۱.
آیت الله مرعشی نجفی میفرمان که...
پدرم سید محمود
چهل شب در حرم امیرالمؤمنین
بیتوته کرد تا حضرت رو ببینه.
یک شب مکاشفه حاصل میشه
+سید محمود چه میخواهی؟
- می خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء علیها السلام کجاست تا آن رازیارت کنم
+من که نمی توانم بر خلاف وصیت آن حضرت، قبر او را معلوم کنم
- پس من هنگام زیارت چه کنم؟
+خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه علیه السلام را به فاطمه معصومه علیها السلام عنایت فرموده، هرکس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا علیها السلام را درک کند به زیارت فاطمه معصومه علیها السلام برود
#من_منتظرم!
+سید محمود چه میخواهی؟ - می خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء علیها السلام کجاست تا آن رازیارت کنم +من که
پدرم این ماجرا رو برای من تعریف کرد و فرمود من که نمیتونم حوزه علمیه نجف رو رها کنم و به قم برم اما تو به زیارت حضرت معصومه برو و ایشون رو هر روز زیارت کن !
- تا اینجا علت مهاجرت آیت الله مرعشی
۲.
خودِ آیت الله مرعشی نجفی،
در عالم بیداری ،
شب جمعه ای در حرم امام حسین علیه السلام
خدمت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا میرسن.
آیت الله مرعشی میفرمایند من ۱۰ حاجت از امیرالمؤمنین خواستم و بعد از بیان هر کدوم ،
آقا میفرمودند ان شاءالله میشود!
و الحمدلله همه هم محقق شد بجز
اینکه خواستم در مکه وفات کنم و همونجا دفن بشم. آقا نفرمودند ان شاءالله میشود و سکوت کردن
بعد ها به شاگردهاشون میگن که اینکه آقا نفرمودند ان شاءالله میشود شاید به این دلیل بوده که وجودِ ما برای خدمت به اسلام شایسته تر از مردن ما بوده.
#من_منتظرم!
۲. خودِ آیت الله مرعشی نجفی، در عالم بیداری ، شب جمعه ای در حرم امام حسین علیه السلام خدمت امیرالمؤ
+ من همیشه در ذهنم این سوال بود که ما واقع سید هستیم؟
از امیرالمؤمنین پرسیدم جریانِ هجوم به بیتِ شما و این جسارت به زهرای مرضیه واقعیت داشته ؟
امیرالمؤمنین فرمودند سید شهاب! از مادرت بپرس...
( و با خطاب کردن حضرت به مادر من قلبم مطمئن شد که سید هستیم )
عرض کردم مادر جان حقیقت داره؟
فرمود هنوز آثارش روی بازوی من هست...
۳.
عرض کردم که آیت الله مرعشی طبق وصیت پدرشون تشریف آوردن قم.
تعریف میکنن که ما در قم منزلی اجاره کردیم با دو سه اتاق.
صاحب خانه ای داشتیم ؛ زنی بسیآر سخت گیر و بد اخلاق !
به خانمِ من هم خیلی سرکلاف میشد و میگفت حق ندارید تو خونه لباس بشویید و باید لباسهاتون رو برای شستن ببری کنار رودخونهی قم .
زمستان سردی بوده. خانمِ آیتالله العظمی مرعشی نجفی، لگن آب گرمی درست کرده بودن که در حیاط و در زمستونِ سردِ قم، لباس بشورن.
زنِ صاحبخونه سروصدا راه میاندازه که
+ باید لباسها رو ببری کنار رودخونه!
- هوا سرده و من هم خانم محجبهای هستم و همسر عالِم ، انصاف داشته باش.
خانمِ صاحبخونه هم زیرِ بار این حرف نمیرفته.
در همین حین، آیتالله العظمی مرعشی از حوزهی درس به منزل برمیگردن و میبیند سر و صدا بلنده.
خانمِ آیتالله العظمی مرعشی جلو میان و میگن این چه زندگیه که ما داریم؟ این خانم، جونِ ما رو بر لب رسونده
ما رو از این وضع نجات بده.
آیتالله العظمی مرعشی
زن رو نصیحت میکنن که خواهرم! انصاف داشته باش، علی علیه السلام میفرماید هرچه برای خودت میپسندی، برای دیگران هم بپسند.
این زن شروع میکنه پرخاش کردن به آیتالله العظمی مرعشی و تندی میکنه
آیت الله خیلی ناراحت میشن و میرن حرم حضرت معصومه .با دل شکسته و اشک جاری، به بیبی عرض میکنن
بیبی! اگر ما، بد نوکری هستیم، به ما بگویید تا رها کنیم و برویم. اگر ما را به نوکری قبول ندارید، که ما برویم. اگر ما را هم به نوکری قبول دارید و شما کاری از دستتان برنمیآید، بگویید جایِ دیگری برویم. ما که به شما پناه آوردهایم، ما که رو آوردهایم به شما، بیبی! نپسند که این خانم، اینگونه به ما جسارت کند و زندگی را به ما تلخ کند
و بعد هم به منزل برمیگردن
به اتاق میرن و به خانمشون هم حرفی نمیزنن و میگن میخوام بخوابم.
در خواب میبینن در صحن حرم حضرت معصومه هستن و حوریانی صحن مطهر رو آب و جارو میکنن
+ چه خبره؟
- قرار است فاطمه معصومه بیاید