برای #نجات آن #زن دعا کرد و به سجده رفت، سر از سجده برداشت،
❣ فرمود:حرکت کن برویم! او را #آزاد کردند!
💠از مسجد خارج شدیم، مرد فرستاده شد، از دربار سلطان برگشت و در بین راه به حضرت عرض کرد:
او را #آزاد کردند.
❣امام پرسیدند: چگونه #آزاد شد؟
مرد گفت: نمی دانم ولی هنگامی که رفتم به دربار، دیدم زن را از حبس خارج نموده، پیش 👑سلطان آوردند.
♻️ وی از زن پرسید:چه کردی که تو را مامور دستگیر کرد؟
زن ماجرا را تعریف کرد.
👑حاکم دویست درهم به آن زن داد، ولی او قبول نکرد، 👑حاکم گفت: ما را حلال کن، این دراهم را بردار! آن زن دراهم را برنداشت، ولی #آزاد شد.
❣حضرت فرمود: آن دویست درهم را نگرفت؟
عرض کردم: نه، به خدا قسم!
🌟امام صادق علیه السلام فرمود:
بشار! این هفت دینار را به او بدهید زیرا سخت به این پول نیازمند است. #سلام مرا نیز به وی برسانید.😊
🌀وقتی که هفت دینار را به زن دادم و #سلام امام علیه السلام را به او رساندم، با خوشحالی پرسید: امام به من سلام رساند؟ 🤗
گفتم: بلی!
🧕زن از شادی افتاد و غش کرد.
به هوش آمد دوباره گفت: آیا امام به من سلام رساند؟
- بلی!
و سه مرتبه این سؤ ال و جواب تکرار شد.
🧕 آن گاه زن درخواست نمود #سلامش را به امام صادق علیه السلام برسانم و بگویم که او #کنیز ایشان است و محتاج دعای حضرت.🤲
🔰پس از برگشت، ماجرا را به عرض امام صادق علیه السلام رساندم، آن حضرت به سخنان ما گوش داده و در حالی که می گریستند برایش دعا کردند.(بحارالانوار/ج۱۰۰/ص۴۴۱)
📚منبع
داستانهاى بحارالانوار، محمود ناصرى
✍#فدایی_مولا
#مبلغه_م_پناهی
#استان_قم
#فاطمیه
https://eitaa.com/mamin110
📗 کتاب دَکَل
🔸گفتگوی #جنجالی بین یک روحانی و دانشآموزان دبیرستانی است که در قالب #داستان زیبا با محوریّت #بیانیهی_گام_دوم_انقلاب به تصویر کشیده شده است.
🔸مستند داستانیِ جذّاب که برای پاسخگویی به #شبهات_سیاسی جوانان و یادگیری تکنیکهای دفاع از انقلاب بسیار مفید است.
📕 مشخصات: قطع رقعی،۳۴۰ صفحه، جلد شومیز ( نرم) ، متنِ دو رنگ
قیمت کتاب 70هزارتومان
قیمت باتخفیف60هزار تومان
بمدت محدود!
✅ #کتاب_دکل یکی از بهترین کتاب ها برای برگزاری مسابقات کتابخوانی
✅جهت خرید پیام دهید👇
@admin_morabbi
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
http://eitaa.com/hadyehasemani
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
میلادامام علی(ع)
#داستان
#ولادت
"فاطمه بنت اسد" نه ماه برای تولد فرزندش انتظار کشید😊 و وقتی درد زایمانش گرفت،به مسجد الحرام رفت🏰 وبا خدا اینگونه مناجات کرد:« پروردگارا! من به تو و پیامبران تو و کتاب هایی که تو فرستاده ایی ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم(ع) را هم او که این خانه🕋 را بنا کرد(در یگانگی تو)تصدیق می کنم. پس به حق کسی که این خانه را ساخت و به حق فرزندی که در شکم دارم، زایمان را برمن آسان کن.»
