🌿🌼
#شهید_ابراهیم_هادی کار کم دردسر را رها کرد و به سراغ کار #معلمی که کاری پر دردسر بود رفت، با حقوقي کمتر!
امــا به تنها چيــزي که فکر نميکرد ماديات بود. ميگفــت: روزي را خدا ميرساند. برکت پول مهم است.
کاري هم که براي خدا باشد برکت دارد😇.
به هر حال براي تدريس در دو مدرســه مشــغول به کار شــد. دبير ورزش دبيرســتان ابوريحان(منطقه۱۴) و معلــم عربي در يکي از مــدارس راهنمائي
محروم (منطقه ۱۵) تهران.
تدريس عربي ابراهيم زياد طولاني نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه راهنمائي نرفت! حتي نميگفت که چرا به آن مدرسه نميرود!
يک روز مدير مدرسهی راهنمائي پيش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادرآقاي هادي هستيد با ايشان صحبت کنيد که برگردد مدرسه! گفتم: مگه چي شده؟!
کمي مکث کرد و گفت:👇👇👇
حقيقتش، آقا ابراهيم از جيب خودش پول ميداد به يکي از شاگردها تا هر روز زنگ اول براي کلاس نان و پنير بگيرد!
آقاي هادي نظرش اين بود که اينها بچههاي منطقهی محروم هســتند. اکثراً سر کلاس گرسنه هستند. بچهی گرسنه هم درس را نميفهمد.
مدير ادامه داد: من با آقاي هادي برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسهی ما را به هم ريختي، در صورتي که هيچ مشکلي براي نظم مدرسه پيش نيامده بود. بعد هم سر ايشان داد زدم😔 و گفتم: ديگه حق نداري اينجا از اين کارها بکني.آقاي هادي از پيش ما رفت و بقيهی ساعتهايش را در مدرسهی ديگري پرکرد.
حالا همهی بچهها و اوليا از من خواستهاند که ايشان را برگردانم.
همه از اخلاق و تدريس ايشان تعريف ميکنند. ايشان در همين مدت كم، براي بسياري از دانش آموزان بيبضاعت و يتيم مدرسه، وسائل تهيه کرده بود که حتي من هم خبر نداشتم.
با ابراهيم صحبت کردم. حرفهاي مدير مدرسه را به او گفتم. اما فايدهاي
نداشت. وقتش را جاي ديگري پر کرده بود.
🌿🌼
ابراهيم در دبيرستان ابوريحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمي براي اخلاق و رفتار بچهها بود.
دانش آموزان هم که از پهلوانيها و قهرمانيهاي معلم خودشان شنيده بودند شيفتهی او بودند.
🌿🌼
درآن زمان كه اكثر بچه هاي انقلابي به ظاهرشان اهميت نميدادند ابراهيم
با ظاهري آراسته وكت وشلوار به مدرسه ميآمد.
چهرهی زيبا و نوراني، کلامي گيرا و رفتاري صحيح، از او معلمی کامل ساخته بود.👌
🌿🌼
در کلاســداري بســيار قوي بود، به موقع مي َ خنديد. به موقع جَذبه داشت.
زنگهاي تفريح را به حياط مدرسه میآمد. اکثر بچهها در كنارآقای هادی جمع میشدند. اولين نفر به مدرسه میآمد و آخرين نفر خارج ميشد و هميشه در اطرافش پر از دانشآموز بود.😇
🌿🌼
ســال تحصيلي 59-58 آقــاي هادي به عنوان دبير نمونه انتخاب شــد. هر
چندکه سال اول و آخر تدريس او بود.
اول مهر ۵۹ حكم اســتخدامي ابراهيم برای منطقــه ۱۲ آموزش و پرورش تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر كلاس برود.
🌿🌼
❣ #صلواتی جهت شادی روح #شهید_ابراهیم_هادی و همهی معلمهایی که الان دیگر در بین ما نیستند.
