eitaa logo
🔮من دیپلمات نیستم، من انقلابی ام، حرف را صریح وصادقانه میگویم. 💎
921 دنبال‌کننده
19هزار عکس
20.6هزار ویدیو
86 فایل
انقلابی بودن میعارنیست انقلابی ورهروماندن پای ارزشهاهنراست من انقلابیم ۵۷ گروه میثاق با شهدا https://eitaa.com/joinchat/2230386699C64b9b33430
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 شــهدا و روز زن 👤 🔸خانم نجمه کدخدا ‌همت‌آبادی، مادری است که به همراه دو دختر نوجوانش فاطمه و فائزه نظری در حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان «عند ربهم یرزقون» شدند. فاطمه متولد سال ۱۳۸۵ و فائزه متولد سال ۱۳۸۷ بود. 🔸خواهر گرامیِ شهیده همت‌آبادی معتقد است: به نظرم یکی از ویژگی‌های خاصی که شهادت در این روز عزیز که مصادف با روز ولادت خانم فاطمه زهرا(علیهاالسلام) و روز مادر بود را رزق او قرار داده است، این بود که در طول دوران زندگی یک ارادت خیلی خاصی نسبت به حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) داشت و آن بزرگوار حضرت فاطمه(س) و همچنین زندگی‌نامه شهیدان را الگو، سرمشق و سرلوحه زندگی خود قرار داده بود. 🔸شهیده نجمه کدخدا‌ همت‌آبادی دخترهایش را در امور شهدایی همراهی می‌کرد. از زمان شهادت حاج قاسم تا زمان تشییع و در برنامه‌های سالگرد شهادتش همگی شرکت داشتند. حاج قاسم را دوست داشتند. می‌گفتند مزار حاج قاسم آرامش خاصی دارد. هر پنج‌شنبه کارشان رفتن به زیارت شهدا بود. می‌گفتند حس و انرژی خوبی از مزار شهدا می‌گیریم. 🔸فاطمه عاشق شهادت بود و بارها از این عشق مقدس سخن گفته بود.مادربزرگش می‌گفت یک روز که با هم به زیارت مزار حاج قاسم رفته بودیم، به من گفت: مادربزرگ اگر من شهید شدم، برای من یک سنگ سفید مانند سنگ مزار حاج قاسم بگذارید. گفته بود روی سنگ هم بنویسید، شهیده فاطمه نظری. 🔸شهید یاسین تشت‌زر ۱۶ ساله از دیگر شهدای انفجارهای تروریستی در کرمان است. این نوجوان ۱۶ ساله نیز همدم حاج قاسم و در همان سن کم عاشق و دلداده شهادت بود. هر وقت که به مسجد صاحب‌الزمان(عج) در کرمان می‌آمد، حتماً به گلزار شهدا هم می‌رفت و به مادر گرامی‌اش می‌گفت: «گلزار یک حال و هوای عجیبی دارد و بوی خوشی از این‌جا می‌آید و همیشه می‌پرسید چرا افراد عادی را این‌جا دفن نمی‌کنند؟ می‌گفت حتماً باید شهید شویم که در گلزار دفن شویم؟ کاش منم شهید شوم و در این‌جا دفنم کنند. من این‌جا را خیلی دوست دارم و هر ساعت دوست داشته باشی بدون هیچ ترسی می‌توانی این‌جا سرمزارم بیایی.» 🔻مادر یاسین از وداع آخر با فرزند شهیدش می‌گوید: من را در آغوش گرفت و صورت و دستم را بوسید و گفت: مامان امروز روز مادر است، میرم گلزار، شب که برگردم می‌خوام سورپرایزت کنم! و چه سورپرایزی... https://kayhan.ir/001Gb9
گفت‌وگو با برادر شهید سید مهدی حسینی 🔰 ســلاح غیــرت قوی‌تر از تیر و ترکش و خمپاره 🔻بنده سیدحسن حسینی، فرزند سیدعلی، برادر شهید سید مهدی حسینی که همه خانواده متولد همدان هستیم و زادگاه ما محله‌ای معروف به خیابان سیروس (خیابان تختی فعلی ) است. ما هفت خواهر و برادر بودیم و برادرم سیدمهدی که روز دوازدهم آبان سال ۱۳۴۰ به دنیا آمده‌بود، سومین پسر خانواده و در کل پنجمین فرزند بود. 🔻ما پدرمان را در کودکی، حدود دوازده سیزده سالگی، از دست داده ‌بودیم و سرپرستی خانواده بر عهدۀ مادرم و برادر بزرگ‌ترمان به‌نام «سیدآقا» بود. اگر کسی از عزیزان گذری به منزل او در همدان داشته‌باشند، خواهید دید که تلویزیون همدان مصاحبه‌هایی از کتابخانۀ او و زندگی‌نامه‌اش تهیه کرده‌ و مفصل پخش کردند. 🔻پدرم در نیروی انتظامی، شهربانی قدیم، مشغول به کار بود. تا جایی که من به یاد دارم، کارهای زیادی دستش بود و ما بارها و بارها در این کارها با هم بودیم. اگر شما آقای اکرمی را، که زمانی وزیر آموزش و پرورش بود، بشناسید، ما به همراه ایشان فعالیت‌های انقلابی داشتیم و چندین بار هم ساواک برای دستگیری ما حمله کرد، ولی موفق نشد، چون منزل ایشان دو در داشت؛ یک در ورودی و یک در خروجی، که وقتی ساواک حمله می‌کرد، ما از آن در دیگر فرار می‌کردیم. 