4_5796627749766432822.mp3
7.99M
❀
🎧 با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار
و هــر روز، بعـد نماز صبح #دعای_عهد بخون...♥️
#علی_فانی
❀[ @man_montazeram ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
°🦋
•
.
↺متن دعای عهد↯❦.•
.
«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»
.
°↵❀اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
.
°↵❀اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
.
°↵❀اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ
.
°↵❀حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
.
•.✾اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
.
•.✾اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
.
•.✾اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
╔═.🍃.════♥️══╗
@man_montazeram
╚═♥️═════.🍃.═╝
▪️ #سلام_امام_زمانم ▪
دِلی گـرفته،
چِشمـی به راه
دارم مـن...
مَخـواه بـی تو بِمـانـم ...
گُنـاه دارم مـن
تعجیل در ظهور مولایمان #صلوات
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
@man_montazeram
💫 #امیرالمومنین علی علیه السلام :
🔰قلب ها سخت و قسی نمى شود مگر بخاطر کثرت گناه.
📚بحارالانوار. ج60 .ص73
#حدیث
@man_montazeram
#دعــاۍهــرروزمـاهصـــفر 🌙
🔰در مفاتــیح الجـــنان آمده است ڪه اگر ڪسی خواهد ڪه محفوظ ماند از بــلاهای نازله در این مــــاه در هر روز #دهمـــرتبه این دعــا را بخواند:
🔹يَا شَدِيدَ الْقُوَى وَ يَا شَدِيدَ الْمِحَالِ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ
🔹ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِي شَرَّ خَلْقِكَ يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ
🔹يَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
🔹وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.
@man_montazeram
🌷🌷🌱🌷🌷🌱🌷🌷
🌷 #به_وقت_شهدا 🌷
💠 شهید محمد علی رجایی:
اگر آمریکا و همفکرانش به ما بگویند، سازش کنید تا گندم به شما بدهیم، ما یک نان را 36 میلیون نفری خواهیم خورد ولی زیر بار این ذلت نخواهیم رفت ...
...🌱→|#عزت
🕊 #شهید_رجایی
🌷 #شهدا
@man_montazeram
🏴💫🏴💫🏴💫🏴
بہ غیر از خاطراتِ راه تو ، ورد زبانم نیست
بہ غیر از ڪربلا ، هر جا سفر ڪردم ضرر ڪردم
هشت روز تا #اربعین
#دلتنگحرم
@man_montazeram
#حرف_حساب 🤞😇
یه بزرگی میگفت:
خادمی شهدا فقط،
به لباس نیست!
به چوبپر داشتن نیست!
تو میتونی کیلومترها با مرقد شهید فاصله داشته باشی ولی...
مثل "شهید رفتار کنی"🌱
ببین اگه شهید الان بود، توی کدوم عرصه میشد پیداش کرد؟؟!
👈 عرصه اقتصاد،
👈 عرصه علم،
👈 عرصه فرهنگ،
کجا شهید رو در حال خدمتگزاری میدیدی؟؟
این یک شاخصهست!!! 🍀
@man_montazeram
🎙 #پاےمنبر
پروردگار عالم میفرماید:
اگرخودت را برای عبادت فارغ نڪنی،
من فڪر و ذهن و قلبت را شلوغ میڪنم!
بیچارگی هایت را برطرف نمیڪنم ...!(:
#استادپناهیان🌿
#سلسلهمباحثڪنترلذهن
@man_montazeram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امسال هم جا مونديم از قافله ی #اربعین💔 🚶🏻♂
@man_montazeram
حالا که بدون پذیرش FATF به #پیمان_شانگهاي پیوستیم معنی این سخن رهبری که گفتند:"اگر جریان تحریف شکست بخورد،جریان تحریم هم شکست خواهد خورد" را بهتر می توان درک کرد
@man_montazeram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بهترین شیوه ارتباط با امام زمان علیه السلام چی هست؟!
🎙 مرحومآیت الله بهجت (ره)
@man_montazeram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ببینید
- قال #حسن فریدون : تحریم برنمیگردد! شما زبان دنیا را بلدید؟
- قال #سید ابراهیم رئیسی:
و علیکم السلام 😂
@man_montazeram
"وزیر خارجه جدید ایران، سربازِ قاسم سلیمانی"
تیتر مجله فار پولیسی در معرفی دکتر امیر عبدالهیان
@man_montazeram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پوشش های بسیار نامتعارف در خیابانهای تهران اینبار با شلوارهای جلوباز!