#در_محضر_شهادت
#شهید_ابراهیم_هادی
╔═.🌼🌿.═════╗
@mangenechi
╚═════.🌼🌿.═╝
🌿🌼
#شهید_ابراهیم_هادی کار کم دردسر را رها کرد و به سراغ کار #معلمی که کاری پر دردسر بود رفت، با حقوقي کمتر!
امــا به تنها چيــزي که فکر نميکرد ماديات بود. ميگفــت: روزي را خدا ميرساند. برکت پول مهم است.
کاري هم که براي خدا باشد برکت دارد😇.
به هر حال براي تدريس در دو مدرســه مشــغول به کار شــد. دبير ورزش دبيرســتان ابوريحان(منطقه۱۴) و معلــم عربي در يکي از مــدارس راهنمائي
محروم (منطقه ۱۵) تهران.
تدريس عربي ابراهيم زياد طولاني نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه راهنمائي نرفت! حتي نميگفت که چرا به آن مدرسه نميرود!
يک روز مدير مدرسهی راهنمائي پيش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادرآقاي هادي هستيد با ايشان صحبت کنيد که برگردد مدرسه! گفتم: مگه چي شده؟!
کمي مکث کرد و گفت:👇👇👇
حقيقتش، آقا ابراهيم از جيب خودش پول ميداد به يکي از شاگردها تا هر روز زنگ اول براي کلاس نان و پنير بگيرد!
آقاي هادي نظرش اين بود که اينها بچههاي منطقهی محروم هســتند. اکثراً سر کلاس گرسنه هستند. بچهی گرسنه هم درس را نميفهمد.
مدير ادامه داد: من با آقاي هادي برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسهی ما را به هم ريختي، در صورتي که هيچ مشکلي براي نظم مدرسه پيش نيامده بود. بعد هم سر ايشان داد زدم😔 و گفتم: ديگه حق نداري اينجا از اين کارها بکني.آقاي هادي از پيش ما رفت و بقيهی ساعتهايش را در مدرسهی ديگري پرکرد.
حالا همهی بچهها و اوليا از من خواستهاند که ايشان را برگردانم.
همه از اخلاق و تدريس ايشان تعريف ميکنند. ايشان در همين مدت كم، براي بسياري از دانش آموزان بيبضاعت و يتيم مدرسه، وسائل تهيه کرده بود که حتي من هم خبر نداشتم.
با ابراهيم صحبت کردم. حرفهاي مدير مدرسه را به او گفتم. اما فايدهاي
نداشت. وقتش را جاي ديگري پر کرده بود.
🌿🌼
ابراهيم در دبيرستان ابوريحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمي براي اخلاق و رفتار بچهها بود.
دانش آموزان هم که از پهلوانيها و قهرمانيهاي معلم خودشان شنيده بودند شيفتهی او بودند.
🌿🌼
درآن زمان كه اكثر بچه هاي انقلابي به ظاهرشان اهميت نميدادند ابراهيم
با ظاهري آراسته وكت وشلوار به مدرسه ميآمد.
چهرهی زيبا و نوراني، کلامي گيرا و رفتاري صحيح، از او معلمی کامل ساخته بود.👌
🌿🌼
در کلاســداري بســيار قوي بود، به موقع مي َ خنديد. به موقع جَذبه داشت.
زنگهاي تفريح را به حياط مدرسه میآمد. اکثر بچهها در كنارآقای هادی جمع میشدند. اولين نفر به مدرسه میآمد و آخرين نفر خارج ميشد و هميشه در اطرافش پر از دانشآموز بود.😇
🌿🌼
ســال تحصيلي 59-58 آقــاي هادي به عنوان دبير نمونه انتخاب شــد. هر
چندکه سال اول و آخر تدريس او بود.
اول مهر ۵۹ حكم اســتخدامي ابراهيم برای منطقــه ۱۲ آموزش و پرورش تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر كلاس برود.
🌿🌼
❣ #صلواتی جهت شادی روح #شهید_ابراهیم_هادی و همهی معلمهایی که الان دیگر در بین ما نیستند.
#در_محضر_شهادت
#شهید_ابراهیم_هادی
╔═.🌼🌿.═════╗
@mangenechi
╚═════.🌼🌿.═╝