بله بچه های گلم.. پس از این مناجات،دیوار کعبه شکافته شد🕋 و فاطمه بنت اسد،وارد کعبه شد و دیوار، دوباره به حالت اول خود برگشت.😊
سه روز از این ماجرای حیرت انگیز گذشت و در روز چهارم فاطمه بنت اسد در حالی که فرزندش علی(ع) را در آغوش داشت😍 از خانه ی خدا🕋 بیرون آمد و یک راست به سوی خانه ی خود رفت. ابو طالب از دیدن پسرش خوش حال شد.😍 به اذن خدا،علی(ع) زبان باز کرد و به پدر سلام داد.وقتی رسول خدا(ص) برای دیدن پسر عموی نو رسیده اش آمد،علی(ع)از خوش حالی تکانی خورد و به پیامبر(ص) لبخندی زد و گفت:«سلام بر تو ای رسول خدا.»
منبع:کتاب لبخند ستاره ها کاری از آقای غلامرضا حیدری ابهری
ازطرف مبلغ:شامحمدی از اصفهان
@nafiseshamohamadi
ام داوود کیست؟
فاطمه معروف به ام داوود، مادر داوود پسر زاده امام حسن مجتبی (ع) و مادر رضاعی امام صادق (ع) بوده است.
ام داوود ماجرایش را چنین نقل کرده است:👇
منصور دوانیقی👺 لشکری به مدینه فرستاد و با محمدبن عبداللّه بن حسن مثنی جنگید و او و برادرش ابراهیم را کشت.
منصور 👺همچنین عبداللّه محض، پدر محمد و ابراهیم را با تعدادی از سادات حسنی دستگیر و اسیر کردند😱 و به بند و زنجیر کشیده بودند و فرزند من داوود هم در میان آنان بود😭 که او را از مدینه به بغداد منتقل نمودند و به سیاه چال زندان انداختند.😭
حادثه دستگیری و زندانی بودن فرزندم که از او اطلاعی نداشتم و گاهی هم خبر مرگ او را به من میدادند برایم بسیار تلخ و دردناک بود 😭و روزگارم با اشک و آه و گریه و ناله میگذشت،😭 حتی برای رفع مشکل خود و اندوه جانکاهی که با آن دست به گریبان بودم از اشخاص صالح و مومن درخواست میکردم برای رفع ناراحتیم دعا کنند🤲 اما از دعای آنان هم نتیجهای نگرفتم.😔
یک روز با خبر شدم امام صادق(ع ) که با فرزندم داوود از من شیر خورده بود بیمار شده است، به دیدن او شتافتم😨 و از آن حضرت عیادت کردم. هنگامی که میخواستم از حضورش مرخص شوم فرمود: از داوود خبر تازهای نداری؟ با شنیدن نام داوود داغ من تازه شد و اشکم سرازیر گردید 😭و با آه درد آلودی ناله سردادم:😩 مدت زیادی است از او خبری ندارم. فرزندم در عراق زندان است و من از دوری او و سرنوشت نامعلوم او سخت در عذاب و ناراحتی گرفتارم😔، از شما که برادر رضاعی اوهستی تقاضا میکنم برای نجات و آزادی او دعا کنی.🤲🙏
امام صادق(ع ) با مشاهده وضع نگران کننده من، فرمود: چرا تاکنون از دعای استفتاح📖 غفلت کردهای؟ مگر نمیدانی که بهوسیله این دعا درهای آسمان گشوده میشود و فرشتگان الهی 🧚♂دعاکننده را مژده اجابت میدهند و هیچ حاجتمند و دردمند و دعاکنندهای مایوس نمیشود 😊و خداوند هم پاداش خواننده این دعا را بهشت قرار داده؟😍
با شنیدن چنین مژدهای که با خواندن آن دعا دریافت داشتم، از حضرت سوال کردم: ای مولای من و ای فرزند خاندان پاک و معصوم، آن دعا چیست؟ و آداب آن چگونه است؟🤔
امام صادق(ع ) فرمود: ای مادر داوود ماه محترم رجب نزدیک است و در این ماه مبارک دعا مستجاب میگردد، همینکه ماه رجب رسید سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم آن را که ایام بیض و شبانه روز نورانی نام دارد روزه بگیر. نزدیک ظهر روز پانزدهم غسل کن و هشت۸ رکعت نماز با رکوع و سجود دقیق و حساب شده انجام بده.
