هدایت شده از [دُشمݩِعزیز]
معجزهی آهنگ ها واقعا عجیبن.
پرتت میکنن به اون زمان.اون آدم.اون خاطره.بوی اون لحظه.تن صدا.رنگ لباسی که تنت بود رو هم یادت میارن.
وا. معلومه که اگه حتی یه لبخند هم بهم بزنی خر میشم و مهم نیست پنج ثانیه قبل بدترین کارهای دنیا رو باهام کرده باشی.
آدم حقبهجانب و هیچوقت گردننگیر باعث میشه دلم بخواد خویشتن خویش رو بدرم و جیغکشان سر به بیابون بزارم. یجورایی دلم میخواد بهش بگم بعد همه این اتفاقات، تو حق نداری.
این روضه خونهبغلیمون بد داره دلمو قلقلک میده که کتابو پرت کنم تو دیوار و پاشم برم یه دل سیر گریه کنم، حیف که قطره اول از چشم بیاد پایین دیگه نمیشه جمعم کرد و تا یه هفته شیر آب چشمام وا میمونه.
با هر خبر جدایی آدما یه جون از جونام کم میشه، مث این که نتنها جدی جدی دوست داشتن کافی نیست بلکه درنهایت هیچ چیز همیشگی نیست جز انزوا و غم و رنج انسان.
جدی فکر کردید چندبار قراره زندگی کنید و یا چند بار قراره بهطور واقعی دوست داشته بشید که به جای حل مشکلتون صورت مسئله رو پاک میکنید و میرید دنبال یه آدم جدید؟
کاش همونقدر که در خیالات و اورثینک هام دراماتیک هستم در لحظه و عمل هم بودم که لاقل باهم تراز میشد.