eitaa logo
داروخانه معنوی
7.6هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
138 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
داروخانه معنوی
خطبه ۲۰۳ پرداختن به آخرت 🎇🎇🎇#خطبه۲۰۳🎇🎇🎇🎇 🍁آخرت گرايي اي مردم! دنيا سراي گذرا! و آخرت خانه جاوي
خطبه ۲۰۴ اندرز به ياران 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🍂آمادگي براي سفر آخرت آماده حركت شويد، خدا شما را بيامرزد، كه بانگ كوچ را سردادند، وابستگي به زندگي دنيا را كم كنيد، و با زاد و توشه نيكو به سوي آخرت باز گرديد، كه پيشاپيش شما گردنه اي سخت و دشوار، و منزلگاههايي ترسناك وجود دارد، كه بايد در آنجاها فرود آييد، و توقف كنيد، آگاه باشيد، كه فاصله نگاههاي مرگ بر شما كوتاه، و گويا چنگالهايش را در جان شما فرو برده است، كارهاي دشوار دنيا مرگ را از يادتان برده، و بلاهاي طاقت فرسا آن را از شما پنهان داشته است، پس پيوندهاي خود را با دنيا قطع كنيد، و از پرهيزكاري كمك بگيريد. (قسمتي از اين سخن در خطبه هاي پيش با كمي تفاوت بیان شده) 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
□ تَـــقـــــسیم کٰارِ خـــٰــانہ ، ⇠ بہ نَفـــــع ﴿عـــــلّےﷺ 𑁍↷﴾ نَــشـُــــد!!! ⇇أز کٰار خــٰـــانہ ↡↡ ◇شُســـــتن «زَهـــــرٰا ۜ 𔘓➺» ؛ _ بہ او رِسیـــــد 💔⇉ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
014-Shokuhe-Yas-www.Ziaossalehin.ir-J06.mp3
9.44M
ترجمه وشرح مختصرخطبه فدک ☝بخش (بسیارشنیدنی) نذرسلامتی وظهورامام زمان عج صلوات لطفا🌿 علّے مَع ألحّق وألحّق مَع ألعلّے أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
﴿حَضـــــرت فــٰـــاطِمہ زَهـــــرٰا ۜ 𑁍⇉﴾ ...مےفـَــــرمــــٰـایَـــــند: سِہ³ چیـــــز أز دُنیـــٰــا؎ شُمــٰـــا، ↶مَحـبـــــوب مـَــــن أســـــت↷: ╰─┈➤ ¹⇠تـِــــلٰاوت قُـــــرآن، ²⇠نــِـــگاه کـَــــردن بہ چِهـــــره‌؎، ◇◇ « رَســـــول خُـــــدٰاﷺ𔘓» ³⇠اِنفـــٰــاق دَر رٰاه خُـــــدا ✿_نهـــــج الحیـــــاة ،ص ²⁷¹_✿ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل و نهم ✍ بخش دوم 🌸از دانشگاه که اومدیم بیرون ا
" "بر اساس قسمت_چهل و نهم ✍ بخش سوم 🌸آخر گفت فقط می دونیم حالش خوبه ولی از خونه رفته خلاصه اینقدر زنگ نزن بیا …… عمه وسط حرفش اومد که : نه بابا اولش که بچه ام این طوری نبود داشت میمرد تمام شهر رو زیر پا گذاشت وقتی دوست رویا بهش خبر داد که حالش خوبه و جایی برای خودش گرفته خیالش راحت شد و به تو خبر داد …که بیای اوضاع خرابه حالا اونطوری گفت که تو زیاد ناراحت نشی …….. 🌸گفتم پس تورج هم فهمیده…. عمه گفت : اصلا خیلی وقته می دونه خوشحالم هست ، نمی دونم به من که اینجوری میگه….. پرسیدم من نفهمیدم آخر چی شده بود عمو برای چی ناراحت شده بود ؟ جمالی بهش چیزی گفته بود؟ نمی تونم تو مغزم جفت و جور کنم … عمه گفت : اونشب که علیرضا تنها خونه بود دکتر جمالی زنگ می زنه بگه می خواد بره مسافرت و مشکلی برای حمیرا نباشه … علیرضا گوشی رو بر می داره اونم فکر می کنه که اون بابای توس اول یک کم مِن و مِن می کنه بعد میگه اجازه میدین برای خواستگاری از تو بیاد علیرضا میگه .. نه چنین چیزی نمیشه اصلا … 🌸 دکتر میگه ولی تو با این موضوع موافقی و خودتم اینو می خوای حالا نمی دونم دقیقا چی بین اونا گفته شده که علیرضا عصبانی میشه و به دکتر می گه برای این کار داری از خودت حرف درست می کنی…. اونم برای دفاع از خودش میگه ایشون خودشون برای من نامه نوشتن…. که یعنی تو مایلی با اون ازدواج کنی … دیگه علیرضا پی گیر میشه و بهش بد و بیراه میگه و خلاصه کار بالا میگیره و علیرضا مطمئن میشه که تو این کارو کردی ….. 🌸ما داشتیم دعوا می کردیم که تو رفتی من تا تو حیاط اومده بودم دنبالت تا جلوتو بگیرم نزارم بری ولی رفته بودی نمی دونستم با اسماعیل رفتی برای همین رفتم تا باهاش بیام دنبالت ولی نبود داشتم برمی گشتم … که اسماعیل تورج رو سر خیابون دیده بود با هم اومدن خونه ….تورج هم از عصبانیت پرید به من و داد و هوار زد ، آخه اسماعیل که ماشالله آلو تو دهنش خیس نمی خوره همه چیز رو گفته بود …. 🌸تورج داشت داد و هوار می کرد که با هم اومدیم تو …و به باباش پرید که چرا این کار و کرده … علیرضا براش تعریف کرد منم تازه اونجا فهمیدم چی شده …. تورج بازم عصبانی تر شد و ازت دفاع کرد و گفت :ای بابا شما چرا مثل آدمای عقب مونده رفتار می کنین …چرا ازش نپرسیدین جریان چیه … ای وای حتی اجازه ندادین از خودش دفاع کنه؟ شاید دکتره دروغ گفته باشه شما از کجا می دونین که راست باشه و نامه ای در کار باشه ….. علیرضا گفت : مگه مرتیکه مرض داره بی خودی حرف بزنه …. مگه با تو و ایرج همین کارو نکرد …. 🌸تورج هوار زد به خدا داری گناه می کنی رویا حتی یک بار… حتی یک بار نشد که کار بدی بکنه که من این طوری فکر کنم اونقدر پاک بود که وقتی فهمیدم ایرج رو می خواد خوشحال شدم که این دختر زن برادر من میشه اونوقت …وای بابا چیکار کردی اگر بهت ثابت شد که رویا این کارو نکرده چی داری به ایرج بگی ؟ جواب اونو چی میدی ؟ آخه وقتی این قدر ایرج رو دوست داره چرا بره این کارو بکنه ….. 🌸عمه ادامه داد …..من تازه یادم اومد که تو یک روز در مورد دکتر جمالی به من چی گفتی براشون تعریف کردم … تورج گفت به خدا یک کاسه ای زیر نیم کاسه اس و تلفن رو بر داشت و به دکتر زنگ زد ولی جواب نداد مثل اینکه رفته بود ما مونده بودیم چیکار کنیم همون موقع حمیرا با رفعت و نگار اومدن……. ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2