باید میتوانستم فکرِ تو را مثل شالگردنم در گنجهی لباس بگذارم ، و تا پاییز فراموشَت کنم .
به قدری خسته و دلتنگ و دلگیر و غمآلودم
ک ِ هر عکسی ک ِ میگیرند از من تار میافتد .
احتمالاً هیچگاه نمیتوانم دوستداشتنم نسبت به کسی را علنی کنم ؛ فکر میکنم آرامش ذهنیِ حاکم بر یواشکی دوستداشتن را طورِ دیگری نمیتوان یافت .
بعضی آدمها آنقدر عشق و دوستداشتن را زیبا ، دقیق و با جزئیات بلدند ک ِ اگر تنها باشند دو بار ناراحتکننده است ، یکبار برای غمی ک ِ از تنها بودن تجربه میکنند و یک بار برای این ک ِ تواناییشان در هنرمندانه دوستداشتن ، با تنها ماندن هدر میرود .
تازه اگر هم غمی برود ، مسیرِ رفت را حفظ و محض احتیاط و اعتیاد کفِ دست خود یادداشت میکند تا بتواند به سادگی برگردد .
هیچی بوی عید نداره ، بهجاش تا سر حدِ اعلی همهجا بوی الکل صنعتی میاد ، بوی بیمارستان..
هیچی اینجا سبز نیست ، جز لباس پرستارایی ک ِ هرازگاهی از اتاق عمل برمیگردن بیرون..
هیچی لبخند برات نمیسازه ، فوقش لبخندیه ک ِ برای پسرکوچولویی ک ِ پیش مامانش مونده میزنی..
هوا سرده ، آدما سردتر..
قلبم یخزده .
ترسِ آینده نامعلوم..
استرسی ک ِ همه میگن طبیعیه..
همه اینا قابل تحمله ولی تنهاییاش نه..
اینکه هیچکس رو راه نمیدن ، اینکه به زور گوشی رو گرفتم تا سرمو بند کنم ، اینکه حتی حوصله کتاب خوندنم ندارم ، اینکه حوصله حرف زدن با آدما رو هم ندارم..
این وسط فقط ی ِ چیزی تو سرمه :
[ قصد جان می كند این عید و بهارم بی تو
این چه عیدی و بهاری است ک ِ دارم بی تو ]
چشامو میبندم فکر میکنم هستی ولی باز یکی تو مغزم میگه :
[ گیرم این باغ ، گلاگل بشكوفد رنگین
به چه كار آیدم ای گل! به چه كارم بی تو؟! ]
از پنجره به بیرون نگاه میکنم میکنم ، با خودم میگم راست میگه ، این همه گل و شکوفه ولی بی تو من مریضم..
نفس زیاد دارم انگار..
کاش تموم شه .
غصهها دارد ..
نگاهی در آینه ؛ مینگرد مرا !
شکسته و چینخورده
افتاده در چالههای ِدلواپسی .
و زندگیاش کابوسیست تکراری ؛
چون کشتی ک ِ هر شب خواب طوفان میبیند .
در واقع انسان باید سال را از دست
کسی تحویل میگرفت
ک ِ بهار ِ او بود . ..͜
ولاغیر!
گفتم از همه آینهها بدم میاد ! گفت از آینه
بدت میاد یا از تصویری ک ِ درونش میبینی ؟
فصلها را واژگون کردهاند!
بهار از راه نرسیده دلتنگِ خزان است ..
و خستهاند درختان از ایستادن ..
طبیعت با چهرهای نگران مینگرد به آسمان ؛
خورشید پشت درهایِ بسته گرفتار مانده است .