هدایت شده از It's not okay but okay
اون کاری کرد که تو فکر کنی اشتباهی چون نمیتونست اشتباه بودن خودش رو بپذیره
دلم میخواد بوسه بارون کنم اون آدمایی که با اسم های قشنگ یا متفاوت از بقیه صدام میکنن.
از آدمایی که برام بیس و چاری فاز ترحم برمیدارن خیلی بدم میاد، مثلا صد سال پیش وسط غصه یه چرت و پرتی بهشون میگی اینا دیگه تا عمر دارن هر جای عالم که باهات رو به رو شن یجوری ترحمبرانگیز نگات میکنن و برات ادای آدم خوبا رو در میارن که دلت میخواد عق بزنی. برای همیناست که متنفرم آدمهایی که باهام آشناییت دارن از افکار و احساساتم سر در بیارن.
اون لحظه ای که دارم تو جمع بلند بلند حرف میزنم و میخندم اون ساید درونگرا و ضداجتماعیم داره تو گوشم نعره میزنه که خفه شو و دهنتو ببند، بعد هم تا مدتها تو سرم میکوبه که عجب آدم سبک و مسخره ای هستی.
کاش آدمها چیزهای نامعلوم مشخص نشده رو بهم نگن چون حتی اگه اون اتفاق هم درنهایت نیفته من انقدر سرش تپش قلب و استرس گرفتم که کل موهام سفید شده.
این آدم هرچقدرم یه دنده و عصبی باشه بازم دلم براش میسوزه که افتاده بین این همه آدم دورو و با سیاست، حداقلش ته رفتار بدش بچه بازیاشه نه مثل شما که با لبخند و نوازش جوری سر میبرین که انگار قاتل خود مقتوله. کاش یه تفنگ داشتم و یه تیر وسط صورت تکتکتون دقیقا روی لبخندای چرکتون خالی میکردم.