داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_پنجاه ✍ بخش دوم 🌸ولی وقتی رفتم تو اتاقم خیلی دلم
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_پنجاه ✍ بخش سوم
🌸این تلفن نه تنها از ناراحتی من کم نکرد بلکه بیشتر منو تو فکر فرو برد باز با خودم گفتم … ای بابا تو که حمیرا رو میشناسی همین جوری حرف می زنه ول کن دیگه چرا بزرگش می کنی؟…
خوب از بس اتفاقات ناگهانی تو اون خونه میفتاد چشم منم ترسیده بود و هر لحظه منتظر یک حادثه ی بد بودم ….
بازم ظهر اسماعیل اومد دنبالم و منو رسوند دم پانسیون و رفت ….
اسماعیلی که توی ماشین زبون به دهن نمی گرفت لام تا کام حرف نمی زد و هر چی هم که من ازش می پرسیدم فقط با یک نمی دونم جواب می داد ……
🌼طاقت نیاوردم رفتم بالا و از پانسیون زنگ زدم به خونه …. این بار نگار گوشی رو برداشت …. گفتم نگار جون منم رویا …گفت سلام خاله رویا …
گفتم تو خوبی میشه بگی مامان شکوه صحبت کنه …
گفت : دستشون به کاره …چی ؟ میگن خودشون زنگ می زنن …….
پرسیدم دایی ایرج بگو صحبت کنه گفت : دایی خونه نیست…. گفتم باشه سلام برسون ….
و برگشتم به اتاقم و دراز کشیدم با خودم گفتم باز یک چیزی شده این اصلا با عقل جور در نمیاد … یک لحظه تصمیم گرفتم برم و خودم از نزدیک ببینم چی شده ولی پشیمون شدم و باز سرمو به درس خوندن گرم کردم………..
فکر و خیال راحتم نمی گذاشت …عکس ایرج رو از زیر بالشم در آوردم و بوسیدم و بعد گذاشتم روی قلبم و دراز کشیدم و چون خسته بودم خوابم برد … که دیدم یکی صدام می کنه بلند شدم ملک خانم بود گفت رویا جون یکی اومده دنبالت دم دره …..
🌸خوشحال شدم با خودم گفتم ایرجه میدونستم امشب بالاخره میاد از جام پریدم و زود سرمو شونه کردم و دویدم پایین هوا داشت تاریک می شد ، درو که باز کردم اسماعیل رو دیدم ….
از دیدن اون دلم لرزید و تنها فکری که کردم این بود که می دونستم اتفاقی افتاده …..
پرسیدم چی شده زود به من بگو عمه حالش بده ؟
گفت : نمی دونم فقط به من گفتن شما رو ببرم اونجا …. با سرعت دویدم بالا لباس پوشیدم و به ملک خانم گفتم می تونم برم ؟ گفت : آره برو گفتم زود میام ….خندید و گفت بیا ….
با عجله خودمو رسوندم به اسماعیل ….
گفتم : تو رو خدا بهم بگو چه اتفاقی افتاده ؟
🌼گفت : والله من خبر ندارم اگرم چیزی هست به من کسی نگفته..
اینو گفت ولی از لحنش معلوم بود که می دونه و نمیگه ….
دست و پام یخ کرده بود و دیگه هیچ شکی نداشتم که خبری شده ……
اسماعیل جلوی ساختمون نگه داشت …به جز یک چراغ همه خاموش بود قلبم شروع کرد به زدن این وضعیت نشون می داد که خونه در حالت عادی نیست پیاده شدم …. تو همون نور کم علیرضا خان رو دیدم که داشت میومد جلو ….
اونقدر دلواپس بودم که اینم برام مهم نبود سلام کردم به من گفت سلام رویا جان خوبی بابا منو بخشیدی ؟
گفتم شما جای پدر من هستین هر کاری بکنین حق دارین …. عمه حالشون خوبه؟ چرا خواستین من بیام اینجا گفت : پس حالا که با هم آشتی کردیم بیا تو ….
و یک دفعه چراغ ها روشن شد …..
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌓
💠پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله؛
🔸هر بنده اى ، مرد يا زن ، كه نماز شب روزيش شود و از روى اخلاص براى خداوند عزّ و جلّ برخيزد و وضوى كامل بگيرد و با نيّت درست و قلب پاك و پيكرى خاشع و ديده اى گريان براى خداوند عزّ و جلّ نماز گزارد ،خداوند تبارك و تعالى نُه صف از فرشتگان را پشت سر او قرار دهد ،كه شمار فرشتگان هر صف را جز خداوند تبارك و تعالى نداند . يك طرف هر صف در مشرق باشد و طرف ديگرش در مغرب .
و چون از نماز فارغ گردد ، به تعداد آن فرشتگان ، برايش درجه و مقام نوشته شود .
📚 الأمالی للصدوق ، ۱۲۵/۱۱۴
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️
💫خـــــدایـــــا🤲
✨نــور شــبـــمـــان بـــاش
💫و ستاره هاى آسمانت را
✨سقف خانه دوستانم کن
💫تا زندگیشان مانند ستاره
✨بـــدرخـــشــــد ...
💫آمــــیــــن یــــا رَبَّ 🤲
✨آرامــش آسـمـان شــب
💫سـهـم قـلـبـتـون بـاشـد
✨و نـــور ســتـــاره هــــا
💫روشـنـى ِ بـى خـامـوش ِ
✨تــمــام لـحـظـه هــاتــون
💫شـبــتـون سـتـاره بـارون
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~•
وَلےبَچہ ھآ
اَزقَضآشُدڻ نَمآزصُبحتونْبِتَرسیدْ!
میڱنْخُدآ؛
أڱہ بِخوٰادخِیر؎رو؛
أزیِہ بَندها؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآزصُبحِشْروقضٰامےڪُنِه!
#تلنگرانهـ 💥
#نمازصبح
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی