#خودنویس
#بدون_تشریفات
چقدر اینروزها خسته و آشفتهام
خستهتر از آنچیزی که میتوانید فکرش را بکنید
در فاصلهای کمتر از دوهزار کیلومتر نسبت به جایی که هستم دارند کودکان و زنان را زیر آماج حملات خود لِه میکنند و من حتی یک کتاب نمیتوانم تالیف که نه، معرفی کنم و به روزمرۀ خود میپردازم
آه!
آنقدر وابسته به این دنیای پرهرجومرج و بیخاصیت شدهام که شبها گاهی سه ساعت میخوابم. اصلا مگر در این شرایط باید که هیچ، مگر میتوان به خواب رفت؟
انسانیت چه میشود؟ دغدغه چه میشود؟
در بخشی از کتاب برجادههایآبیسرخ داریم که خطاب به آقاخلیل گفته میشود: خلیل ! بی دغدغگی از بی غیرتی ست و این گاو است که چون غیرت ندارد دغدغه هم ندارد . مرد در شرایط بد ، خوب است که دغدغه ی هزار چیز را داشته باشد.
و گاهی به خودم در آینه نگاه میکنم و دچار دوگانۀ آدم و یا گاو میشوم که این بی دغدغهگی را میتوان به انسانیت متصل کرد و یا...
فیالواقع آنچیزی که در صحنه میبینم نه منکو؟! مهم است و نه صلصال که به بودن یا نبودنشان بخواهم فکر کنم. مسئلهام کمی فراتر رفته و دعوایم ختم به انسانیت میشود
والسلام