eitaa logo
" من انقلابی‌ام "
6.8هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
20.7هزار ویدیو
342 فایل
1️⃣کانال نامش مزین به فرمایش انقلابی امام خامنه ای که فرمودند:"من انقلابی ام" 2️⃣متفاوت علیه لیبرالهاوویژه خواران 3️⃣ بصیرتی، سیاسی، فرهنگی، تحلیل ها مدیریت: @manenqelabiam313 تبادلات: @Gomnam423 کانالمون در سروش: https://splus.ir/manenqelabiam
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 شخصیت‌های یهودی/ساموئل هانتینگتون ؛ قبله اصلاح‌طلبان ✍بخش اول 🗄 🔹در آستانه‌ی وقوع سلسله کودتاهای مخملی اروپای شرقی یک اتفاق مهم افتاد. روز سوم سپتامبر ۱۹۸۷ وقتی ساموئل هانتینگتون در مقام رئیس هشتادوسومین نشست سالانه‌ی آکادمی علوم سیاسی آمریکا از واشنگتن. دی.سی. به شیکاگو رفت تا به صورت‌بندی مأموریت‌های «سیاستمداران اصلاح‌طلب» بپردازد، گفت نظام جمهوری اسلامی ایران «یک شرّ بدتر از نظام‌های استالین و هیتلر» است که «هر وسیله و هر میزان خشونتی در راه سرنگونی آن مشروع است.» 🔹پیشنهاد استراتژیست پنتاگون برای براندازی جمهوری اسلامی، گسترش «علم سیاست دموکراتیک» بود؛ تئوری‌ای که خیلی سریع مبنای کنش‌های سیاسی اصلاح‌طلبان ایرانی را ساخت و به‌عنوان تز مرجعِ «گذار به دموکراسی» در دانشگاه تهران تدریس شد. 🔹ساموئل هانتینگتون، جوزف نای، جین شارپ و فرانسیس فوکویاما چهره‌های نامدار حلقه‌ای هستند که آنان را «فلاسفه پنتاگونی» می‌نامیم. هر ۴ نفر، فارغ‌التحصیل دانشگاه هارواد و از پژوهشگران ارشد بنیادهای راکفلر، فورد و کارنگی به‌شمار می‌رفتند. هر ۴ نفر، از استراتژیست‌های وزارت دفاع آمریکا بودند. هر ۴ نفر، برخلاف نسل فیلسوفان یهودی و روشنفکران لیبرال نه‌تنها به افشای هویّت جاسوسی خود حساسیّت نشان نمی‌‌دادند، بلکه با اشتیاق برای دست‌یابی به مناصب امنیتی می‌کوشیدند و هسته‌ی راهبری و نظریه‌پردازی کودتای مخملی را می‌ساختند. 🔹برای نمونه، ساموئل هانتینگتون در پنتاگون کرسی دائم مطالعات استراتژیک دفاعی را داشت. جین شارپ در تربیت تیم‌های عملیاتی سیا ایفای نقش کرد. 🔹جوزف نای در دولت بیل کلینتون به معاونت امنیتی وزارت دفاع آمریکا رسید و فرانسیس فوکویاما تا بالاترین رده‌های پژوهشگاه تحقیقاتی دفاعی پنتاگون ترقی کرد. هر ۴ نفر تئوری‌های سیاسی‌ای را صورت‌بندی کردند که به مبانی استراتژیک آمریکا در قرن ۲۱ بدل گشت. هانتینگتون نظریه علم سیاست و اصلاحات سیاسی و کتاب «موج سوم دموکراسی» ارائه داد. جوزف نای برای نخستین بار از تئوری قدرت نرم در مقام دینامیزم درونی جنگ‌های نرم آمریکا سخن گفت. 🔹شارپ، استراتژی مبارزه مدنی را برای «گذار از دیکتاتوری به دموکراسی» منتشر ساخت و فوکویاما رساله پایان تاریخ را در ژورنال نشنال اینترست چاپ کرد. 🔹ساموئل هانتینگتون، رهبر ایدئولوژیکِ فلاسفه پنتاگونی، سال‌ها صاحب مسئولیت‌‌های رسمی امنیتی بود. زندگی آکادمیک او در دهه ۱۹۵۰ تنها پیرامون نظریه‌پردازی نظامی متمرکز گشت، اما از سال ۱۹۶۵ برای تدوین الگوی «توسعه لیبرالیستی» و «گذارهای دموکراتیک» در پروژه مشترک مرکز امور بین‌المللی دانشگاه هاروارد با بنیادهای فورد، کارنگی و راکفلر مشارکت کرد و پس از ۳ سال، کتاب سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی را به چاپ رساند. سال ۱۹۷۷، همراه دوست قدیمی‌اش زبیگنیو برژینسکی به شورای امنیت ملی پیوست و در دوره بحران امنیتی آمریکا به هنگام پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جیمی کارتر او را به عنوان «هماهنگ‌کننده امنیتی کاخ سفید» برگزید. 