هدایت شده از 🌷 شهیدسیدمیلادمصطفوی🌷
🍃🌷خاطره ی دختری که شهید سید میلاد مصطفوی تمام وجودش را دگرگون کرد🌷😭
https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
👇
تو راهیان نور بودیم
راوی تعریف می کرد
راوی می گفت یه شهیدی بود همه چی داشت
آپارتمان چهار طبقه به نام خودش داشت
ماشین داشت
کار داشت
مهندس بود
تحصیلات داشت
خانواده سرشناس داشت
همه چی رو گذاشت و رفت
من فقط نگاه می کردم تو دلم می گفتم مگه میشه
راوی ادامه داد سرش رو از پیکرش جدا کردند
من دلم شکست😭
راوی گفت دستاشو بریدند
من گریه کردم
راوی گفت پاهاشو بریدند
من هق هق می زدم
راوی گفت بدنش چند روز رو خاکها موند😭😭
من خاک می ریختم رو سر خودم😭
راوی گفت....گفت .....گفت....
من فقط ضجه می زدم
با خودم می گفتم خاک بریز رو سرت بریز
اون برای تو رفت
برای موندن تو
بعد از راهیان اومدیم همدان
من اصلا همدانی نیستم
تک دختر خانواده
لوس و کسی که اصلا شهدا نمی دونستم چیه
دانشجو بودم و خوابگاهی بودم
نمی دونم چی شد ولی خودم رو سر مزار آقا سید میلاد مصطفوی دیدم
من بودم و سید میلاد بود و سکوت مزار
من سرم رو مزار بود....
سید غلط کردم
سید غلط کردم که تا امروز بی حجاب بودم
سید غلط کردم که تو عروسیها رقصیدم
سید غلط کردم که با نامحرم دست دادم
سید غلط کردم که با همکلاسیهام شوخی های زننده داشتم
سید غلط کردم که ....
من بودم و سکوت مزار و اشک
سید قول می دم دیگه دلت رو نلرزونم
سید قول می دم انسان باشم
قول می دم راهم امام زمانی باشه
.... و خدا اراده ای نصیبم کرد که قوی شدم در برابر منجلابی که گرفتارش بودم و نجاتم داد
دوستان
شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی زنده بودنش رو با تک تک سلولهام احساس کردم
در این حد بگم من رو از لجن به گلزار بهشتی رسوند
به فدای لب عطشان حسین
#ارسالی_مخاطبان
🇮🇷کانال شهید مدافع حرم
پهلوان مهندس آقا سید میلاد مصطفوی
🇮🇷
https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
4⃣2⃣ #ارسالی_مخاطبان
#تلنگر
👈 با دیدن این کلیپ تمام حقایقی را که نباید بدانید، متوجه خواهید شد...
🆔 @boordar
هدایت شده از محرمانه
محرمانه
#ارسالی_مخاطبان
📍پدرم کرونا گرفته بود، بعد ۱۰ روز که پدرم در بیمارستان فرقانی بستری بود خدا رو شکر بهتر شد و دکتر مرخصش کرد
توی مسیر تا رسیدن به خونه پرسیدم اذیت نشدی، گفت بیمارستان جای بدیه اونم تو این وضعیت و توی بخش قرنطینه، اولش فکر کردم کارم تمومه پسرم، گفتم خدا نکنه
@Secret_file
پدرم گفت فردای روزی که بستری شدم اتفاقی افتاد که گریه ام گرفت
پدرم با بی حالی گفت یک بیمار معلول ذهنی وارد اتاق کردن و تخت روبروی من خوابوندنش، کرونا گرفته بود مثل من،اصلا حوصله اعلام اینکه چرا این بیمار به اتاق من اوردید نداشتم، گفتم اینم یک بنده خداست، شام اوردن و با بی میلی مشغول خوردن شدم، دیدم بیمار معلول ذهنی چیزی نمیخوره، چند بار اومدن تو اتاق و بهش گفتن غذات بخور و رفتن سرشون خیلی شلوغ بود
از غروب یک عده آخوند اومده بودن و کارای بیمارها رو انجام میدادن، باهاشون صحبت میکردن و روحیه میدادن، کارای عجیب میکردن مثلا کف اتاق ها تمیز می کردن، ملحفه ها رو عوض می کردن یا کارای دیگه که گفتنش خوب نیست اما انجام میدادن.
ساعت حدود ۱۲ شب شد و یک طلبه وارد اتاق شد و گفت در خدمتم کسی کاری داره و نگاهش افتاد به بیمار معلول ذهنی که هنوز غذاش رو نخورده بود و بیدار بود، آخونده رفت کنارش گفت میخوای بهت غذا بدم که فقط نگاهش کرد، آخونده قاشق برداشت و تمام غذا رو قاشق قاشق گذاشت دهنش، سیر که شد براش تختش رو درست کرد و خیلی اروم گرفت خوابید.
فهمیدم گرسنه اش بود و خوابش نمی برد
گریه ام گرفت و تمام وجودم شد امید،
امید به اینکه تا وقتی چنین جوان هایی داریم میتونیم هر کاری کنیم
تو این چند روز آخوندها هر روز گروه گروه میومدن کارهای بیمارها رو، نظافت بیمارستان و صحبت با بیمارها رو انجام میدادن.
به من هر چقدر پول بدهن بعضی کارهایی که انجام میدادن رو انجام که هیچ، بهش فکر هم نمیتونم بکنم
خدا عزتشون بده
احسان/۲۰ اسفند ۹۸
#کلکش_رو_میکنیم
👌 #محرمانه کانال حرفهایها
http://eitaa.com/joinchat/361299968Ca15e2013ea
محرمانه را به دیگران هم معرفی کنید
#آتش_به_اختیار
#ارسالی_مخاطبان
✅شما هم در شهر خودتان، #اسپری رنگ بخرید و #شابلون قیچی کنید...
و #تماشاچی نباشید😊
🏴🏴هنوز #محرّم هست🏴🏴
به نهضت آمرین بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/1655439360C3ac9fe7eda
این پیام را منتشر کنید...