کسایی که میگفتن دو تار مو هیچکسی رو جهنمی نمیکنه به مردم سخت نگیرید الان بیان بگن بعد از نشون دادن دوتا رون پا دیگه چطور بایدکشف حجاب کنن تا بگن با مرض جنسیشون مسئول به گند کشیدن افکار مردم هستن⁉️⁉️
#جنگنرم_تهاجمفرهنگی
@man_montazeram
یک زمانی در شکستن حصر آبادان مشکل داشتیم؛ اکنون حصر لبنان را در سواحل مدیترانه، بیخ گوش اسرائیل؛ و حفر ونزوئلا را در حیاط خلوت آمریکا میشکنیم! به جایی رسیده ایم که روسیه ی ابرقدرت اعلام میکند ایران سازمان همکاریهای شانگهای را قوی تر میکند؛ برخی کارهای ما خارج از توان ابرقدرتهاست!
@man_montazeram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤تو حسین بچگی منی!
❣اونایی که خدا و امامحسین ندارن که هیچ ولی ماهایی که خدا داریم ، امامحسین داریم، توکل و توسل داریم.
❣ماها نباید اینقدر راحت جلوی مشکلات قد خم کنیم. وقتشه یکم به اعتقاداتمون اعتماد کنیم رفقا، بسم الله!
#متاهلانه
@man_montazeram
#نکته❗️
آیت الله جوادی آملی: "نگویید جا ماندهایم،کسی که قلب و روحش رفته جامانده نیست.
جامانده کسی است که عشق و شور و طلب زیارت #اربعین ،به ذهنش هم نمیرسد و علاقهای ندارد.
اگر به هر دلیلی اشتیاق رفتن هست و شرایطش نیست،خیری بوده و ثواب نیت را بردهاید.شاکر باشید و نگویید جامانده ایم..."💔
#اربعین
@man_montazeram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما به درد ازدواج با هم میخوریم؟}
✏️ یه دختر خیلی خوب ➕ یه پسر خیلی خوب،
حتما یه زوج خیلی خوب خواهند شد؟
❣چرا یه ازدواج که در ابتدا، خیلی موفق به نظر میاد،
پس از گذشت مدت کوتاهی، تبدیل به یه رابطهی پرتنش
و نهایتا، شکستخورده میشه؟!
❤️ چطوری شریک زندگیمون رو انتخاب کنیم
که تا آخر عمر، احساس خوشبختی داشته باشیم؟
@man_montazeram
#مجردانه
✅ عشق به همسر
✍همسرش [همسر علامه طباطبایی] که بیمار شد، 27 روز تمام کار و زندگی اش را رها کرد و به طور شبانه روزی به او می رسید.
بعد از مرگ او به عشقش وفادار بود و تا چهارسال، هر روز می رفت کنار مزارش. بعد از آن چهارسال هم که فرصت کمتری داشت، به طور مرتب دو روز در هفته (روزهای دوشنبه و پنج شنبه) سر مزار همسرش می رفت و امکان نداشت این برنامه را ترک کند. به شاگردش هم پولی داده بود تا به کسی بدهد و تا یک سال هر هفته در شبهای جمعه در حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) به نیابت از همسر مرحومش زیارت نامه بخواند.
می گفت: " بنده خدا باید حق شناس باشد. اگر آدم نتواند حق مردم را ادا کند، حق خدا را هم نمی تواند ادا کند."
📚برشی از کتاب "مشق مهر"
#معرفی_کتاب
@man_montazeram
♡﷽♡
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#41
بیدار که شدن تعجب تو چشمهاشون دیده میشد
توقع این حال خوش رو از من نداشتن
صبر کردم تا صبحانه شون رو در شگفتی و خرسندی میل کنن و بعد؛
قبل از اینکه از جا بلند بشن گفتم:
کتایون...