🔻با برادرم شهید سید مهدی چهار سال اختلاف سنی داشتم و من از او بزرگ‌تر بودم. بازی‌های دوران کودکی ما مثل بازی‌های الان بچه‌ها نبود. در خانه و یا بیرون دنبال‌بازی می‌کردیم. یعنی بیشتر بازی‌های عادی داشتیم. برادرم در همان دوران کودکی حتی بیشتر از خود من اهل کار بود. 🔻برادرم خیلی سال پیش از این‌که دیپلم بگیرد، علاقۀ خاصی به نقاشی داشت و گاهی در مناسبت‌هایی مثل دهۀ فجر که در مدارس مسابقات نقاشی برگزار می‌کردند، شرکت می‌کرد. شهید سماواتی هم که اهل همدان بود، او هم نقاش خوبی بود و تقریباً وابستگی فامیلی داشتیم و از اهالی روستای پدر و مادرمان، روستای سنگستان، بود. 🔻در نامه‌هایی که از جبهه برایمان می‌فرستاد، همان دو سه خطی که نوشته‌بود، شوخ‌طبعی کاملاً در آن مشهود بود. ما می‌خواندیم و می‌خندیدیم. یا مثلاً یک عکس کاریکاتوری و طنز فرستاده‌بود. البته قبل از دوران سربازی بیشتر شوخ‌طبع بود، ولی بعد از آن و رفتن به جبهه تغییراتی در رفتارش ایجاد شد و کمتر شوخی می‌کرد. جنگ و کشت و کشتار و تیراندازی و مسائل این چنینی اجازه نمی‌داد که زیاد به شوخی‌هایش بپردازد. 🔻اگر حالا برادرم سید مهدی را ببینم، به او می‌گویم که دلم برایت خیلی تنگ شده. وقتی دلتنگش می‌شوم، با قاب عکس برادرشهیدم صحبت می‌کنم و گاهی هم اگر همدان باشم سر مزارش می‌روم. مزارش در باغ بهشت همدان نزدیک شهید همدانی است. https://kayhan.ir/001Gcc
گفت‌و‌گوی کیهان با خانوادۀ نخستین 🔰 هدیه‌­ای را که در راه خدا داده‌­ایم پس نمی‌­­گیریم 🔸شهید مصطفی محمدمیرزایی، کسی بود که با روحی بزرگ و هدفی والا، به همه گفت: «می‌روم کانادا.» اما مقصد واقعی‌اش جایی دیگر بود: یمن. جایی که کودکان بی‌پناه، زیر آوار بمباران، به جای بازی و خنده، به دنبال رمقی برای زنده ماندن بودند. 🔸ابتدا مادر شهید برایمان از پسرش می گوید: من آذر طرقی، مادر شهید مصطفی محمدمیرزایی، نخستین شهید ایرانی یمن هستم. نام پدر شهید هم هادی محمدمیرزایی است. ما اصالتاً اهل دستجرد خلجستان قم، نزدیک تفرش هستیم. من هنوز هم می‌گویم که با مصطفی پنج فرزند دارم. چهار پسر و یک دختر؛ آقامصطفی فرزند ارشد ما و متولد اول مرداد ۱۳۶۰ بود و ازدواج نکرده‌بود. پسرانم آقامحمدرضا، آقامحسن و آقامیثم و دخترم معصومه‌خانم است و همه در شهرری تهران به دنیا آمده‌اند. 🔻همسرم در و پنجره‌ می‌ساخت و با نان حلالی که درمی‌آورد، بچه‌هایمان را بزرگ و تربیت کرد. مصطفی از همان ابتدا ولایی بود. من فرزندانم را به راه قرآن فرستادم. 🔻خیلی کنجکاو بود؛ وقتی برایش اسباب‌بازی می‌خریدم، قطعاتش را از هم باز می‌کرد تا ببیند چگونه ساخته شده و دوباره سر هم می‌کرد. آخر هم مهندس IT شد. 🔸محسن برادر شهید هم برایمان از آقا مصطفی گفت: برادرم آقامصطفی بیشتر با شهید مدافع حرم علی امرایی همکار بودند. با شهادت او مصطفی خیلی غصه می‌خورد و می‌گفت: «خوش به حالش که شهید شد.» از دوستان دورۀ نوجوانی‌اش مهدی طاهری بود که باهم بچه‌محل بودیم. آقاکریم، مهدی وهابی و اصغر نقی‌زاده همه از دوستان کودکی و نوجوانی‌اش بودند. 🔻یمنی‌ها از معنویاتش می‌گفتند؛ زیاد قرآن می‌خواند و با تدبر هم می‌خواند. من هم قرآن می‌خوانم، ولی نه اشک می‌ریزم، نه به عمق داستان می‌روم و نه تأملی دارم. فقط روخوانی می‌کنم. می‌دیدیم که مصطفی وقتی قرآن می‌خواند اشک بر پهنای صورتش جاری می‌شود. اهل دعا و ندبه و ... بود. https://kayhan.ir/001Gfx
🔮من دیپلمات نیستم، من انقلابی ام، حرف را صریح وصادقانه میگویم. 💎