آن گاه حضرت دستور کامل اعمال و آداب دعای مخصوص را به من تعلیم داد.😊
ماه رجب فرا رسید و اعمالی که امام صادق(ع) گفته بود را انجام دادم و پسرم داوود آزاد شد،😍 داوود را نزد امام صادق(ع ) بردم و آن حضرت به فرزندم گفت: علت آزادی تو از زندان این بود که منصور دوانیقی، علی(ع ) را در خواب دیده بود و حضرت علی(ع) به منصور فرموده بود اگر فرزند مرا آزاد نکنی تو را در آتش 🔥خواهم انداخت، منصور هم درحالی که لهیب آتش🔥 را نزد خود مشاهده میکرد ناچار به آزادی تو اقدام کرد.
ام داوود میگوید از امام صادق(ع ) سوال کردم: ای مولای من آیا این دعا را در غیر ماه رجب هم میتوان خواند؟ 🤔آن حضرت فرمود: اگر روز عرفه با جمعه هماهنگ شود این دعا را میتوان خواند و هرکس هم به این دعا اقدام کند پس از پایان، خداوند او را مشمول غفران و آمرزش خود قرار میدهد.🤲🙏
#دعا
#ام_داووود
#داستان
✅ نویسنده و طراحی:شامحمدی مبلغ ازاصفهان
@nafiseshamohamadi
منابع:
1. مفاتیح الجنان، اعمال ماه رجب، اعمال امداوود
2. فرحة الغری،ابن طاووس، عبد الکریم بن احمد، ترجمه علامه مجلسی ص9
3. زندگانی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام( ترجمه بحار الأنوار) ص 26
https://eitaa.com/mamin110
زندان.pdf
7.98M
#شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
🌞نام داستان: زندان🔥
✔️داستان شهادت امام موسی کاظم علیه السلام 🌺
👦🏻مخاطب: دبستان
✍️نویسنده: حسین فتاحی
❇️تهیه وتنظیم: گروه فرهنگی هدیه آسمان🌈
┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅┄
#شهادت_امام_کاظم_ع
#عمو_بهرمن
#گلستان_کودک_و_نوجوان
#داستان
با تشکر مدیریت مدارس امین
داستان سوره عادیات..
خیلی از انسان های بد😡 که دشمن پیامبر بودند دورهم جمع شدند و قرار گذاشتند که به پیامبر حمله کنند و ایشان و امام علی رو بکشند.😱
خبر قصد شوم دشمنان توسط مردی👳♂ به پیامبر رسید.پیامبر گروهی رو جمع کردند و آن ها رو آماده کرد و برای جنگ آماده شدند⚔ و به حمله پرداختند که متاسفانه شکست خوردند.
همه در مدینه نگران بودند تا سپاهی دیگر آماده شد اما آن ها نیز رفتند و شکست خوردند.😔
در مدینه همه گریه و ناله😭 می کردند تا اینکه پیامبر سپاهی رو آماده کرد با فرماندهی امام علی علیه السلام..😍
آن ها مخفیانه👀 به دشمنان حمله کردند.روزها قایم می شدند و شب ها حمله می کردند.اسب🐴 هایشان نفس نفس زنان از کوه بالا رفتند تا جایی که خدا به نفس های آن ها قسم یاد کرده است ( و العادیات ضبحا)
و هنگام بالا رفتن از کوه پاهایشان به سنگ ها برخورد می کرد و جرقه می زد💥
( فالموریات قدحا)
و صبح گاه به دشمن حمله کردند☄
( فالمغیرات صبحا)
گرد و غبار غلیظی برپا کردند🌫( فاثرن به نقعا )
آنان رو محاصره کردند و پیروز شدند✌️
( فوسطن به جمعا)
این جنگ به ذات السلاسل مشهور است.
