🌿🔶
باتمام بدیهایم؛
سپردم خودم را به خودت؛
که مرا مثل همیشه دریابی و در آغـوش گیری .
راه را برایم هموار
زبانم را نرم
فکرم را پرقوت نما!
.
خدای مهربانی که کنار منی
ای از کنار نزدیکتر!
تنهایم مگذار!
این راه بدون تو، میسر نیست.
🌿🔶
✨رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا
(انبیا/۸۹)
#در_محضر_قرآن
#عکسنوشته #گروه_فرهنگی_تبار
✍ #ز_شریفی
🌿🔶 @mangenechi
🌿🔶
برخی جملات کوتاهاند، اما آنقدر غم درونشان نهفته که میتوانی روزها و ماهها و سالها برای غربت و تنهایی گوینده گریه و مویه کنی.
برخی جملات مثل شرارهی آتشاند برخرمن دل؛ میسوزانند و فقط تو مات و مبهوت نگاه میدوزی به شعلههای جانسوز آن.
مثلاً وقتی میخوانی:
نوح به خدایش می فرماید:
قَالَ رَبِّ إِنىّ دَعَوْتُ قَوْمِى لَیْلًا وَ نَهَارًا * فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَاءِى إِلَّا فِرَارًا
غم تمام آن نهصد و چند سال دعوتش که هر دوازده سال یکی به دوستانش اضافه میشد، به یکباره روی دلت تلنبار میشود.
یا وقتی میشنوی:
فَلَمْ یَسْتَجِبْ لِی مِنْ جَمِیعِ النَّاسِ اِلَّا اَرْبَعَةُ
و آنان را به یاری خویش فراخواندم، از همهی آنان تنها چهار نفر به دعوتم پاسخ دادند.
دلت میخواهد برای غصهی تنهایی امیرالمؤمنین بنشینی و های های گریه کنی.
حالا وقتی خدا بعد توصیف تمام نعمت هایش میگوید: و کمی از بندگان من شکرگزارند،
انگار خدا شکواییهای به حبیبش محمد مصطفی (ص) گفته است که تو با خواندنش از تمام شکر نکردنهایت سخت شرمسار می شوی.
🌿🔶
✨وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ (۱۳)
#در_محضر_قرآن
#عکسنوشته #گروه_فرهنگی_تبار
✍ #ز_شریفی
🌿🔶 @mangenechi
امشب هم قرار بود مثل شبهای جمعه همیشگی، سرگرم کارهای روزمرهمان میبودیم. در جمع خانواده سرمان توی گوشی میبود. اخبار را گوش می دادیم و اگر تو کار مثبتی میکردی وظیفهات میدانستیم بیآنکه یکبار سجدهی شکری به جا بیاوریم.
واگر در آب و خاک میرفتی و درد مردم را مرهم بودی میگفتیم ما خاطرهی خوشی نداریم از عاقبت اینگونه افراد.
قرار بود این هفته هم ببینیم جمعه سر از کدام دهات کوره و روستای مرزی درمیآوری، بی آنکه در دل برای سلامتیات دعا کنیم.
حقیقت این است ما عادت کردیم به ناسپاسی از نعمتهایی که دور و اطرافمان را پر کرده، ما عادت داریم به ندیدن خوبیها.
و خدا هم به ما مهلت داد سه سال صبر کرد و ما و نقدهای از سر سیری ما را شنید و هیچ نگفت.
اما مگر چقدر خدا در حق ناسپاسی ما صبوری کند؟ او تو را از ما گرفت و چه سخت هم گرفت یکروز ما را در بی خبری گذاشت تا خوب مزهی تلخ ناسپاسی در وجودمان رسوخ کند و بعد با دیدن پیکر سوختهات چنان آتش شرمندگی به جانمان انداخت که هنوز بعداز چهل روز شرارههایش در وجودمان شعلهور است.
وحالا در چهلمین روز پرکشیدنت ما را مبتلا به آزمونی کرده که اضطرار و دلشورهی بی امان کمترین سختی است که به آن دچار شدیم.
خدا فرمود قدر یوسف را ندانستید به دوریاش دچارتان میکنم و اگر قصد برگشت و توبه داشتید، پدرتان در شب جمعهای برایتان استغفار کند.
این چهل روز، چون چهل سال گذشت.
ای پدر ما! ای صاحب ما! ای ولی ما! یا صاحب العصر و الزمان!
در این شب جمعه جور ناسپاسی ما مثل همیشه بر دوش شما افتاده است. برای ما استغفار و دعا کن تا خدا به دعای شما بر ما رحم کند و از ناسپاسی ما درگذرد و برای این انقلاب بهترین را رقم زند. 😭🤲
✍ #ز_شریفی
@mangenechi
امروز خیلی ها دلشان میخواهد، از زبان هانی بن عروه و طوعه روضه بخوانند و اشک بریزند.
ما از همان کودکی که ریزهخوار آستان حسین علیه السلام شدیم ادب و آداب مهمانی را یاد گرفتیم. روی مهمان حساسیم آنقدر که لقمه از دهان فرزند و عیال میگیریم و به مهمان تعارف میکنیم.
حق دهید که این روزها بر ما سخت بگذرد. حق دهید هق هق گریه امانمان را ببرد. حق دهید نگاه شرمسارمان را پنهان کنیم.
ما خاطرات خوشی از دعوت مهمان و حرمت نگه نداشتن مهمان بر ذهن نداریم. عجیب سخت است این روزها که بر ما میگذرد.
گویا خدا دفتری از تمام نقطه ضعف های ما روبرویش گذاشته و هربار ما را با همان امتحان میکند مثلا میبیند ما به روضهی علمدار حسین (ع) حساسیم برایمان از علمدار ایرانمان یک دست سالم نگه میدارد.
میبیند ما حرمت مهمان را نگهمیداریم و نور چشممان است. ما را شرمندهی میزبانی میکند، و هربار امتحاناتش را سخت تر میکند انگار که میخواهد لشکری آبدیده از حوادث آخرالزمان بسازد.
اینکه چقدر تاب آوریم این عطش را و ننوشیم آب بی صبری و کم طاقتی و ناامیدی را فقط خدا عالم است و میزان این صبوری و امید به ارتباط ما به تکیهگاه محکم و کوه پراستقامت ولایت بستگی دارد.
اینکه در چنین روزها، در پیچ و خم و سراشیبیهای تند نزدیک به قله چشم از نور پر تابش سید عزیزمان امام خامنهای برنداریم، و بیشتر از هر زمان گوش به فرمانش باشیم.
✍ #ز_شریفی
@mangenechi
🌼🍃
خدا حق را به سبک و شیوهی خویش بر جان آدمیان تزریق میکند. او با کلماتش چنان حق را بر جای واقعی خویش مینشاند که ناخوشی و کراهت مجرمان و تبهکاران نمیتواند ذرهای بر آن تاثیر بگذارد.
او حق را با قدمهای استوار مردان و زنان گرمادیده جاری میکند.
او حقیقت را با جوهر تاولهای پای جوانانی مینویسد که عشق را به مسلخ میبرند.
او حقیقت را با کلماتی به تصویر میکشد که حتی مجرمان هم توان انکار آن را ندارند.
او حق و حقیقت را چونان بارانی سیلآسا در دل بیابان تف زده، بین عمودهای استوار، لابهلای هلابیکم یا زوار به نمایش میگذارد.
بدون آنکه ذرهای از کدورت و ناصافی بر جای بماند.
✍ #ز_شریفی
🌼🍃 @mangenechi