✨از آخر مجلس شهدا را چیدند..
🌱حضور شهید حسین امان اللهی در مراسم شب های قدر در حرم مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها
خدایا آخر و عاقبت ما را ختم به شهادت بفرما
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#مردان_بی_ادعا
#شهدا
🌹در وصیتنامهاش نوشته بود:
"خدایا من خجالت میکشم
در روز قیامت سرور شهیدان ؛
بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم"
در جریان عملیات رمضان مفقود شد!
نه در لیست شهدا بود و نه مجروحان!
خبر پیچید، هرکسی برایش حرفی درآورد.
حرفها از فرار از جنگ و اسارت شروع شد
تا رسید به پناهنده شدن به عراق!
معمّای مفقود شدنش ۳۵ روزه شده بود
که خبر دادند جنازهاش پیدا شده است
جنازهای که فقط یک کتف و سر بود!
۳۵ روز گذشته بود اما در آن اوج گرما
و رطوبت هوا صورتش سالم مانده بود!
او عارفی بود که خجالت زدهی
امام حسین (ع) نشد ولی با پیکرش
خیلیها را خجالت زده کرد...
پاسدار شهید حمید عارف🌷
#شهدا
#مردان_بی_ادعا
#شهدا
🌹غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد.
🌷سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی👉
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
▫️هرگزشهدایی را که امنیت مان رامدیون شان هستیم،فراموش نکنیم.روحش شاد یادش گرامی.😭😭😭😭😭
🔸شهید #مهدی_زین_الدین:
🔹هر کس در شب جمعه #شهدا را یاد کند.
شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند.
#شهدا را یاد کنید ولو با ذکر یک صلوات.
شادی روح #شهدا صلوات
بی تو در آسمان
قحطی ستاره شده💔
#شهید_القدس #سرباز_وظیفه
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#قاسم_بن_الحسن #شهدا۰۱۲۰
14.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم شهادت #شهید_مهدی_باکری و یارانش در #عملیات_بدر (سال ۶۳)
این فیلم از استخبارات صدام بدست آمده است
#شهدا
#ماه_رمضان
#مردان_بی_ادعا
#ایثارگران_جانبازان_آزادگان
📌 روایت این عکس ما را خجالتزده و مدیون شهدا میکند
🔹️ یکی از حزنانگیزترین و در عینحال حماسی ترین لحظاتِ فکه، ماجرای شهدای گردان حنظله است!
◾️ ۳۰۰ نفر از رزمندگان این گردان درون یکی از کانالها به محاصرهی نیروهای عراقی در میآیند،
◽️ آنها چند روز و صرفا با تکیه بر ایمان سرشار خود به مبارزه ادامه میدهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و با عطش مفرط به شهادت میﺭﺳﻨﺪ.
🔹 ساعت هایِ آخرِ مقاومت بچهها در کانال، بیسیمچی گردان حنظله، حاج همت را خواست.
◾️ حاجی آمد پای بیسیم و گوشی را به دست گرفت، صدای ضعیف و پر از خشخش را از آن سوی خط شنیدم که میگوید:
◽️ احمد رفت، حسین هم رفت. باطریِ بیسیم دارد تمام میشود، بعثی ها میآیند تا ما را خلاص کنند. من هم خداحافظی میکنم.
🔹 حاج همت که قادر به محاصرهی تیپهای تازه نفس دشمن نبود، همان طور که به پهنای صورت اشک می ریخت، گفت:
◽️ بیسیم را قطع نکن... حرف بزن. هر چی دوست داری بگو اما تماس خودت را قطع نکن.
🔹صدای بیسیمچی را شنیدم که میگفت:
◽️ سلام ما را به امام برسانید. از قول ما به امام بگویید: همانطور که فرموده بودید حسینوار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم.
#شهدای_گردان_حنظله
#شهدا
#مذاکره
#شهید
#غزه_تحت_القصف
~
حجاب و عفاف:
🏷 #بیستیکتیرماه_روزحجابوعفاف
🔺جهاد شما، حجاب شماست!
در جامعه امروز ارزش زن به حجاب و تقوای اوست نه به...👆👆
نامگذاری ۲۱ تیرماه به عنوان #روزحجابوعفاف در ایران، به واقعهای تاریخی در سال ۱۳۱۴ خورشیدی بازمیگردد که به حادثه مسجد گوهرشاد مشهور است.
🔸پیشزمینه تاریخی
در دوره حکومت رضا شاه پهلوی، سیاستهایی برای مدرنیزاسیون و غربگرایی در کشور اجرا شد که یکی از آنها کشف حجاب (حذف حجاب از سوی حکومت) بود. در این راستا، در دیماه ۱۳۱۴ فرمان رسمی کشف حجاب صادر شد، اما پیش از آن، زمینهسازیهایی انجام شده بود.
🔸واقعه مسجد گوهرشاد – تیر ۱۳۱۴
در ۲۱ تیرماه ۱۳۱۴، در اعتراض به سیاستهای کشف #حجاب و دیگر اقدامات فرهنگی و سیاسی حکومت رضا شاه، مردم شجاع و انقلابی مشهد در مسجد گوهرشاد تجمع کردند. این تجمع با دخالت نیروهای نظامی به خشونت کشیده شد و منجر به شهادت تعداد زیادی از مردم بیگناه شد. آمار رسمی دقیقی از #شهدا وجود ندارد، اما برخی منابع تعداد قربانیان را صدها نفر برآورد کردهاند.
🔸نامگذاری رسمی
با توجه به اهمیت این واقعه در تاریخ معاصر ایران، به عنوان نمادی از مقاومت در برابر #کشفحجاباجباری، پس از انقلاب شکوهمند اسلامی، #۲۱تیرماه به عنوان «#روزملیحجابوعفاف» نامگذاری شد.
🔸اهداف این نامگذاری
▫️یادآوری واقعه مسجد گوهرشاد و گرامیداشت شهدا
▫️ترویج فرهنگ #حجابوعفاف از دیدگاه جمهوری اسلامی
▫️مقابله با «تهاجم فرهنگی غرب»
▫️برگزاری برنامههای فرهنگی، تبلیغی، و آموزشی در زمینه
#حجاب
#حجاب_عفاف
#کشف_حجاب
#حجاب_و_عفاف
#اجرای_حدود
#اجرای_قانون_حجاب
#اجرای_قانون_حجاب_و_عفاف
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظهٔ پیدا شدن پلاک، پیکر و تسبیح شهید والامقام "صادق پشت یافته"
"شهید صادق پشت یافته" از شهدای شهر میانرود دزفول که پس از ۴۳ سال به آغوش خانواده و همرزمان باز می گردد ، تا در جوار برادر شهیدش عزت الله پشت یافته ، آرامگیرد .
#شهید_تفحص
#شهید_صادق_پشتیافته
#قاسم_بن_الحسن #شهدا۰۱۲۰ ✨