#داستان
#سوره_عادیات
❇️ شامحمدی مبلغ امین ازاصفهان
@nafiseshamohamadi
#بسته_میلاد_امام_حسین_ع
#داستان
داستان فطرس ملک
وقتى که امام حسین(ع) متولد شد، خداوند جبرئیل(ع) را با هزار ملک بر پیغمبر (ص) نازل کرد که به ایشان تبریک گوید.
وقتی جبرئیل بر پیغمبر(ص) نازل مى شد گذرش به جزیره اى که فطرس که از حاملان عرش الهى بود که بر اثر اشتباهى که از او سرزده بود و در آن جزیزه زندان شده بود و بالش شکسته بود.
فطرس جبرئیل (ع) را با ملائکه ها دید، گفت:
با این همه ملک کجا میروید؟!
جبرئیل فرمود: خداوند به پیامبر نعمتى کرامت فرموده و مرا فرستاده که به او تبریک بگویم.
فطرس گفت: اگر مى شود مرا هم با خود ببرید شاید پیامبر(ص) براى من دعا کند و من نجات پیدا کنم.
جبرئیل فطرس را با خودش به محضر پیامبر(ص) آورد.
وقتى که خدمت حضرت رسید از طرف خداوند تبریک گفت و سفارش فطرس را کرد.
حضرت فرمود: اى فطرس خودت را به این مولود مبارک تبرک کن!
فطرس، میگریست و خود را به قنداقه حضرت اباعبدالله(ع) مالید!
یکدفعه متوجه شد پرشکسته اش خوب شد و خدا بخاطر امام حسین(ع) توبه اش را قبول کرد.
خلاصه بالا رفت و چون به آسمان رسید گریه مى کرد و صدا مى زد: اى ملائکه ها من آزاد شده حسینم.
کیست کسى مثل من که آزاد کرده حسین باشد، بعد برگشت، و گفت:
یا رسول الله در مقابل این حقى که این مولود گردن من دارد من ضامن مى شوم که هر کس بزیارت این شهید برود یا اشکى براى او بریزد چه از راه دور و نزدیک آن سلام و گریه را به حضرتش ابلاغ کنم.
┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅┄
#عمو_بهرمن
داستان منبر.apk
14.4M
📕داستان منبر📕
💠نرم افزار تلفن همراه #داستان_منبر حاوی بیش از ۵۰۰۰ داستان های منبر
1⃣داستان منبری ها :
داستان های مکتوب از :
○آیت الله محمدی اشتهاردی
●آیت الله فاطمی نیا
○آیت الله ضیاء آبادی
●آیت الله مظاهری
○استاد هاشمی نژاد
●استاد فلسفی
○استاد انصاریان
●استاد کافی
○استاد عالی
●استاد رفیعی
○استاد دانشمند
●استاد مومنی
○استاد پناهیان
●استاد فرحزاد
○استاد نقویان
2⃣داستان موضوعی :
《فردی 《اجتماعی《اخلاقی 《اعتقادی《عبادی 《خانوادگی 《احکامی《علمی 《تاریخی 《پیامبران
3⃣داستان معصومین
داستان های ۱۴ معصوم علیهم السلام
4⃣داستان مناسبتی
🔻داستان های محرم
🔻داستان های ماه رمضان
🔻داستان های فاطمیه
5⃣داستان شهدا
6⃣داستان علما
7⃣داستان اهل بیت
8⃣داستان شان نزولی
9⃣داستان قبل روضه
🔟روشهای بیان داستان
💠بانک جامع #داستان منبر 💠
✍۵۰۰۰ داستان هزاران موضوع
📌 #پیشنهاد_دانلود
دانلود مستقیم 👇
https://talabeyar.ir/1399/12/dastanemenbar/
دانلود از ایتا 👇