_جانم
_ببخشید میدونم یکم پرروییه ولی میتونی دو هفته دیگه سفرت رو عقب بندازی؟
_چطور؟
_من سفری برام پیش اومده گفتم تا برمیگردم پیش ژانت باشی
ژانت با اخم گفت: بچه ها من بچه نیستم به مراقبت احتیاج ندارم من همیشه تنها زندگی کردم
هر دو به سفر تون برسید با خیال راحت
_ نگفتم ازت مراقبت کنه گفتم بمونه که تنها نباشی
_ آخه نیازی نیست به برنامه تون برسید
کتایون کنجکاو پرسید:
حالا سفرت کاریه؟ کجا چه مدت؟
با اشتیاق پنهانی گفتم: نه کاری نیست
می خوام برم اربعین
هر دو با بهت و شوک بهم خیره شدن و اول کتایون به حرف اومد:
تو که گفتی نمیشه!
_خب تصمیم گرفتم از رضا پول قرض کنم و برم
چون نمیدونم تا سال آینده چی پیش میاد!
اخمی به صورت غرق ذوقم کرد:
واقعا که!
حالا کی میری کی برمیگردی؟
_احتمالا دوشنبه بلیط میگیرم که سه شنبه اونجا باشم چون رضا گفت سه شنبه نجف باش
برگشت هم میشه بعد اربعین
یعنی بعد از 20 اکتبر...
_ خب باشه پس من امروز زنگ میزنم به سیما میگم که سفر یکم عقب افتاده
ژانت دوید میون کلاممون:
کتی لزومی نداره سفرت رو کنسل کنی من با تنهایی مشکلی ندارم چند بار بگم
کتایون_من خودم اینجوری راحت ترم تو کارت نباشه!
ژانت بحث رو با کتایون ادامه نداد و رو کرد به من
با حالت غریبی که فقط من درکش می کردم:
حالا واقعاً داری میری؟
دلم هری ریخت
چرا اصلاً حواسم به ژانت نبود؟!
وارفته پرسیدم:
آره چطور؟
سکوت کرد
پرسیدم:
ژانت تو هم دلت میخواست بیای؟
:
_معلومه...
من که خیلی دلم میخواست بیام اونم حالا که تو میخوای بری!
من که فعلاً بیکارم
ولی... پولشو ندارم
حتی پول بلیت رفتش رو!
تیله های عسلیش توی چشم می لرزید و قلب من رو زیر و رو می کرد
خدایا چرا اینقدر توی ذوق سفرم غرق شدم که فراموش کردم یکی دیگه هم اینجا هست که دلش برای این سفر میره؟
خجالتزده توی ذهنم گشتم و گشتم اما هیچ حرفی برای زدن نداشتم!
هیچ پولی برای تعارف کردن بهش نداشتم!
توی دلم گفتم "یا حسین...
منو شرمنده رفیق تازه مسلمانم نکن!"
تنها پیشنهادی که به ذهنم رسید و البته بی معنی بود رو ناچار به زبان آوردم:
_ ژانت منو ببخش نمیدونم چرا اصلا حواسم بهت نبود!
واقعا از ته قلبم راضی ام که تو این سفر رو به جای من بری
فوری از پشت میز بلند شد:
من بدون تو کجا برم من که جایی رو بلد نیستم!
_ خوب میری پیش رضوان من بهش میسپرم که...
با بغض حرفم رو قطع کرد:
اصلا حرفشم نزن برو بهت خوش بگذره!
التماسِ... التماس دعا
قبل از اینکه بغضش سرریز کنه به اتاقش پناه برد
بدتر از این نمیشد!
خدایا چه کار کنم؟
یعنی دوباره به رضا رو بزنم؟
از کجا دوباره این پول رو جور کنه من که حسابی تکوندمش!
با چه رویی؟
تازه بلیط برگشت هم هست!
با سردرد سرم رو به دست های روی میز خوابیده م تکیه دادم و فکر کردم و فکر کردم
اصلا متوجه نشدم که کتی کی بلند شد و میز رو جمع کرد و بعدش کجا رفت
من نمیتونستم به این میل بی تفاوت باشم!
یا باید ژانت رو خودم میبردم یا خودم هم نمی رفتم!
قطعا همین کار رو می کردم ولی چطوری؟
یعنی باز توفیق زیارت رو از دست دادم؟!
