269K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرشی انداخت گوشهی حیاط خانه پدریاش توی آفتاب و پیرمرد را از حمام آورد نشاند روی فرش و سرش را خشک کرد،
دست و پیشانیاش را میبوسید و میگفت:
همهی دلخوشی من تو این دنیا پدرمه...
🌹 شهید حاج قاسم سلیمانی
@ManjiMahdi313
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
#خاکریز_خاطرات #میلاد_امام_علی
#ماه_رجب
یه روز گفتم رضا چرا تو همیشه وضو داری،وقتی که پای سفره میشینی وقتی میخوابی،وقتی از خونه بیرون میری اول وضو میگیری؟
گفت وقتی کنار سفره میشینم مهمان امیرالمومنینم شرم میکنم بدون وضو باشم،وقتی میخوابم یا بیرون میرم ممکنه از خواب بیدار نشم یا برنگردم.
هرکسی هم با وضو از این دنیا بره اجر شهید رو داره...
میخوام از اجر شهید محروم نشم...
🌹 شهید رضا پورخسروانی
#خاکریز_خاطرات
@ManjiMahdi313
#شهادت_حضرت_زینب
#وفات_حضرت_زینب
ازش پرسیدند شهدا چه ویژگی خاصی داشتند که به این مقام رسیدند؟
گفت یکی را دیدم سه روز در هوای گرم خط مقدم جبهه روزه گرفته بود؛ هرچه از او سوال کردم برادر روزه مستحبی در این شرایط واجب نیس خودت را چرا اذیت میکنی؟!
جواب نداد...
وقتی شهید شد دفترچه خاطراتش را ورق میزدم نوشته بود:
خب آقا مجید یک سیب اضافه خوردی جریمه میشی سه روز،روزه بگیری
تا نفس سرکش را مهار کرده باشی..
🌹 شهید سیدمرتضی آوینی
#خاکریز_خاطرات
@ManjiMahdi313
یکبار قرار بود با بچه ها برویم موج های آبیِ نجف آباد.سانس استخر از هشت شب شروع می شد تا دوازده.
توی تلگرام به بچه های گروه پیام داد که نماز رو چکار کنیم؟ساعت هشت و نیم اذونه...جواب دادم تو بیا بالاخره یه کاریش می کنیم.
گفت شرمنده من نمازم رو می خونم بعدش میام.گفتم همه باید سر ساعت هفت و نیم جلوی استخر باشن،اگه دیر اومدی باید همه رو بستنی بدی.
قبول کرد.نمازش را خواند و بعد هم به عنوان جریمه همه را بستنی داد.
🌹 شهید محسن حججی
#خاکریز_خاطرات
@ManjiMahdi313
یه بار توی جبهه میخواستیم از یه رودخانه رد بشیم،زمستان بود و هوا به شدت سرد...رو به بقیه کرد و گفت اگه یک نفر مریض بشه،بهتر از اینه که همه مریض بشن بعد یکی یکی بچه ها را به دوش گرفت و به طرف دیگهی رودخونه برد.آخر کار متوجه شدیم پاهاش از شدت سرما آسیب دیده...
🌹 شهید سید احمد پلارک
#خاکریز_خاطرات
@ManjiMahdi313
گفتم چرا نمیخوابی؟
گفت:
میترسم پدرم بیاید و من در حالت درازکش خواب باشم،آن وقت جواب این بیاحترامی را چه طور بدهم!؟
بعد صبر میکرد وقتی پدرش میآمد و چراغها خاموش میشد میخوابید.
🌹 شهید عبدالمهدی مغفوری
#خاکریز_خاطرات
@ManjiMahdi313
ابراهیم همیشه میگفت :
دنبال ارتباطکلامی با جنس مخالف
نرید ؛ چـون آهسته آهسته خودتون
رو به نابودی میکشونید .
+ فضا فضای مجازیه ، ولی نامحرم
نامحرم واقعی ! براش تکتک حرفا
و ایموجیها واقعیِ.
حیای حقیقی رو قربانی فضـای
مجازی نکنیم!
#تلنگر | #پیوند_آسمانی
#خاکریز_خاطرات
@ManjiMahdi313
زمان شاه بود.داشتیم با هم تو خیابون قدم میزدیم.یه خانم بی حجاب داشت جلومون راه میرفت.فاطمه رفت جلو و بدون هیچ مقدمهای ازش پرسید:
ببخشید خانم اسم شما چیه؟
خانم با تعجب جواب داد:
زهرا، چطور مگه؟
فاطمه خندید و گفت:
هم اسمیم،بعد گفت میدونی چرا روی ماشینا چادر می کشن؟
خانم که هاج و واج مونده بود گفت:
لابد چون صاحباشون می خوان سرما و گرما و گرد و غـبار و اینجور چیزا به ماشینشون آسیب نزنه...