نگاهی به عملکرد شهید سید ابراهیم رئیسی در دوران ریاست بر قوه قضائیه 🔰 معمار تحول قضائی 👤 🔸درود می‌فرستیم بر شهید بهشتی و شهید رئیسی و شهدای هفتم تیر و تمامی شهدا و ایثارگران قوه قضائیه و در این گزارش به مناسبت هفته قوه قضائیه نگاهی می‌اندازیم به کارنامه درخشان و نورانیِ شهید رئیسی در دوران ریاست بر قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران. 🔸بعد از سه سال خدمتگزاری به عنوان تولیت آستان قدس رضوی، رهبر معظم انقلاب اسلامی در 16 اسفند 1397 در حکمی حجت‌الاسلام والمسلمین آقای حاج سید ابراهیم رئیسی را به ریاست قوه قضائیه منصوب کردند. 🔸حال ببینیم در دوران کوتاه و پُرعظمتِ ریاست سید ابراهیم رئیسی بر قوه قضائیه چه اتفاقاتی افتاده است که رهبر انقلاب در ابتدا و انتهایش با عظیم‌ترین تعابیر و تقدیرها و تجلیل‌ها از شهید رئیسی یاد کرده‌اند. 🔻شروع تحول قضائی با اجرای سند تحول قضائی 🔸تدوین سند تحول قضائی به دنبال مطالبه رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر ضرورت انجام تحول در سیستم قضائی و تأمین انتظارات مردم، از سال ۱۳۹۷ در دستور‌کار قوه قضائیه گرفت. 🔸دکتر سید ابراهیم رئیسی قبل از تصدی ریاست دستگاه قضا، سند تحول قضائی پیشنهادی خویش را به رهبری ارائه کردند که رهبر انقلاب بر‌اساس مشورت‌ها و نظرات کارشناسی، آن را «مفید و کارساز» دانستند. 🔻تداوم و ارتقای تحول قضائی 🔸بنیانِ نیکو و پُربرکتِ تحول قضائی که شهید رئیسی در قوه قضائیه به یادگار نهاد، زمینه‌ساز تدوین و ابلاغ سند تحول قضائی جدید در دوران پس از ریاست سیدابراهیم رئیسی گردید و به این ترتیب تحول قضائی بعد از دوران سید محرومان نیز تداوم و ارتقا یافت که این امر مرهون تأکیدات رهبر انقلاب و بنیان نیکویی بود که شهید رئیسی در دستگاه قضا نهاد. 🔻سرعت خیره‌کننده تحولات در قوه قضائیه 🔸روند تحول در قوه قضائیه، به فاصله کوتاهی از آغاز ریاست شهید رئیسی، سرعت خیره‌کننده و شتاب خارق‌العاده‌ای یافت به‌گونه‌ای که با رضایت و تقدیر و تجلیل‌های گستردۀ عمومی مواجه شد. از همان ماه‌های ابتدائی هر فرد و جناحی معتقد بود روزهای تغییر و اصلاح ساختار قوه ‌قضائیه فرارسیده است. 🔸عملکرد درخشان و بی‌نظیر شهید رئیسی در دوران ریاست بر قوه قضائیه، تراز این دستگاه را در نظام جمهوری اسلامی ایران بالا برد و شهید بهشتی و شهید رئیسی به الگوهایی بی‌نظیر و بی‌بدیل در اجرای قضای اسلامی در عصر حاضر تبدیل شدند. https://kayhan.ir/001JbD
گفت‌و‌گو با خانواده پاسدار شهید ابوالفضل جلالی از شهدای حمله رژیم صهیونیستی 🔰 به رهبرم بگویید ابوالفضل شما را خیلی دوست داشت 👤 🔸از حیاط کوچکی عبور می‌کنم به درب ورودی خانه که می‌رسم از میان کفش‌هایی که در سکوتی محترمانه روی زمین رها شده‌اند، خود را به چارچوب ساده در می‌رسانم. خانه هفتادمتر بیشتر نبود اما حس می‌کردی دیوارهایش پر از خاطرات شیرینی است که از لبخند عکس قاب گرفته شهید می‌شود آن را خواند. 🔸پدر و برادر شهید به استقبال آمده‌اند. کمی بعد مادر شهید در حالی که نگاهش را به میزی دوخته که لباس رزم پسرش روی آن آهنگ اقتدار می‌نوازد با نگاه، نه با کلام، خوش‌آمد می‌گوید. آن‌ هم با صدایی آرام، شبیه صدای آب در پیاله‌ای کوچک و از پسرش می‌گوید: من مادر شهید ابوالفضل جلالی هستم. پسرم بچه مؤمنی بود از سال 93 وارد بسیج شد. هر سال تابستان در کلاس‌های قرآن و احکام نام‌نویسی می‌کرد. از کودکی در مراسم‌های عزاداری‌، خصوصاً عزاداری برای امام حسین(ع) شرکت می‌کرد. حرف‌هایش همچون پری که از تن آسمان رها شده است آرام و سبک‌بال به دل می‌نشیند. 🔸نگاهش را به فرش اتاق گره‌زده درست نقطه‌ای که سایه پرده اتاق پذیرایی کشیده‌تر از همیشه روی آنجا خوش کرده است و با لحنی صمیمی‌تر ادامه می‌دهد: پسرم دوست داشت پیش مقام معظم رهبری برود و او را ملاقات کند. می‌گفت: فقط دوست دارم یک‌بار آقا را ببینم. اگر شهید شدم و شما را پیش آقا بردند اگر گذاشت دست راستش را ببوسید اگر نگذاشت پایش را ببوسید. بگویید ابوالفضل خیلی شما را دوست داشت. چفیه آقا را بیاورید و روی قبرم بگذارید. هر چه هدیه داد بیاورید و سر قبرم بگذارید. 