🔹وقتی ویلیام کیسی، رئیس آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا در ۱۴ ژانویه ۱۹۸۳ فرمان سِرّی راهکارهای امنیت ملی شماره ۷۷ را به امضاء رونالد ریگان رساند، هانتینگتون پژوهش‌های خود را پیرامون گذارهای دموکراتیک در کشورهای جهان متمرکز ساخت و یک سال بعد، رساله‌ی «آیا کشورهای بیشتری دموکراتیک می‌شوند؟» را در ژورنال علوم سیاسی منتشر کرد. 🔹این رساله، هسته‌ی اصلی تئوری موج سوم دموکراسی به‌شمار می‌رود که در ایران به «کتاب مقدس براندازان» مشهور است. سال ۱۹۸۶، همان زمان که او بر کرسی ریاست انجمن علوم سیاسی آمریکا تکیه زد، وزارت دفاع و وزارت خارجه ایالات متحده به‌دنبال دانشمندی می‌گشتند تا پُست «استراتژیست امور دفاعی» را به او بسپارند. 🔹صاحب این منصب، برپایه‌ی سنتی قدیمی، نقش «عقل منفصل امنیتی» را برای هر دو وزارتخانه بازی می‌کرد. در نظر آنان، گزینه‌ای بهتر از ساموئل هانتینگتون وجود نداشت؛ کسی که در ۳۰ سالگی‌اش با نگارش کتاب سرباز و دولت (۱۹۵۷) صاحب پرنفوذترین تئوری در حیطه‌ی روابط نظامی آمریکا به‌شمار می‌رفت و در ۵۰ سالگی‌اش به‌عنوان پایه‌گذار و سردبیر مجله فارین پالیسی، یکی از ده متفکر کلیدی بلوک غرب لقب گرفت. با قبول پُست «استراتژیست امور دفاعی» و در آستانه ۶۰ سالگی به حلقه‌ی مرکزی پروژه‌ای راه یافت که آن را «دستور کار امنیتی دائم آمریکا» می‌دانند: «کودتای مخملی». ✍ ادامه دارد... ✍️ من انقلابی‌ام @manenqelabiam
💠 شخصیت‌های یهودی/ ساموئل هانتینگتون قبله اصلاح طلبان ✍بخش دوم 🗄 🔹هانتینگتون در مقام رئیس هشتادوسومین نشست سالانه‌ی انجمن علوم سیاسی آمریکا با ارائه نظریه‌ی علم سیاست و اصلاحات سیاسی گفت که نمی‌توان کسی را «عالِم سیاست» نامید، مگر ابتدا «علم دموکراتیک سیاست» و آرمانشهر آمریکایی را پذیرفته باشد. 🔹چون این علم از سال ۱۹۴۵ «به کامل‌ترین وجه در ایالات متحده نشو و نما یافته و این کشور، نخستین و کامل‌ترین دموکراسی در جهان متجدد است.» سپس با ستایش از لخ‌والسا، رهبر جنبش همبستگی لهستان، به ضرورت «تربیت سیاستمداران اصلاح‌طلب توسط دانشگاه‌های آمریکایی» پرداخت؛ سیاستمدارانی «عملگرا» که با ایجاد نهادهای دموکراتیکِ باثبات، «آهسته و پیوسته» در فکر سرنگونی رژیم‌های ضدآمریکایی در کشورشان هستند. 🔹او با تحلیل آرایش سیاسی جهان، جمهوری اسلامی ایران را «شَرّی بدتر از نظام‌های هیتلر و استالین» دانست و از ایجاد «ارتش رستگاری دموکراتیزاسیون» برای فروپاشی چنین رژیم‌هایی سخن گفت. نظریه‌ی علم سیاست و اصلاحات سیاسی به‌عنوان بیانیه‌ی هدف آکادمی پذیرفته شد تا تکلیفِ «رسالت حرفه‌ای علم سیاست» را در عرصه‌ی جهانی مشخص کند و نیز برپایه‌ی روایت هانتینگتون به تمایز ۲ مفهوم «خیر» و «شرّ» بپردازد: 🔹عالمان علم سیاست می‌خواهند «عملی خیر» انجام دهند. آن‌ها می‌خواهند دانش مربوط به زندگی سیاسی را گسترش دهند. لیکن همچنین آرزومندند تا دانش را برای «اصلاحات سیاسی» به کار برند؛ یعنی به توسعه و ترویج «دموکراتیزاسیون» میل دارند. از نظر تاریخی، «علم سیاسی» و «دموکراسی» گرایش داشته‌اند که تواماً و به همراه هم توسعه یابند. 