#داستان
🔰شخصی به پسرش وصیت کرد که پساز مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید ؛میخواهم در قبر در پایم باشد.
🔸وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند،پسر وصیت پدر خود را به عالِم اظهار کرد ؛
✨ولی عالِم ممانعت کرد و گفت:
طبق اساس دین ما ، هیچ میت را
به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمی شود!
🍃ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سرانجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که به مناقشه انجامید. . .
🔸در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد ؛
پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه
(وصیت نامه) پدرش است . . .
و به صدای بلند خواند:
«پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و ماشین و این همه امکانات وکارخانه حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را
با خود ببرم.(😞)
❌یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد؛
هوشیار باش . . . به تو هم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد.
پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتادگان را بگیری ؛
💢یگانه چیزی که با خود به قبر
خواهی برد←《همان #اعمالت است.》 |
#عاقلانرااشارهایکافیست
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
🌸🌸🌸