🔸پدر شهید با شنیدن این حرف‌ها نگاهش را به سقف می‌دوزد جایی که چراغ خانه هم فال گوش ایستاده و کم سوتر از همیشه رنگ از رخش پریده است. نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: خدایا راضی‌ام. من وقتی خبر شهادتش را شنیدم سجده شکر به جا آوردم. 🔸مادر همان‌طور که با پیچ‌و‌تاب گوشه روسری‌اش ورمی‌رود ذهنش را همچون ورق تا خورده‌ای جمع و جور می‌کند و می‌گوید: من هم به قولم عمل کردم و وقتی که او را در قبر گذاشتند اصلاً ‌گریه نکردم. فقط ازش طلب حلالیت کردم به عنوان مادر شاید دادی، فریادی روش زده باشم. لبخند نازکی روی لبان مادر نقش می‌بندد، چشمانش را همچون بوته خشکی پهلو گرفته در آغوش باد گرد می‌کند و می‌گوید: یا خودش در عالم بچگی شیطنتی کرده باشد. من هم او را حلال کردم. 🔸کلام پدر شبیه مکث عقربه‌های ساعت روی خاطرات پسرش از حرکت بازمانده بغض نگاهش را درصندوقچه‌ای از باور عمیق رها کرده و با افتخار می‌گوید: شهید مشتاق زیارت شهدا خصوصاً شهید سردار علی‌ هاشمی بود. ساعت 2 نصف شب به بهشت‌آباد اهواز می‌رفت تا با شهدا درد دل کند به نوعی سعی می‌کرد از آنها الگو بگیرد. مراسم تشییع شهدا هم زیاد شرکت می‌کرد. 🔸روی سجاده که می‌نشست مدام از ما می‌خواست برایش دعا کنیم. دو دستش را روی سینه‌اش قرار می‌داد و می‌گفت: بابا از من راضی هستی؟ می‌گفتم: بله. صورتش را جلو می‌آورد و می‌گفت: حالا که از من راضی هستی صورتم را بوس کن بعد بلافاصله دست مرا می‌بوسید و می‌گفت: پس دعاکن شهید بشوم. https://kayhan.ir/001JkP
گفت‌وگوی کیهان با خانواده‌ شهیدان ایرانمنش 🔰 شهید فهمیدۀ اختیـارآبـاد کرمـان 👤 🔸آنهائی که لیاقت شهادت همراه خلقتشان در وجودشان به ودیعه گذاشته ‌شده، توان محافظت از آن گوهر نیز به آنها عطا ‌شده ‌است، تا حتی به اندازۀ چشم‌ بر هم زدنی از مسیر آن دور نشوند. بنابراین محال است که در مسیری جز شهادت از دنیا بروند. محمدمهدی و پدرش شهید رضا ایرانمنش آن‌قدر خوب بودند که حیف بود اگر شهید نمی‌شدند. محمدمهدی اکنون عزیز دل اختیارآباد است و با نام شهید فهمیده اختیارآباد از او حاجت می‌گیرند. 🔸سمیه کاظمی همسر شهید رضا ایرانمنش و مادر شهید محمدمهدی ایرانمنش هستم. همسرم متولد سال ۵۳ بود و حاصل ازدواج ما سه فرزند است؛ پسرمان محمدمهدی و دخترها فائزه‌خانم و فرزانه‌خانم هستند. 🔸خانۀ پدری‌ام نزدیک مسجد قائم اختیارآباد بود و آقا رضا هم مدام به مسجد می‌رفت. یک‌بار که جلسۀ قرآنی در خانۀ خودمان گرفته ‌بودیم، او هم در این جلسه شرکت کرده ‌بود و در واقع نقطۀ آشنایی ما همان جلسه شد و مراحل بعدی را طی کردیم. 🔸گاهی می‌شد که به گلزار شهدا یا جای دیگر می‌رفتیم و دیر می‌شد و ناهار را از رستوران می‌خریدیم و به خانه می‌آمدیم. اگر وقت اذان می‌شد، یا کمی از نماز گذشته ‌بود، من می‌گفتم: «غذا سرد می‌شود، بنشینید غذایمان را بخوریم و بعد نماز بخوانیم.» می‌گفت: «نه، اول نماز می‌خوانیم.» یعنی در این ۲۳ سالی که با هم زندگی کردیم، همه‌ نمازها مخصوصاً نماز صبحش را اول وقت می‌خواند. 🔸خیلی اهل کمک به نیازمندان بود. من خودم عضو انجمن اولیای مدرسۀ دخترها بودم و آقا ‌رضا در مدرسه خیلی کمک می‌کرد. هر موقع که مراسمی بود و از لحاظ مالی کمکی لازم بود، می‌دانستند که باید به همسر من بگویند. اگر مثلاً پرده و پنجره‌ای یا وسیله‌ای می‌خواستند، یا برای نمازخانه‌ مدرسه چیزی لازم بود، به او می‌گفتند. در مدرسۀ معصومۀ اختیار‌آباد هم که بچه‌ها رفتند، برای بازسازی دفتر مدرسه کلاً کمکشان کرد. https://kayhan.ir/001K04
