eitaa logo
من حجاب را دوست دارم 🇮🇷🇵🇸
236 دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
14.8هزار ویدیو
356 فایل
#من_محمد_را_دوست_دارم😊😍 #حجاب_زیباست😍😊 #حجاب_را_دوست_دارم #امر_به_معروف_نهی_از_منکر_واجب_است😊 حجاب امرخداست زنده باداسلام زنده باد قرآن @manhejabradoostdaram2 https://www.instagram.com/invites/contact/?i=154cisoszc69c&utm_content=lvv1sl4‎‏
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم . ایده برای مساجد در ایام عزاداری حاج قاسم سلیمانی هزینه زیادی نداره حزب خوانی قرآن به نیت ایشون پخش پوسترهای سردار بین نمازگزاران که مورد استقبال اونها قرار گرفت... 🔵 به جمع مساجد فعال مازندران بپیوندید : 👇🔻🔻🔻👇 کانال مساجد فعال مازندران یک کانال خبری نیست و رو در کانال ببینید. به دوستان خود معرفی کنید عضویت مستقیم در کانال👇 http://eitaa.com/joinchat/3553165344C81c3cee168
مردم انقلابی! از لجن پراکنی و عقده گشایی چند نمک نشناس بی بصیرت متحیر نشوید؛ چراکه در هیچ آیه و روایتی به ما قول نداده اند شمر، یزید، بنی امیه و... پیروانی در ایران ندارند. @montakhabtanz
👌مامانم ایام فاطمیه روضه نسبتا شلوغی دارن. مهمونِ بچه دار هم خیلی میاد. هر سال دم درِ ورودی، به بچه ها یک برگه رنگ آمیزی، چندتا مداد رنگی( امانی) و یک شکلات میدیم تا به بچه ها خوش بگذره و شلوغ هم نکنن. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
*رفیقم میگفت :* ۳۰ سال پیش خواستم برم شیراز ... رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم . صندلی جلوم زن و شوهری بودند که یه بچه توپول و شیرین ۳یا ۴ ساله داشتند. اتوبوس راه افتاد. ۱۶ ساعت راه بود. طی راه ؛ بچه توپول و شیرین که صندلی جلو بود؛ هی به سمت من نگاه میکرد و میخندید. چند بار باهاش دالی بازی کردم و بچه کلی خندید... دست بچه یه کاکائو بود که نمیخوردش . تو دالی بازی ؛ یهو یه گاز از کاکائو بچه زدم . بچه کمی خندید... کمی بعد مادر بچه با خوشحالی به شوهرش گفت: ببین ؛ بالاخره کاکائو را خورد. دیدم پدر و مادرش خوشحالند؛ گفتم بذار بیشتر خوشحال بشن. خلاصه ۳ تا کاکائو را کم‌کم از دست بچه؛ یواشکی گاز زدم و بچه هم میخندید. مدتی بعد خسته شدم. چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم ، که یهويی واییییی.. مُردم از دل پیچه..... دل و روده‌ام اومد تو دهنم... سرگیجه داشتم... داشتم میترکیدم. دویدم رفتم جلو و به راننده وضعیت اورژانسی خودم را گفتم. راننده با غرغر تو یه کافه وایساد. عین سوپرمن پریدم و رفتم دستشویی و رفع حاجت کردم. برگشتم و از راننده تشکر کردم و نشستم روی صندلی. اتوبوس راه افتاد. هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که دل‌درد شروع شد. طوری شده بود که صندلی جلوی خودم را گاز میگرفتم . از درد میخواستم داد بزنم‌. چه دل پیچه وحشتناکی... تموم بدنم را میکشیدند... مُردم خدا.... دویدم پیش راننده و با عجز و التماس وضعیتم را گفتم. . راننده اومد اعتراض کنه؛ با صدای عجیبی که ازم درشد، راننده زد بغل جاده و گفت: بدو داداش.... پریدم بیرون و دقایقی بعد برگشتم به اتوبوس... تشکر کردم... از درد داشتم میمردم. دهنم خشک بود و چشام سیاهی میرفت. رفتم روی صندلی نشستم. گفتم چرا اینجوری شدم. غذای فاسد که نخورده بودم. دیدم دست بچه باز کاکایو هست. از پدر بچه پرسیدم : بچتون کاکائو خیلی میخوره؟ پدرش گفت: نه ؛ کاکائو براش بده. اومدم بپرسم پس چرا کاکائو بهش میدی؟ که مادرش گفت: حقیقت بچمون یبوست داره. روی کاکائو مسهل مالیدم تا شاید افاقه کنه؛ تا حالام دو یا ۳ تا هم خورده ؛ ولی بی فایده بوده. من بدبخت خواستم ادامه بدم که یهو درد مجددا اومد. میخواستم داد بزنم و کف اتوبوس غلط بزنم. رفتم پیش راننده؛ راننده با خشونت گفت : خجالت بکش ؛ وسط بیابونه؛ ماشین که شخصی نیست. برو بشین. مونده بودم بین درد و خجالت.... یه فکری کردم.... برگشتم پیش پدر و مادر بچه و گفتم : منم یُبْسْ هستم . میشه به من هم کاکائو بدید... ۳ تا کاکائو مسهلی گرفتم و رفتم پیش راننده عصبی و با ترس و خنده گفتم: عزیز چرا داد میزنی ؛ نوکرتم؛ فداتم ؛ دنیا ارزش نداره؛ شما ناراحت نشو؛ جون همه‌ی ما دست شماست. معذرت میخوام. بیا و دهنت را شیرین کن‌... راننده هم که سیبیل کلفت و لوطی بود؛ گفت : ایول ؛ دمت گرم ؛ بامرامی ؛ آخر مردای عالمی خلاصه ؛ ۳ تا کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سر جام نشستم و از درد عین مار به خودم پیچیدم. ۱۰ دقیقه نشده بود که راننده صدام کرد و گفت: داداش ؛ جون بچه‌ت چی به خورد من دادی؟؟ ترکیدم... داستان کاکائو و بچه را براش گفتم. راننده زد بغل جاده و گفت بریم پایین. خلاصه تا شیراز هر نیم‌ساعت میزد کنار و میگفت: بزن بریم رفیق... مسافرها هم اعتراض که میکردند؛ راننده میگفت: پلیس راه گفته که یه گروه تروریست و نامرد؛ تو جاده میخ ریختند؛ تندتند باید لاستیکها را کنترل کنم که نریم ته دره... مردم از همه‌جا بی‌خبر، هم ساکت بودند و دعا به جون راننده میکردند. این را گفتم که بدانید برای انجام هر کاری؛ مسولش باید *همدرد* باشه؛ تا حس کنه طرف چی میکشه!؟ 🤔 مسئولین ما باید مردمی باشند تا درد مردم را بفهمند🤔😊
واکسن کوبید ۱۹ وارد مرحله تست حیوانی شد👆🤣
هدایت شده از خط رهــــبر
زن ، زندگی، آزادی رو با تو فهمیدم حضرت آقا وقتی زن طرازو با میدون دادن تو دانش ، علم و فرهنگ تعریف کردی نه عریانی بودن بدن ، که طاغوت در این کار نام آور بود... @Beitrahbar
16.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قلاده های طلای ۲ برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم سال😎 بهترین فیلم از نگاه تماشاگران😍 👈 فرزندان ایران توانستند با همت خود اعتصاب خانه سینما را بی اثر کرده و تحریم ها را دور بزنند.😜😁😂 من چهارتا دسته گل دارم که به لطف خدا، سه تاشون پشت سر هم شدن و الان ۱۴- ۱۱- ۸ ساله هستن و اخری ۷ ماهه. انقدر از اول باهم همبازی بودن و همراه، هنوزم همینطورن، باهم نظر میدن، تحلیل می‌کنن، و بزرگ میشن. تحلیل که میگم تحلیلا😅 مثلا اتفاقای تو جامعه رو بازی می‌کنن و نظر میدن، تازگی دختر بزرگم کارگردانی می کنه و کوچیکا بازی... این هم آخرین بازی شون که در مورد قضایای اخیر تو ایران هست. البته تو این فیلم، چون یکم هیجانش زیاده و برا دختر ۷ ماهه ام خطر داره، تو فیلم نیست، وگرنه اونم جز بازیگرای حرفه ایه😂😂 حالا فهمیدین چرا "دوتا کافی نیست"؟!😉 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سلام دوستان الان پاساژ دلگشا هستم طبقه ی منهای یک پلاک ۴۲ تو بازار بزرگ تهران کار زیبای این فروشنده البته بدلیجات هستند ،بدلیجات رودکی دستمریزاذ به غیرتشون با معرفی و خرید از این قبیل کسبه حمایت میشود از معرفت و جوانمردی. ✅شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با گروه دانشجویی «مثل هانیه» همراه شوید👇 🆔️ @mesle_haniyeh
