هرچی بیشتر خفشون میکنم انگار راه تنفس خودم بشتر بند میاد و وقتی سعی میکنم باهاشون کنار بیام یا ازشون حرف بزنم خیلی آدم چرت و پرت و حقیری بهنظر میام یکجوری که انگار همه دلشون میخواد بهت ترحم کنن و من از این متنفرم، دیگه نمیدونم چیکارشون کنم، کاش میشد ساعت نه شب بزارمشون دم در تا آشغالی ببرتشون.
دلم میخواد از همه جا و همه کس کنار بکشم و تو غصه های به قول تو "مسخرهم" خودمو خفه کنم.
فک کنم زندگی باهام مسابقه سعی کن گریه نکنی با مجازات خودتو از پنجره پرت کن پایین گذاشته.
صبح کافه رفتن خیلی عسله، مدرسه کوفتی که تموم شد هر روز صبح پلاس میشم تو کافه های قصردشت و ارگ(شتر در خواب بیند پنبه دانه)
ronakpodcast4_5836839827751835281.mp3
زمان:
حجم:
4.5M
از اینکه مدام به عوضی بودنتون مینازید و نرمال میدونیدش بدم میاد.
رگبار نازنازی اردیبهشتی.
هدایت شده از It's not okay but okay
اون کاری کرد که تو فکر کنی اشتباهی چون نمیتونست اشتباه بودن خودش رو بپذیره