همه اعترافات به پیروزی بزرگ ایران در جنگ ۱۲ روزه 🔰 فـاتحِ قـاطع 🔸بامداد 23 خرداد 1404، تجاوز و حملۀ رژیم غاصب و تروریستی و کودک‌کش صهیونیستی به جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاد که در ادامه آمریکای جنایتکار نیز با بمباران مراکز هسته‌ای ما، شریک جرمِ مستقیمِ این جنایت گردید. 🔸پایگاه اطلاع‌رسانی عبریِ «شاموریم‌هیوم» در گزارشی در همان نخستین روزهای جنگ، تأکید کرد: اخبار تلفات از رامات گان، طمره، ریشیون لیتسیون و بات‌یام مخابره می‌شود. این البته سوای خرابی و ویرانی‌‌هایی است که اسرائیل تاکنون در تاریخ خود به چشم ندیده است. ساختمان‌های زیادی فرو ریخته و صدها آپارتمان تخریب شد. 🔸«گیدئون‌لوی» مقاله‌نویس روزنامه‌ هاآرتص گفت: گمان نمی‌کنم جامعه اسرائیل بتواند این وضع را در درازمدت پیش ببرد. همه‌چیز فلج شده است. همه‌چیز تعطیل شده است. اقتصاد فلج شده است. هر گاه شتابان به پناهگاه می‌دوم، یاد مردم غزه می‌افتم. 🔸در کلیپی که در فضای مجازی بسیار بازنشر گردیده است، «ایتمار بن‌گویر» وزیر امنیت ملی رژیم صهیونیستی که بسیار تندرو و جنگ‌طلب است، با لحنی بسیار تند و پرخاشگرانه از «امیر بارلو» وزیر دفاع پرسید: چرا ایران را تحریک کردید؟ بارلو در پاسخ اعتراف کرد که ارزیابی آن‌ها از توان موشکی ایران دقیق نبوده است. در این کلیپ این دو وزیر، با داد و فریاد در حالت گلاویز شدن قرار داشته و جمعیت پیرامون‌شان سعی در جدا کردن‌شان داشتند. 🔸شبکه ۱۲ تلویزیون اسرائیل گزارش داد: حملات مستقیم ایران به تل‌آویو، این شهر پر تحرک را به شهری متروکه بدل کرده و موجی از مهاجرت ساکنان از این شهر، به‌دلیل نبود پناهگاه‌های ایمن به راه افتاده است. شهری که همیشه با جنب‌وجوش و ترافیک شناخته می‌شد، اکنون خالی از سکنه شده و خانواده‌ها، زوج‌های جوان و دانشجویان در حال ترک شهر هستند. 🔸ایهود اولمرت نخست‌وزیر پیشین رژیم صهیونیستی ابراز داشت: تصور این‌که می‌توان کشوری با ۹۰ میلیون جمعیت و میراثی چند هزار ساله را با حملات پیشدستانه به زانو درآورد، صرفاً ناشی از غرور و عدم درک واقعیت است. ایران حتی پس از این حمله بسیار دردناک فرو نخواهد پاشید، چرا که همچنان یک زرادخانه قدرتمند موشکی در اختیار دارد. 🔸دیوید لمی وزیر خارجه انگلیس هشدار داد که آغاز جنگ بین اسرائیل و ایران، لحظه‌ای از خطر جدی برای منطقه است. او هشدار داد که هیچ اقدام نظامی نمی‌تواند به توانایی‌های ایران پایان دهد. 🔸شهرام همایون مدیر کانال سلطنت‌طلب در موقعیت دیگری اعتراف کرده است: بنده به عنوان یک مخالف سرسخت جمهوری اسلامی باید اعتراف کنم که ساخت موشک‌ها و پهپادها کار فوق‌العاده‌ای بوده. این را هم باید اعتراف کنم که اسرائیل فکر نمی‌کرد ایران بتواند این جوری جواب بدهد. ایران یک کشور بزرگ، مستعد، غنی و قوی است. کمتر کشوری را شما در دنیا سراغ دارید که اهمیت کشوری مثل ایران را داشته باشد. این جنگ علیه ایرانه و کوچک‌ترین عرق ملی اگر کسی دارد، باید در مقابل این جنگ بایستد. https://kayhan.ir/001K3z
گفت وگوی کیهان با جانباز گردان تخریب رضا شریف‌محمدی 🔰 گـردان تخـریب سـازندۀ مسیـر خطـ ‌شکن‌ها 👤 🔻«رضا محمدی‌شریف» از همکاران سازمان برنامه و بودجۀ کشور، متولد سال ۱۳۵۰ هستم. یک فرزند دختر و یک فرزند پسر دارم. اصالتاً اهل مراغۀ آذربایجان هستیم. اوایل انقلاب که من تازه به مدرسه می‌رفتم، ما در حوالی یوسف‌آباد زندگی می‌کردیم که تقریباً محلۀ درباری‌ها بود و آنجا نظامیان زندگی می‌کردند. 🔻وقتی جنگ آغاز شد، مثل همۀ آحاد ملت از درگیری‌ها و اعزام‌هایی که صورت می‌گرفت، از جنگ مطلع شدیم. مسجد محل ما هم مسجد پرجنب و جوشی بود و زمان تاسیس کمیته انقلاب اسلامی و سپاه، از مهاجرین مراغه‌ای‌ و سرابی در مسجد ما هم بودند و مسجد به‌صورت هیئتی اداره می‌شد و مردم سعی می‌کردند در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی شرکت کنند. 