دلم میخواست چند ساعت به هیچ چیز فکر نکنم ولی مگه میشد
ذهنم پر از سر و صدا بود
راههای مختلف رو میرفت و از هر طرف با سر به دیوار می خورد و هر بار گیجتر از قبل به راهش ادامه میداد
اونقدر توی همون حال موندم که صدای اذان ظهر از خلسه درم آورد
کم کم این صدا ژانت رو هم از اتاقش بیرون کشید
با دیدن صورتش دنیا روی سرم خراب شد
چقدر گریه کرده بود!
یعنی مسببش من بودم؟!
ترجیح دادم بعد از نماز حرف بزنیم
بی هیچ کلامی وضو گرفتم و منتظر شدم تا بیاد و با هم نماز بخونیم
سرنماز صدای هق هق شکسته ش قلبم رو خراش میداد
نماز رو طولانی نکردم و بعد از نماز عصر پیش از بلند شدن دستهاش رو گرفتم:
بشین ببینم
من اصلاً این ۲۴ ساعت تو حال خودم نبودم فقط به خودم فکر کردم
ببخشید دست خودم نبود از هول این اتفاق گیج شده بودم
ولی خیالت راحت بدون تو محاله برم
با بغض گفت:
این همه گریه کردی و آسمون و زمین رو به هم دوختی که نری؟!
اینکه یکیمون نره بهتره یا اینکه هیچ کدوممون؟
حداقل تو میتونی اونجا برام دعا کنی!
میان اشک لبخند زد:
دوربینمم میدم ببر برام عکس بگیر!
طاقت دیدن این حالش رو نداشتم:
محاله بدون تو برم بچه مسلمون!
با حسرت گفت:
_اذیت نکن ضحی
پول زیادیه نمیشه کاریش کرد
به قول تو زیارت یه قسمته
شاید این سفر قسمت من نیست!
صدای کتایون توی درگاه در نگاه های خیسمون رو از هم جدا کرد:
بسه دیگه هی اشک و ناله چه تونه شما!
چون جوابی نگرفت خودش ادامه داد:
_درسته که من اصلا موافق سفر ژانت به عراق نیستم اونم تو این اوضاع
ولی طاقت این حالش رو هم ندارم!
اگر گیرت فقط پوله من بهت قرض میدم
ژانت ناباور لب زد:
پول زیادیه کتی من حالا حالاها نمیتونم بهت برگردونم!
اونم حالا که بیکار شدم
_مهم نیست
مگه من چند تا رفیق دارم تو این دنیا!
مگه میشه تو اینطور غصه بخوری و من بتونم کمکت کنم و دریغ کنم!
ژانت بلند شد و با شدت کتایون رو بغل گرفت:
وای کتی
عاشق این قلب مهربونتم خیلی خوبی
با لبخند از خودش جداش کرد:
خیلی خب حالا خفم کردی!
رو به من که مبهوت تماشای این تجلی انسانیت بودم تشر زد:
چیه ماتت برده بجنب سریعتر سه تا بلیط نجف بگیر دیگه آخرش کار دستمون دادی!
من و ژانت هردو با بهت ضاعف گفتیم: سه تا؟
_آره دیگه شما که میرید من بمونم اینجا چه کار؟
بهترین فرصته برم ایران
اینجا که پرواز مستقیم به ایران نداره با شما میام نجف از اونجا میرم ایران
کاغذی روی میز گذاشت:
اینم اطلاعات حساب من واسه پول بلیطا
بدون اینکه منتظر تشکر یا هر واکنش دیگه ای از جانب ما بمونه از اتاق خارج شد
نگاهم سر خود روی ذکر یا حسین روی مهر تربت و لبخندم پهن شد
"گرهها انگار فقط برای ما و توی ذهن ما بزرگ به نظر میرسن
اما اگر به دست اهلش بدیم بزرگترین گره ها به طرفه العینی باز میشه"
رو به ژانت با لبخند گفتم:
انگار این سفر قسمت تو هم هست
دیدی چه زود جواب داد؟
با بغض سر تکون داد: دیدمش...