https://eitaa.com/fish_apk/219
✍دانلود فــــیــــــش اندروید 👇
╭┅─────────┅╮
🌺 @fish_apk
╰┅─────────┅╯
داستان منبر.apk
14.4M
📕داستان منبر📕
💠نرم افزار تلفن همراه #داستان_منبر حاوی بیش از ۵۰۰۰ داستان های منبر
1⃣داستان منبری ها :
داستان های مکتوب از :
○آیت الله محمدی اشتهاردی
●آیت الله فاطمی نیا
○آیت الله ضیاء آبادی
●آیت الله مظاهری
○استاد هاشمی نژاد
●استاد فلسفی
○استاد انصاریان
●استاد کافی
○استاد عالی
●استاد رفیعی
○استاد دانشمند
●استاد مومنی
○استاد پناهیان
●استاد فرحزاد
○استاد نقویان
2⃣داستان موضوعی :
《فردی 《اجتماعی《اخلاقی 《اعتقادی《عبادی 《خانوادگی 《احکامی《علمی 《تاریخی 《پیامبران
3⃣داستان معصومین
داستان های ۱۴ معصوم علیهم السلام
4⃣داستان مناسبتی
🔻داستان های محرم
🔻داستان های ماه رمضان
🔻داستان های فاطمیه
5⃣داستان شهدا
6⃣داستان علما
7⃣داستان اهل بیت
8⃣داستان شان نزولی
9⃣داستان قبل روضه
🔟روشهای بیان داستان
💠بانک جامع #داستان منبر 💠
✍۵۰۰۰ داستان هزاران موضوع
📌 #پیشنهاد_دانلود
دانلود مستقیم 👇
https://talabeyar.ir/1399/12/dastanemenbar/
دانلود از ایتا 👇
https://eitaa.com/fish_apk/219
✍دانلود فــــیــــــش اندروید 👇
╭┅─────────┅╮
🌺 @fish_apk
╰┅─────────┅╯
payamavare sorkh karbal (www.mplib.ir).pdf
3.31M
📚 کتاب « پیام آور سرخ کربلا »
🔰 منبع : کتابخانه کودک کتابخانه ملی
🔸 مناسب برای مقطع ابتدایی
🔹 موضوع : #کتاب #محرم #داستان #کتاب_کودک #حضرت_زینب
بهشت دنيا(1129).pdf
543.2K
✍️#طرح_درسها
🌺 حدیث کسا،احترام والدین
👌تمثیل،شعر،داستان و ...
#ابتدایی
#داستان
#شعر
#محبت
#عشق_به_خدا
#احترام_به_والدین
به کانال #مدارس_امین ملحق شوید:
@mamin110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان در مورد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
📎#فاطمیه
📎#انیمیشن
📎#دانشاموزی
📎#همهمقاطع
📎#محبتوعشقبخداوقرانواهلبیت
به کانال #مدارس_امین ملحق شوید:
@mamin110
نقاشی با موضوع تسبیح حضرت زهرا
داستان و نقاشی با موضوع حضرت فاطمه علیها السلام
#ابتدایی
#نقاشی
#داستان
#حضرت_زهرا
#تسبیح_حضرت_زهرا
به کانال #مدارس_امین ملحق شوید:
@mamin110
نقاشی با موضوع آموزش به دیگران
داستان و نقاشی با موضوع حضرت_فاطمه علیها السلام
#ابتدایی
#نقاشی
#داستان
#حضرت_زهرا
#تسبیح_حضرت_زهرا
#تعلیم
#اهمیت_علم
به کانال #مدارس_امین ملحق شوید:
@mamin110
نقاشی با موضوع هدیه آسمانی
داستان و نقاشی با موضوع حضرت_فاطمه علیها السلام
#ابتدایی
#نقاشی
#داستان
#حضرت_زهرا
#ایثار
#کمک_به_دیگران
به کانال #مدارس_امین ملحق شوید:
@mamin110