🔻زمان اعزام سن من کم بود و می‌گفتند متولدین قبل از سال ۴۸ می‌توانند اعزام شوند. اما من متولد ۵۰ بودم. لذا فتوکپی شناسنامه را برداشتم و سال تولدم را به سال ۱۳۴۸ تغییر دادم. کپی‌اش را لاک گرفتم. 🔻در منطقه‌ای به‌نام اشرفی اصفهانی مستقر شدیم، که آنجا نیروها را پیاده و دپو می‌کردند و سپس گردان‌ها با توجه به نیازشان نیروها را از آنجا می‌بردند. در این منطقه ماشین‌ها با توجه به نیازشان افراد را برای فنی مهندسی، تخریب، رزمی و غیره می‌بردند. مرا هم برای گردان تخریب خواستند. 🔻فنی مهندسی آنجا یک گردان تخریب داشت و فرمانده هم حاج‌آقا امیر‌احمدی بود. بچه‌ها از ۱۵ سال تا ۲۱ سال بودند و تعدادی هم مسن‌تر بودند. سپس فرمانده سخنرانی کرد و کار گردان تخریب را از خنثی کردن مین تا رفتن روی مین هنگام عملیات، همه را برایمان توضیح داد و با تاکید گفت چون بچه‌های رزمی پشت سر شما هستند، اگر پایتان روی مین برود و یا میدان مین خنثی نشود، قتل عام صورت می‌گیرد. 🔻همان‌طور که حضرت امام می‌گفتند؛ جنگ یک دانشگاه بود. آن خودسازی‌هایی که در منطقه اتفاق می‌افتاد چیز دیگری بود. مثلاً وقتی از بچۀ ۱۵ ساله در مورد نماز شب می‌پرسیدی، شاید برایش سخت بود، ولی در آن دانشگاه بچه‌ها این‌ها را لمس می‌کردند و در مکتب اهل بیت‌(ع) تربیت می‌شدند. 🔻من در جبهه روی مین رفتن دوستانم را دیدم. این به هر حال شاید شرایط سختی باشه که رفیق عزیزت آسیب دیده ‌باشد، اما به نظر من سخت‌ترین شرایط آن شرایطی است که وقتی به بهشت زهرا می‌روی و می‌بینی که عزیزانی آنجا آرمیده‌اند که می‌توانستند بهترین شرایط را برای تحصیل و سایر موقعیت‌های اجتماعی داشته ‌باشند، اما به منطقه رفتند و برای دفاع از نظام و انقلابشان از همه ‌چیز گذشتند. https://kayhan.ir/001K7H
ادای احترام به شهید ابوالفضل اِبدام، از نخستین شهدای جنگ ۱۲ روزه 🔰 عاشق شهید و شهادت 👤 🔸پاسدار جان بر‌کف و سرافرازِ اسلام شهید «ابوالفضل اِبدام» از جمله نخستین شهدای جنگ ۱۲ روزه است. ایشان برادر شهید ناصر اِبدام نخستین شهید امر به معروف و نهی از منکر کشور و محافظ سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی فرمانده شهیدِ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودند که در نخستین دقایق جنگ ۱۲ روزه و در حمله هوائی رژیم غاصب و کودک‌کش و تروریستِ صهیونیستی در بامدادِ ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، به ستاد فرماندهی سپاه، به همراه سردار سلامی و تعدادی از محافظان و همکارانِ سردار در حین انجام مأموریت حساس پاسداری از امنیت ملت و کشور به شهادت رسیدند و «عند ربهم یرزقون» گردیدند. 🔸مادر شهید اِبدام، از همان ابتدا فرزندانش را به مسجد می‌برد و آنها را پای روضه امام حسین(ع) بزرگ می­‌کرد. به این ترتیب همگی حسینی سرشته شده و رشد و تربیت یافتند. 🔸پدر شهیدان ابدام، یک شهید زنده و مجاهد نستوه به تمام معنا است. از سال ۶۱ تا آخر جنگ تحمیلی مدام به جبهه می‌رفت و چندین‌بار هم شدیداً مجروح شد و اکنون نیز با عوارض وحشتناک‌شان زندگی می­‌کند. ایشان جانباز پنجاه درصد جنگ تحمیلی هستند که بدن‌شان پر از ترکش است. 🔸بهمن ماه ۱۳۹۱، روزنامه جوان، گزارشی از مصاحبه با خانواده شهید ابدام منتشر کرد. آقا ابوالفضل در آن گفت‌وگو در پاسخ به این سؤال که «شهادت ايشان (شهید ناصر ابدام) در زندگي شما چه تأثيري داشت؟»، خاطرنشان کرد: «خيلي اثر داشت، بالاخره ما جيره‌خوار اين شهدا هستيم. اگر شهدا نبودند كه كارمان زار بود. در زندگي خود من يكي دو بار به بد مخمصه‌هايي گرفتار شدم و به كوچه بن‌بست خوردم و به بركت نفس شهيد، نجات پيدا كردم.» 🔸و در پاسخ به این سؤال: «الان وقتي مي‌فهمند كه شما برادر شهيد هستيد، رفتار ديگران با شما فرق مي‌كند؟»، اظهار داشت: «بايد فرق كند، ولي ما هم بايد طوري رفتار كنيم كه شهيد سرافرازتر شود. بالاخره من به عنوان عضو خانواده شهيد، حرف و عمل و كردار و رفتارم بايد با خانواده عادي فرق داشته باشد يا نه؟» 🔸آری، شهیدانه زندگی‌کردن و پرچمدار برادر شهید‌بودن، خصوصیت بارز و ممتازِ شهید ابوالفضل ابدام بود که هر‌کس ایشان را می‌شناخت، این حقیقت را تأیید می‌کند. https://kayhan.ir/001K8X
