متنفرم از وقت هایی که نسبت به غم و یا هراحساس دیگه ای واکنش آنی دارم و هروقت از فاز احساسیم درمیام فقط با یه حالت ewww به رد احساساتم نگاه میکنم و واقعا اینجوریم که خر خب دو دیقه ساکت میشدی.
این جمله "فقط خود واقعیت باش" هیچوقت روی من جواب نمیده چون درواقع من برای هر آدم یه خود واقعی مجزا دارم.
فک کنم اون قسمت مغزم که خواب هام رو طراحی میکنه باهام خصومت شخصی داشته باشه، هر روز خدا میشینه کل تروما ها، ترس ها، حسرت ها، امید ها و آرزو های من رو باهم قاطی میکنه و به صورت چرندیات توی خواب نشونم میده، و من هربار که از خواب بیدار میشم تنها کاری که از دستم برمیاد هنگ تا دوساعت نگاه کردن به در و دیوار هست.
کاش میشد بهش بگم جدی مشکلت چیه داداش؟ خودم به اندازه کافی راجبشون اورتینک میکنم نیازی بهت نیست.
"درواقع به هیچکدوم از اون خواسته ها نرسیدم ولی وقتی نگاه میکنم و میبینم که چقدر از نقطه شروع فاصله دارم نمیتونم لبخند نزنم"
Shervin HajiaghapourShervin-Hajiaghapour-Birahe2.mp3
زمان:
حجم:
1.4M
"من این بیراهه رو عاشقم"
دلتنگی برای آدمی که خاطرات خاصی باهاش نداری و هیچوقت اونقدر نزدیک نبودین صد بار بدتر از دلتنگی برای آدم هایی هست که باهاشون صدتا خاطره و عکس و بلا بلا داری، انگاری که واسه چیزی که وجود نداشته دلتنگ شده باشی.
شاید من فقط "زیادی احساسی" برخورد میکنم ولی کاش با طمانینه تر در آغوشت میگرفتم، کاش چیز هایی بیشتر از خاطرات و مکالمات محو داشتم تا بتونم دلتنگیم رو برطرف کنم.
شاید فک کنی که میتونی منو گریه بندازی ولی اشتباه میکنی چون تو جامعه شناسی نیستی عزیزم.
یه عادت بدی که جدیدا پیدا کردم نسیه حرف زدنه، خب زن عین آدم حرفتو بزن که بعد انقدر خودخوری نکنی، مردم که علم غیب ندارن.
از صداهای بلند متنفرم و وای خدایا کاش میشد صدای این زندگی رو کم کرد. اصلا کاش میشد آدم هایی که صداهای بلند درست میکنن رو به قتل رسوند.