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ ‎ ‌‎ 🌱 سلام، دیروز توی اتوبوس، اون وسطا نشسته بودم که یه دختر جوان با بلوز و شلوار و بدون شال با موهایی تا قد شانه اش 👩🏻 سوار اتوبوس شد و همونجا کنار آقایون باغرور ایستاد😯 دیدم یه خانم مانتویی که جلو نشسته بود بهش یه چیزی گفت، اونم یه نگاهی به خودش انداخت و برگشت و چیزی نگفت😒 هم خوشحال شدم از این حرکتِ خانم مانتویی و هم ناراحت از سکوت چادریهای صندلی جلو☹️ و دختر همچنان سرمست، موهاشو تاب میداد و ... چند ایستگاه بعد، صندلیهای جلو خالی شد و اون خانومه هم رفت و نتونستم ازش تشکر کنم😞 رفتم نشستم جلو، به دختره گفتم: عزیزم یه چیزی سرتون کنین گناهه اینجوری اومدین بیرون😊 گفت: گناهی‌ام باشه برا منه، منو تو قبر شما نمیزارن! 😳 گفتم: درسته، ولی رفتار شما توی جامعه روی بقیه هم تاثیر میگذاره و باعث گناه بقیه میشه ...! چیزی نگفت و برگشت، خانم مسنی که کنارم نشسته بود یواش گفت: چکار داری آخه؟! 👵🏻 گفتم: یعنی چی خانم؟! مگه مسلمون نیستید؟! شمام باید بگید، اون داره گناه میکنه شما که میبینید واجبه بهش تذکر بدین😐 گفت: گفتنِ ما فایده ای نداره قبل شما یه خانم مانتویی هم گفت، ولی قبول نکرد🤷‍♀ گفتم: باشه اونقدر باید بهش گفته بشه تا بالاخره مجبور بشه قبول کنه، بعدشم ممکنه الان غرورش اجازه نده، ولی بعداً به کارش فکر کنه و پی به اشتباهش ببره، خانومای چادری صندلی کناری هم میشنیدن، هیچ کدوم چیزی نگفتن🤐 بعد دختر خواست پیاده شه، منم با اینکه یه ایستگاه به مقصدم مونده بود باهاش پیاده شدم، تا بلکه بیرون باهاش صحبت کنم، اومدم کرایه مو نقدی بدم دیدم مثل برق و باد رفت و بعد از دور شدن از میدان دید، شالش رو از کیفش درآورد و سرش کرد😃 ولی همچنان تند میرفت، یه لحظه فکر کردم اگه برم جلو منو ببینه ممکنه باز بخواد لج کنه، بی‌خیال شدم، بقیه راهو پیاده رفتم ... داشتم فکر می‌کردم حالا اون خانم مانتویی و خانم مسن و خانمهای چادری فکر میکنن تذکر دادن فایده ای نداره، کاش بودن میدیدن😢 کاش لااقل این پیام بدستشون برسه😞 https://eitaa.com/resane_amre_be_maroof
زمان: حجم: 2.99M
جهت مطالبه گری از دولتمردان لطفاً این صوت را گوش کنید و در گروههای دیگر هم بفرستید.
12.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جهاد تبین کردن به اینکار میگن، نه مثل یسری که فقط بلدن با خواب و قصه تعریف کردن اسلام و .... رو تبلیغ و اثبات کنن.😊‌👌 عزیزمون❤️🌷 ♨️ شادیسمی شو
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 اصلا تو ایین زرتشت و تقویم زرتشت چیزی به نام چهارشنبه نیست تا بخواد قداست داشته باشه! 🔻 پریدن از روی آتش در آیین ایران باستان توهین است... استاد 🆔اندیشه پژوهان 🔻🔻🔻🔻🔻🔻 @rahimpoor_azghadi