خدایا من فکر کنم جای مغز تو سرم یه قلب دوم گذاشتی چون این احساسات مسخره تو کلهم هم ول کن نیستن.
گفت نمیدونستم دیگه از نوشابه هم خوشت نمیاد.
دلم میخواست بهش بگم نه عزیزم من نتنها هنوز عاشق نوشابهم بلکه تو روهم هنوز دوست دارم. ولی متاسفانه جفتتون فقط بلدین گند بزنین به زندگیم.
این ساعت خوابمو نمیدونم چجوری قراره درست کنم جدی، هنوز نخوابیدم از دیروز تاحالا.
چجوری از شنبه باید شیش صبح بیدار شم یعنی؟ تازه درسم باید بخونم مث اینکه.
آدمایی که ادای دوست داشتنتو درمیارن ولی ازت متنفرن واقعا حال بهم زنن. کارشون اینه که تمام مدت بهت لبخند بزنن و با حرفای قشنگقشنگ خامت کنن ولی تا ازشون دور میشی بهت پوزخند میزنن.
جدی چقدر این موقع از روز قشنگه اگه خواب و مدرسه و کوفت و زهرمار نباشی. صدای پرنده، هوای خنک، آفتاب ملایم، ساکت و آروم، کلی وقت مونده تا تموم شدن روز و کلا خیلی حالمیده دیگه. کنکورمو که دادم هرروز این موقع از خواب پا میشم از زندگی لذت میبرم و دوباره دوازده ظهر که شد به ادامه خوابیدن میپردازم.(چرت و پرت میگم)
امروز همش منتظر بودم بیای درخونمون بگی اومدم دنبالت بریم قصردشت پیاده روی، نوشابه هم برات خریدم.