eitaa logo
من حجاب را دوست دارم 🇮🇷🇵🇸
255 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
12.3هزار ویدیو
346 فایل
#من_محمد_را_دوست_دارم😊😍 #حجاب_زیباست😍😊 #حجاب_را_دوست_دارم #امر_به_معروف_نهی_از_منکر_واجب_است😊 حجاب امرخداست زنده باداسلام زنده باد قرآن @manhejabradoostdaram2 https://www.instagram.com/invites/contact/?i=154cisoszc69c&utm_content=lvv1sl4‎‏
مشاهده در ایتا
دانلود
یاستارالعیوب: 📚 مرد فقيري به شهري وارد شد، هنوز خورشيد طلوع نکرده بود و دروازه شهر باز نشده بود. پشت در نشست و منتظر شد، ساعتي بعد در را باز کردند، تا خواست وارد شهر شود، جمعي او را گرفتند و دست بسته به کاخ پادشاهي بردند، هر چه التماس کرد که مگر من چه کار کردم، جوابي نشنيد اما در کاخ ديد که او را بر تخت سلطنت نشاندند و همه به تعظيم و اکرام او بر خاستند و پوزش طلبيدند. چون علت ماجرا را پرسيد! گفتند: «هر سال در چنين روزي، ما پادشاه خويش را اين گونه انتخاب مي کنيم.» روزي با خود بر انديشيد که داستان پادشاهان پيش را بايد جست که چه شدند و کجا رفتند؟ طرح رفاقت با مردي ريخت و آن مرد در عالم محبت به او گفت که: « در روزهاي آخر سال پادشاه را با کشتي به جزيره اي دور دست مي برند که نه در آن جا آباداني است و نه ساکني دارد و آن جا رهايش مي کنند. بعد همگي بر مي گردند و شاهي ديگر را انتخاب مي کنند.» محل جزيره را جويا شد و از فرداي آن روز داستان زندگي اش دگرگون شد. به کمک آن مرد، به صورت پنهاني غلامان و کنيزاني خريد و پول و وسيله در اختيارشان نهاد تا به جزيره روند و آن جا را آباد کنند. سراها و باغ ها ساخت. هرچه مردم نگريستند ديدند که بر خلاف شاهان پيشين او را به دنيا و تاج و تخت کاري نيست. چون سال تمام شد روزي وزيران به او گفتند: «امروز رسمي است که بايد براي صيد به دريا برويم.» مرد داستان را فهميد، آماده شد و با شوق به کشتي نشست، اورا به دريا بردند و در آن جزيره رها کردند و بازگشتند، غلامان در آن جزيره او را يافتند و با عزت به سلطنتي ديگر بردند! 📚 روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشه‌ای انگور در دست داشت و تناول می‌کرد. ابلیس گفت: آیا قادر هستی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟ فرعون گفت: نه. ابلیس به لطایف‌الحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشه‌ای مروارید تبدیل کرد. فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی. ابلیس به فرعون نزدیک شد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت، ادعای خدایی می‌کنی؟ Mohamad: ‍ 🔴 🔴 السلام ای شـمس عالـم،ای رسـول حی سرمد جـان کل آفـرینـش ،یا ابـا القـاسم محمـد فلـک پروانه اش     ملـک دیوانه اش سـلاطین سائـل       در کـاشـانه اش 🔴رسـول الله مـدد(2) ای رسول الله خاتـم،منجـی عالـم تویی تو جان کعبه، جان مروه،هستی زمـزم تویی تو جهـان قربـان تو       بهشـت دامـان تو قسـم بر عترت و     به آن قـرآن تـو 🔴رسـول الله مـدد(2) سوره ی یاسین وقدروآیت الکرسی بخوانید عیدی خود را همه از حضـرت زهـرا ستانید دل مـا مسـت تو   شفاعـت دست تو تـمـام انبـیـاء      همـه پابـست تو 🔴 رسـول الله مـدد(2) هستی عالم فدایت،ای ولی حی سرمـد ای رئیس مذهب ما، صـادق آل محمـد به نام و یـاد تو     دلـم آبـاد  تو به قربـان تو و     همه اجـداد تو 🔴رسـول الله مـدد(2) درشب میلاد احمد،حاجتی دارم به سینه پشت دیوار بقیـع آیم ، بسوزم در مدینه کنم بی واهمـه    به سوز وزمـزمه که تا پیـدا کنم     مـزار فـاطمـه 🔴 رسـول الله مـدد(2) 🔴هدیه به خانم فاطمه مصومه سلام الله علیها (صلوات)🔴 با نوای استاد و مداح اهلبیت جناب اقای رمضانی یاستارالعیوب: 📚حضرت سلیمان و مورچه عاشق روزی حضرت سلیمان مورچه‌‌ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاکهای پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می‌‌شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می‌‌خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی‌‌‌توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: تمام سعی‌‌ام را می‌‌کنم!! حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می‌‌گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می‌‌آورد... ✅ تمام سعیمان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی است...