داروخانه معنوی
هیـــــچوَقـــــت فِکـــــر نکــُـــن ،
⇠کہ ﴿ امــــٰـام زَمـــٰــانﷺ𔘓﴾
کِنــٰـــارت نیـــــست !!!
◇هَمہ حـــــرفـــٰــا و شِکایـــــتهــٰـــا رو ،
بہ « امــٰـــام زَمـــٰــانﷺ» بِگـــــو..⇉
↶و این رو بِـــــدون کہ تـٰــــا حَرکـــــت نکـُــــنے ...
◇◇بَـــــرکـــــتے نِمیــــٰـاد سَمتـــــت..↷
↲↲شَهیـــــدعلّےأصغـــــرشیـــــردِل↳↳
#امام_زمان
#فاطمیه
#شهیدانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۲۰۹ فراز ۱ در خانه علاء حارثي 🎇🎇🎇#خطبه۲۰۹🎇🎇🎇 ✅روش استفاده از دنيا با اين خانه وسيع در دن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۲۰۹ فراز ۱ در خانه علاء حارثي 🎇🎇🎇#خطبه۲۰۹🎇🎇🎇 ✅روش استفاده از دنيا با اين خانه وسيع در دن
خطبه ۲۰۹
فراز ۲
در خانه علاء حارثي
🎇🎇🎇#خطبه۲۰۹🎇🎇🎇
🍁 برخورد با تفكر ترك دنيا
اي دشمنك جان خويش، شيطان سرگردانت كرده، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمي كني؟ تو مي پنداري كه خداوند نعمتهاي پاكيزه اي را حلال كرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده كني؟ تو در برابر خدا كوچكتر از آني كه اينگونه با تو رفتار كند. واي بر تو، من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و نداري، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
سلام عزیزانم
خداوند توفیق نصیبمون کرد راهی مشهد الرضا هستیم از همگی شما عزیزان حلالیت میطلبم
اگه احیانا پستها در این چند روز به موقع ارسال نشد بدونید که نت در دسترسم نبوده
داروخانه معنوی
ترجمه وشرح مختصر خطبه فدک ☝بخش #یازدهم (بسیارشنیدنی) نذرسلامتی وظهورامام زمان عج صلوات لطفا🌿 علّے م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
014-Shokuhe-Yas-www.Ziaossalehin.ir-J12.mp3
8.96M
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_پنجاه و دوم ✍ بخش سوم 🌸من خیلی زود وسایلم رو جمع ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_پنجاه و دوم ✍ بخش چهارم
🌸بعد آهنگ بوی گندم داریوش رو که روی یک
کارتریج داشت گذاشت و خودشم باهاش شروع کرد به خوندن و من برای اولین بار دیدم که اون صدای خوبی داره …..
گفتم ایرج تو رو خدا خاموش کن خودت بخون من نمی دونستم تو اینقدر صدات خوبه … خندید و گفت بلد نیستم اون که می خونه می تونم همین جوری هیچی بلد نیستم ……
واقعا سرم گرم شدم و نفهمیدم کی به کرج رسیدیم …. و از اونجا راهی تهران شدیم …..و ساعت هفت رسیدیم خونه ……
وقتی می رفتیم ، علیرضا خان کارخونه بود و تورج هم نبود که ازشون خداحافظی کنیم ولی حالا همه به استقبال ما اومده بودن … و با تعجب دیدم مینا و سوری جون و آقای حیدری هم اونجان ….
🌸انگار با اصرار تورج اومده بودن عمه و تورج برامون سنگ تموم گذاشتن و اتاق ایرج رو بطور کلی عوض کرده بودن همه چیز اون نو بود و درست مثل اتاق عروس شده بود …نمی دونستم در مقابل این محبت های عمه چی بگم …….
🌸عمه رو بغل کردم که ازش تشکر کنم …ولی اون دستمو کشید و برد تو اتاق حمیرا و درو بست و گفت بیا باهات کار دارم ….
گفتم می خواستم ازتون تشکر کنم ….گفت اییییی اینو ول کن من مادرتم…. من نکنم کی بکنه …. می خواستم بگم ……گفتم عمه جون کاش می گذاشتین من به عنوان جهازم اون اتاق رو درست کنم …گفت : جهاز تو با من بوده و این خونه دیگه مال توام هست… پس ولش کن به من گوش کن …(اون بی تاب بود تا چیزی به من بگه ) این دختره چی می خواد دقیقه ای یک بار میاد اینجا ؟ای بابا اصلا … تو نبودی..با تورج میومد که مثلا کمک کنه اتاق تو رو درست کنیم … هر چی می گفتم نمی خوام مگه من خودم دست و پا چلفتی ام به خرجش نمی رفت که نمی رفت به خدا بهش محل نمی زارم بازم میاد ، حالام تورج ور داشته اینارو آورده اینجا که رویا می خواد بیاد ای بابا من حوصله ی اینا رو ندارم تو یک چیزی بهشون بگو حالا امشب که اومدن ولی دیگه نزار این دختره خودشو به ما بچسبونه ….
🌸نه اینکه عمه جون ازش بدم بیاد ها از سوری خانم هم بدم نمیاد ولی اینکه هر روز اینجا باشن نمی خوام …بعدم راستش به تورج و مینا شک کردم …. دارن شورشو در میارن …. راحت دخترو میارن تو خونه و آخر شب می بره می رسونه … می ترسم عمه …به خدا وهم ورم داشته می ترسم …
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2