فاطمه گفت آفرین من و تو هم بندههای خدا هستیم و خدا به خاطر علاقه ش به ما، یه پوششی بهمون داده تا با اون از نگاهــای نکبت بار بعضیا حفظ بشیم و آسیبی نبینیم.خصوصاً اینکه هم نام حضرت فاطمه هم هستیم...بعدها که دوباره اون خانم رو دیدم محجبه شده بود
🌹 شهیده فاطمه جعفریان
#خاکریز_خاطرات | #حجاب | #طرح_نور
@ManjiMahdi313
گفتم تو که شکر خدا وضـع مـالیات خوب است،چرا چیزی که در شـأن و موقعیت اجتماعیات باشد نمیپوشی؟
گفت کفش گران قیمت به چه کارم میآید؟ میخواهم چه کار؟
که زرق و برق دنیا چشمم را کور کند؟
که آنها که امکان داشتن چنان کفشهایی را ندارند دلشان بسوزد؟
نه میخواهم مثل مردم زندگی کنم
🌹 شهیده اعظم شفاهی
#خاکریز_خاطرات | #حجاب | #طرح_نور
@ManjiMahdi313
اگر کسی مراقب باشد و ۳ روز گناه نکند خدا اولین سرچشمه ارتباط با امام زمان را به او نشان میدهد و اگر این مدت به ۷ روز برسد چیزهای بهتری خواهد دید تا اینکه به مشاهده در بیداری منجر خواهد شد.
🌹 عارف شهید احمدعلی نیری
#امام_زمان | #تلنگر | #خاکریز_خاطرات
@ManjiMahdi313
🔻ماجرای عجیب شهادت...
بعد از ازدواج با ابراهیم بطور جدی مبارزه با شاه رو دنبال کرد. برا همین از یه تاریخی به بعد، مجبور شدند مخفیانه زندگی کنند. با شوهرش قرار گذاشت که اگه دیر کرد، اسناد و مدارک رو بسوزونه و خونه رو ترک کنه... یه روز ابراهیم دستگیر شد و آدرس خونهشون لو رفت. طیبه مدارک رو از بین بُرد، اما نمیدونست خونه تحت نظره...
صبح رفت سر قرار با برادرش مرتضی و خبر دستگیری شوهرشو داد. بعد هم برگشت خونه تا اونجا رو از اسلحه و نارنجک پاکسازی کنه. غافل از اینکه ساواک اونجاست. طیبه با ساواک درگیر شد و بعد از اتمام فشنگهایش به همراه فرزند چهار ماههاش مهدی دستگیرش کردند. مرتضی خودشو رسوند تا از خواهرش دفاع کنه، که توسط ساواک همونجا شهید شد. ساواک آدرس خونهی مرتضی رو هم پیدا کرد و رفت سراغ همسرش فاطمه جعفریان. فاطمه سه ساعت با ساواک درگیر شد و مقاومت کرد؛ تا اینکه به شهادت رسید.
وقتی ساواک طیبه رو دستگیر و به دستهایش دستبند زد، طیبه گفت:
منو بکشید،ولی چادرم رو برندارید...
طیبه و همسرش ابراهیم رو پس از چند روز شکنجه؛ از تبریز به تهران منتقل کردند؛ و یکماه تمام اونا را زیر سختترین شکنجهها قرار دادند؛ تا اینکه سرانجام در سوم خرداد ۱۳۵۶ زیر شکنجه به شهادت میرسند.
🌹 شهیده طیبه واعظی
#خاکریز_خاطرات
@ManjiMahdi313
گاهی در حد وسواس برای پاکی لقمهای که در دهان فرزندانش میگذاشت دقت میکرد.
یکی از اهالی گوسفندی سر بریده و مقداری گوشت برای فاطمه آورده بود.
مش حسن که دیده بود آن گوسفند روزی رفته در باغ یکی از همسایهها و از درختان او خورده،با قاطعیت گفت:
«فاطمه...از این گوشت نخور،به بچهها هم نده!»
پ.ن:
مش حسن و فاطمه،پدر و مادر حاج قاسم سلیمانی هستند که هر دو به رحمت خدا رفتهاند.
#خاکریز_خاطرات
@ManjiMahdi313