🔰 سردار شهید حسین سلامی عاشق امام حسین(ع) و خادم اربعین 🔸پاسدار شهید سردار سرلشکر حسین سلامی، عاشق امام حسین(ع) و خادم خستگی‌ناپذیر اربعین حسینی بود. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هر سال با مدیریت و نظارت و تدابیر ویژه سردار سلامی با تمام ظرفیت به زائران اربعین حسینی در ایران و عراق خدمات‌رسانی در عرصه‌های مختلف انجام داده است و البته این روند همچنان ادامه خواهد داشت. 🔸گزیده‌ای از سخنان شهید حسین سلامی به مناسبت راهپیمایی اربعین در سال‌ها و موقعیت‌های مختلف چنین است: 🔻- راهپیمایی اربعین به عنوان اقدامی بی‌نظیر در جهان است. راهپیمایی اربعین حسینی نقطه همدلی مسلمانان و محبان امام حسین(ع) است که نمونه آن دیدار جمعی از موکب‌داران عراقی با رهبر معظم انقلاب بود که مبیّن همدلی و قدرت مسلمانان است. عاشورا به یک منبع قدرت و هویت‌بخش برای ما تبدیل شده است. 🔻- اربعین حسینی جریان بی‌پایان از احساس، ایمان، عاطفه و عشق و شور است. 🔻- این رود بی‌پایان انسان‌هایی که از اقصی‌نقاط کشور و جهان به هم پیوسته‌اند، سال‌هاست جریان دارد و آنچه می‌بینیم موج خروشان عاطفه‌ها است که به سوی قبله دل‌ها و کربلای معلی در حرکت است. 🔻- هرچه می‌گذرد، شاهد هستیم که عشق امام حسین‌(ع) قلب‌های بیشتری را تسخیر می‌کند و در تصرف خود قرار می‌دهد. بسیاری از مسلمانان و شیعیان جهان هر سال مشتاقانه‌تر از سال قبل در همایش میلیونی و جهانی اربعین حسینی شرکت می‌کنند که چیزی جز معجزه عشق به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) نیست. 🔸شهید سلامی اعتقاد داشت: کسانی که در این مسیر به زوار خدمت می‌کنند و در این گرمای هوا، خدمات ارائه می‌دهند، منتخبان الهی هستند که قطعاً اجر و پاداش بالایی به آنها اختصاص پیدا می‌کند. دلسوزی‌ای که در چهره خادمان این حماسه بزرگ نمایان است، همه سختی‌های سفر را برای زوار آسان می‌کند و همین حماسه‌ها و محبت‌ها موجب شده است سال به سال شاهد تراکم این اجتماع بشری باشیم. 🔸سردار عاشورایی ما بر این باور بود: نکته مهم آن است که دست‌اندکاران این خدمات که شرایط مناسبی را برای این سفر معنوی فراهم می‌کنند، در واقع به‌عنوان منتخبان الهی، اجر و پاداش بسیار بالایی در دستگاه امام حسین(ع) خواهند داشت. 🔸شهید حسین سلامی در راهپیمایی جاماندگان سال 1403 خاطرنشان کرد: جمعیت را می‌بینید، این رود خروشان و بی‌انتهائی است که از قلبها سرچشمه گرفته، به سوی اباعبدالله در حرکته و این موج تمام‌شدنی نیست. [پیام این سیل جمعیت در راهپیمایی اربعین] پیام معرفت و وفاداری به آرمان‌های امام حسین(ع) است و اینکه این راه ادامه دارد. https://kayhan.ir/001KB8
گفت‌و‌گو با مادر شهیده امدادگر مکرمه حسینی 🔰 جست‌وجوی شهادت در جادۀ خدمت 👤 🔸ثریا رنجبر کهنویی فرزند محمد، مادر شهیده امدادگر مکرمه حسینی هستم. دخترم در مسیر گلزار شهدا در حال خدمت‌رسانی به زائران حاج قاسم به شهادت رسید. ما اصالتاً اهل جوپار هستیم. من و همسرم، که پسردایی من است، سال ۱۳۷۹ ازدواج کردیم. 🔸دخترم کم‌کم بزرگ شد و وقتی نماز می‌خواندم، کنارم می‌ایستاد و به دهانم نگاه می‌کرد. حدود ۵ سالش بود که تابستان‌ها در کلاس‌های نشاط معنوی حرم شرکت می‌کرد. وقتی شش ساله شد، به مدرسه رفت و دوران ابتدائی‌اش را در مدرسۀ توحید گذراند و برای دورۀ راهنمایی به مدرسۀ ۱۵ خرداد جوپار رفت. 🔸در ایام ۲۲ بهمن خیلی خوشحال بود. کارهای فرهنگی و تزیین کلاس را انجام می‌داد و می‌گفت: «من این کارها را دوست دارم.» هر کاری که داشت زمین می‌گذاشت و می‌گفت: «روز ۲۲ بهمن باید به راهپیمایی برویم. چون جشن انقلاب ماست. ما باید در صحنه باشیم، تا همه بفهمند که ما انقلابمان را دوست داریم.» حتی اگر مریض هم بود، می‌رفت. 🔸مکرمه در کنار درس و دانشگاهش هلال‌احمر هم می‌رفت. دیگر ترم آخر دانشگاهش بود. سال ۹۸ در دانشگاه ملی بردسیر کرمان رشته فرش قبول شده ‌بود، اما به‌ عنوان میهمان در دانشگاه پیام‌نور جوپار حقوق می‌خواند. از همان سال 98 هم همراه خواهرش به هلال‌احمر رفت و آنجا هر کاری بود، انجام می‌داد. 🔸ما آن ‌موقع درمانگاه بودیم. مدام به همسرم می‌گفتم که ما هم به گلزار برویم. تلویزیون روشن بود و من جلوی آن چشم‌هایم داشت گرم می‌شد که پس از صدای انفجار یک آن لرزشی وجودم را گرفت. حالت ناجوری بود. چشمم را که باز کردم، دیدم زیرنویس قرمز تلویزیون خبر انفجار بمب در مسیر مزار حاج قاسم را نوشته ‌است. 🔸اوضاع روحی دخترم ملیکا بعد از آن اتفاق طوری‌ است که وقتی برای مکرمه ‌گریه می‌کنم، آن لحظه‌ حادثه جلوی چشمش می‌آید و تیک می‌گیرد. فکش قفل می‌شود. در حال حاضر هم تحت نظر خانم دکتر سرکوهی دارو مصرف می‌کند. اما بنیاد شهید قبول نکرد که حقوقی به‌ عنوان جانباز برایش مشخص کند. خرج داروها و ویزیت دکتر خیلی زیاد است و باید بتوانیم از پس آن بربیاییم. ضربۀ روحی بسیار بدی به او وارد شده. 🔸بنیاد شهید هم می‌گوید که ترکش نخورده و کمکی نمی‌توانیم بکنیم. به هلال‌احمر هم می‌رود، ولی وقتی در خانه است و ما حرفی می‌زنیم، زود پرخاشگری می‌کند. تنها خواسته‌ای که دارم در مورد دخترم ملیکاست که جانبازی‌اش درست شود. من خرج و مخارجش را نمی‌توانم تهیه کنم. https://kayhan.ir/001KEv
به مناسبت سالگرد شهادت شهید علی کسایی 🔰 عاشق امیرالمؤمنین 👤 🔸‌عید غدیر سال ۱۳۴۴ در شیراز و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت سید علا‌الدین‌حسین، فرزندی متولد شد که به‌یُمن میلادش در روز عید امامت و ولایت، نامش را علی گذاشتند. پدرش حاج‌ محمد کسایی مداح امام حسین(ع) بود. مادرش اشرف‌السادات ناجی از سلاله پاک سادات بود. 🔸شهید علی کسایی، قرآن را در طفولیت فرا گرفت. وی سال 1350 همزمان با تحصیل در رشته زبان و ادبیات عرب دانشگاه فردوسی مشهد، در حوزه علمیه نیز مشغول به تحصیل شد. با اینکه معمم نبود، ولی دروس حوزوی را تا سطوح بالا طی کرده بود. 🔸در مشهد ضمن آشنایی با شخصیت‌هایی چون آقا میرزا جواد تهرانی، حجت‌الاسلام واعظ طبسی، شهید ‌هاشمی‌نژاد، آیت‌الله خامنه‌ای، آقای فلسفی و آقای انصاریان، از محضر آنان کسب فیض کرد. در حوزه علمیه مشهد زبان عربی را به‌خوبی آموخت و تحقیق در نهج‌البلاغه، این گنجینه اسرار مولی‌الموحدین(علیه‌السلام) را آغاز کرد. به این ترتیب استاد نهج‌البلاغه و مروج علی‌گونه‌شدن گردید. 🔸با پیروزی انقلاب اسلامی، با وجود اتمام خدمت سربازی، بر‌اساس توصیه شهید محراب آیت‌الله دستغیب در ارتش ماند و به استخدام ارتش درآمد و فضائل مولا علی(ع) را در کلاس‌هایش به مشتاقان آموخت. شهید علی کسایی یکی از شاگردان نمونه و موفق آیت‌الله دستغیب بود. 🔸یکی از جنبه‌های بی‌نظیرِ زندگی شهید کسایی، تقارن تاریخ تولد، ازدواج و شهادتش با عید غدیر است. این تقارن‌ها در کنار پیوند عمیق شهید با نهج‌البلاغه، نشان‌دهنده پیوند عمیق زندگی شهید با عشق به امیرالمؤمنین و علی‌گونه‌زیستن است. 🔸کتاب «آخرین فرصت»، روایت زندگی شهید علی کسایی نوشته سمیرا اکبری است که توسط انتشارات آستان قدس رضوی «به‌نشر» چاپ و روانه بازار نشر شده است. 🔸رهبر انقلاب بر این کتاب تقریظی نوشته‌اند که در آن از شهید علی کسایی با عنوان کم‌نظیرِ «از سرآمدانِ شهدا» یاد کرده و با عظیم‌ترین تعابیر زندگی شهید را ستوده‌اند. https://kayhan.ir/001KGl