🔹آکادمی علوم سیاسی آمریکا در واقع علم را به ۲ بخش «خیر» و «شرّ» تقسیم می‌کند و به «خودی» و «غیرخودی»سازی در حوزه دانش دست می‌زند؛ مرزکشی‌ای که در حوزه‌ی فلسفه نیز کاملاً آشکار است. سِر کارل پوپر و ریچارد رورتی نیز در مقام بزرگترین فلاسفه‌ی معاصر غرب، فلسفه را شامل ۲ بخش «مسائل استبدادی فلسفی» و «موضوعات دموکراتیک فلسفی» می‌دانستند، و هر دو می‌گفتند: سوال از ماهیتِ دموکراسی لیبرال از نوع «سؤالات اقتدارگرا» است و ما وظیفه‌ای برای پاسخ دادن به چنین پرسش‌هایی نداریم! 🔹همین گرایش به خودی و غیرخودی‌سازی علم و فلسفه، طبعاً کار را به جایی رساند که هانتینگتون هم گفت: «عمل خیر سیاسی» یعنی: «اصلاحات آمریکایی» برای تحقّق دموکراتیزاسیون!! 🔹پیدایش «علم سیاست» بخشی از جنبش گسترده اصلاحات ترقی‌خواه در زندگی سیاسی و فکری ایالات متحده در اواخر سده‌ی نوزدهم بود. این ارتباط تاریخی خاص بین «علم سیاست» و «اصلاحات سیاسی» مبتنی بر یک اساس منطقی است… ما تنها یک «علم سیاست دموکراتیک» داریم که نخست و به کامل‌ترین وجه در آمریکا رشد یافته است، چرا که ایالات متحده نخستین و کامل‌ترین «دموکراسی» در جهان متجدد است. به همان حد که دموکراسی یک «نظام جهان‌شمول» حکومت است، این علم هم یک «علم جهان‌شمول» است. 🔹بنابراین «اصلاحات سیاسیِ دموکراتیک» یا «دموکراتیزاسیون آمریکایی» هدف استراتژیکِ علوم انسانی سکولار است. فلسفه‌ی سیاسی معاصر برپایه‌ی تحقق ایدئولوژی «لیبرال سرمایه‌داری» صورت‌بندی شده است و هیچ فرجام و غایت دیگری برای آن متصور نیست. اگر فلسفه‌ای با این هدف همخوان باشد، «خیر» است و مبارک؛ و اگر راهی دیگر برود «شرّ» است و نامیمون. آکادمی علوم سیاسی آمریکا راهبرد مبارزه با فلسفه‌ها و نظام‌های سیاسی معارض با دموکراسی را چنین ترسیم می‌کند: 🔹باید آن نظام سیاسی را «اسوه‌ی شرارت» و بدترین نظام ممکن توصیف کرد و بنابراین، از هرگونه تماس و همکاری با آن باید اجتناب ورزید. در نتیجه، باید به کلی «محو» و «نابود» شوند. این یک استراتژی ساده و موثر است. تمرکز بر یک «شرّ» که شرارتش را نمی‌توان انکار کرد انزجاری اخلاقی ایجاد می‌کند. بسیج سیاسی (علیه آن را) تسهیل می‌کند. هدفی روشن، ساده و متحدکننده به دست می‌دهد؛ در عین حال از پرداختن به این موضوع تفرقه‌افکنانه پرهیز می‌کند که چه چیزی باید جایگزین آن شرّ شود. اگر نظام سیاسی موجود، بدترین نظام ممکن باشد، آن‌گاه عملاً هر وسیله‌ای و هر میزان خشونت، در راه سرنگونی آن مشروع است. 🔹ساموئل هانتینگتون صهیونیست بیانیه‌ی هدف آکادمی علوم سیاسی آمریکا سپس به رژیم‌هایی که «اسوه شرارت» هستند می‌پردازند و نظام جمهوری اسلامی ایران را «یک شرّ بدتر از نظام‌های استالین و هیتلر» می‌خواند که «هر وسیله و هر میزان خشونتی در راه سرنگونی آن مشروع است.» ✍ ادامه دارد... ✍️ من انقلابی‌ام @manenqelabiam