*
از اتاق بیرون زدم
با ذوق فراوان:
بچه ها بلیطا رو برای ساعت ۶ و نیم شب دوشنبه اوکی کردم
کتایون_بلیط نجف به تهران منم گرفتی؟
_ آره
_ کی؟
_ اولین تایمی که بود سه شنبه ۱۰ صبح به وقت نجف
_ خب این پرواز این طرفی کی میشینه؟
_ ببین ۶.۵ شب از نیویورک بلند میشه ساعت ۴ بعد از ظهر به وقت قطر دوحه میشینه دو ساعت توقف داره ۶ بلند میشه ۸ شب تو نجف میشینه
_خب من از ۸ شب تا ۱۰ صبح چه کار کنم؟
_ تو فرودگاه بخواب!
یا تو کوچه های نجف!!
هرجا رفتیم تو رم می بریم دیگه!
...
ژانت با ذوق فراوان کوله ش رو کنار کمد جلوی در گذاشت:
من که حاضرم
ضحی هم انگار حاضره
تو چی کتی همه چی برداشتی؟
پوفی کشید:
بله
همه چی!...
کوله ام رو کشون کشون کنار کوله ژانت گذاشتم: پاشو چمدونتو از توی اتاق بیار
همانطور که به دنبال حرفم بلند میشد زیر لب غر هم می زد:
ببین
من حوصله روسری خریدن نداشتم و نخریدم اگه داری یکی بهم بده رسیدیم سر کنم اگر نه که تو فرودگاه دوحه میخرم
_ باشه میارم برات رنگش مهم نیست؟
_ مشکی باشه نمیخوام متفاوت باشم
شال مشکی رنگی از پشت روی دوشش انداختم: بیا لباس چی میپوشی؟
شلوار کتان و بافت خاکستری رنگی که روی تخت انداخته بود نشانم داد:
خوبه؟
_ آره خوبه بیاید یه چیزی بخورید ته دلتونو بگیره که دیگه کم کم راه بیفتیم
...
کمربندم رو آزاد کردم و از جا بلند شدم تا کوله رو از محفظه بالای سرم بردارم
توی جمعیت نگاه چرخوندم
مسافران این پرواز جمع و جور اکثراً هم حال و هوای ما بودن و آهنگ سفره عشق داشتن
یعنی این وقت سال نیویورک به نجف منطقا دلیل دیگه ای نمیتونست داشته باشه!
کتایون از پشت سر صدا بلند کرد:
چی میخوای؟
چرخیدم سمتش:
میخوام یه چیزی از توی کوله ام بردارم
نگاهم به ژانت که روی صندلی کنار پنجره خوابش برده بود افتاد و اشاره کردم گردنش رو صاف کنه
نشستم و چون به لطف خلوتی پرواز صندلی کنارم خالی بود با خیال راحت کوله روی صندلی گذاشتم و چادرم رو از توش برداشتم
سرم رو نزدیک بردم و بوی نا و کهنگیش رو به جون خریدم
قطره اشکی بی اختیار روی سیاهی زلفش افتاد
با بغض زمزمه کردم:
چند وقته سرت نکردم؟
یکم من با تو قهر کردم و یکم تو با من!
تای چادر رو مقابل صورتم باز کردم و از جا بلند شدم
همین که روی سرم انداختمش کتایون پرسید:
تو ایران همیشه چادر سر می کنی؟
یعنی چادری هستی؟
اول نم چشمم رو گرفتم و بعد برگشتم طرفش: آره
قبل از اینکه جوابی بهم بده مهماندار اعلام کرد:
لطفا کمربندها را ببندید، هواپیما در حال نشستن است...
*
اشارهای به فنجان قهوه جلوی کتایون روی میز کردم:
بخور دیگه چته؟
_چیزیم نیست!
گفت و فنجانش رو از روی میز برداشت
اشارهای به شالش کرد
اینجا میتونی راحت باشی تو نجف هم اگر پوشش داشته باشی بهتره
سر تکون داد:
نمیخواد بذار باشه عادت کنم
ژانت دستی به گوشهای چادرم کشید:
وای ضحی چرا نگفتی که اونجا خانمها از این لباس ها تن می کنن من دلم نمی خواست متمایز باشم!
_ حواسم نبود
بعدم اگر هم میگفتم که تو نمی تونستی توی نیویورک چادر پیدا کنی پس فرقی به حالت نکرد
الانم که دیر نشده اگر می خوای چادر سر کنی یکی میخریم بذار برسیم نجف
_خب چرا همینجا نخریم ببین اون طرف همه مغازه ها بوتیک لباسن حتماً چادر هم دارن دیگه!