بِخوٰان﴿ دُعآ؎ فَـــــرج ۔۔𔘓﴾ را،
کِہ با شِکستہ دلٰان۔۔۔
↶نَسیـــــم لُطف خُــᰔـــدٰا ،
_ اُنسِ بیشتَر دٰارد↷
#دعای_فرج #امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#چادرانه
مَن یِک¹ «دُختـــــرم ۔۔۔☆»
بٰادُختـــــرانہ هـــــآو زیبآیےهٰـــــآ ،!
أمّٰـــــآ..¡
یـــــآدگرفتہ أم،
دُختـــــرٰانہ هٰـــــآیم را ؛
خَرج هَرنـــِــگاهےنَکنَم ـ۔۔!
"مَن دُختـــــرم..☆"
﴿بٰاچـــــآشنے حِجـــــآب ونَمک حَیـــــآ....﴾
هَرڪَسے۔۔۔
_لآیقدیـــــدنِزیبآیےهٰـــــایمنیست۔۔ ❋
#حجاب
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#خانواده_آسمانی ۷۳ #استاد_شجاعی #دکتر_رفیعی 🔺اگــر دینداری؛ سبب رشد انسانیت در وجودِ آدمیزاد میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5868251470503086806.mp3
11.61M
#خانواده_آسمانی ۷۴
#استاد_شجاعی
#استاد_رائفی_پور
حجتالاسلام_قرائتی
✘ راه بعضی آدمها، هرگز به آسمان باز نمیشود!
هـــرگز ...
حتی با عبادات طولانی، زیارتهای پشت هم، استادهای قوی، ریاضتهای سنگین، راهشان برای تطهیر روح، ارتباط با آسمان، و قدرتهای معنوی باز نمیشود؛
🔺چـــــــــرا ...
💥آخــه چـــــرا؟
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
-اَلسَّلاَمُعَلَيْكَيَا
عَلِيِّبْنِمُوسَيالرِّضَـا ... ♥️
«یٰا امـــــآم رضـــᰔــآ۔۔»
حتماً قَرار شـــــآه و گـــــدٰا هَست یٰادتآن ،
همٰان شَب کہ زَدم دِل را به نٰامتـــــاِن ،
_مَشهـــــد ،
حـَـرم ۔۔۔
_"وُرود؎ بٰاب الْجَــ𑁍ـــواد "..
﴿آقـــــآ۔۔﴾ !
؏ـَـجیب دِلم گرفتِہ بَرٰایتـــــآن....✿
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#امام_رضا
@Manavi_2
↶مُـــــرٰاقب زبـــــآنت بٰاش!
⇦زبـــــآن وزنَش کَم۔۔۔
و گُنــــٰـاهش بےشمآر أست➛
چِہ بسٰا !⇩⇩⇩
دل هـــــآ کہ شِکست۔۔!
_آبروهـــــآ کِہ ریخت!↷
#تلنگر
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه ✨ حاج آقا روح الله آن روز ده پانزده نفری بودیم که پای درس اخلاقی استاد نشسته بودیم دی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه ✨ حاج آقا روح الله آن روز ده پانزده نفری بودیم که پای درس اخلاقی استاد نشسته بودیم دی
#داستان_کوتاه
⚖️ کرمی درون بینی قاضی!
در بین بنی اسرائیل قاضی بود که میان مردم عادلانه قضاوت میکرد. وقتی که در بستر مرگ افتاد، به همسرش گفت:
- هنگامی که مُردم، مرا غسل بده و کفن کن و چهرهام را بپوشان و مرا بر روی تخت (تابوت) بگذار، که به خواست خدا، چیز بد و ناگوار نخواهی دید.
وقتی که مُرد، همسرش طبق وصیت او رفتار کرد. پس از چند دقیقه که روپوش را از روی صورتش کنار زد، ناگهان! کرمی را دید که بینی او را قطعه قطعه میکند.
از این منظره وحشت زده شد! روپوش را به صورتش افکند، و مردم آمدند و جنازه او را بردند و دفن کردند.
همان شب در عالم خواب، شوهرش را دید. شوهرش به او گفت:
- آیا از دیدن کرم وحشت کردی؟
زن گفت:
- آری!
قاضی گفت:
- سوگند به خدا! آن منظره وحشتناک به خاطر جانب داری من در قضاوت راجع به برادرت بود!
روزی برادرت با کسی نزاع داشت و نزد من آمد. وقتی برای قضاوت نزد من نشستند، من پیش خود گفتم: خدایا حق را با برادر زنم قرار بده!
وقتی که به نزاع آنان رسیدگی نمودم، اتفاقا حق با برادر تو بود، و من خوشحال شدم.
آنچه از کرم دیدی، مکافات اندیشه من بود که چرا مایل بودم حق با برادر زنم باشد و بیطرفی را حتی در خواهش قلبیام به خاطر هوای نفس حفظ نکردم.
📔 بحار الأنوار، ج١۴، ص۴٨٩
#داستان_بلند #قضاوت
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2