به یک باره همه چیز را رها کردم و خودم را از بند جبر دیگران خارج کردم. هرچه بود را کنار گذاشتم از اول اهداف و مسیرم را چیدم"*که شاید هم کمی لجبازی یا تصوف گرایی ناگهانی قاطیاش کرده باشم" و حالا پیدا کردن دوباره همراهی که توان همراه بودن را داشته باشد خیلی سخت بود و جدای این مسئله پروسه خسته کننده ای داشت. بیخیال تصمیم گرفتم خودم رو قاطی کسی نکنم و اصلا مگر بودن همراه چقدر مهم است؟ "*همانقدر که هربار به زانو میفتی به دستی برای بلند شدن نیاز داری" و به هر حال که پیدا کردن همراه سخت ترین کار دنیاست چون نمیتوان همزمان تمام فرعی های درونی و فرعی های همراه را طی کرد. و حتی بسنده کردن به داشتن همراهی در مسیر اصلی هم گره های این قضیه را باز نمیکند و از میان هزاران راه چگونه میتوان هممسیری _نهآنچنان به دنبال تغییر و تجدید_ پیدا کرد؟
منِمن
به یک باره همه چیز را رها کردم و خودم را از بند جبر دیگران خارج کردم. هرچه بود را کنار گذاشتم از اول
در هرحال من هنوز امیدوارم مفهوم همراه اعتباری و در برهه های زندگی متغیر نباشد که این سیلان زندگی و انسان ها واقعا برایم غیرقابل تحمل شده و گاه دلم میخواهد کل دنیا را متوقف کنم تا چند وقتی ثبات نسبی داشته باشم و مجبور به درک و پذیرش تغییرات جدیدش نباشم. "*بله شاید دگم بودن یقه ام را سفت چسبیده باشد ولی تحمل هر روز یک چیز جدید بودن_شدن هم سخت است حس شدیدی از بیپناهی را منتقل میکند."
کاش یکی هم این وسط دست منو بگیره و نزاره زندگیمو جهنم کنم، قول میدم از بعدش دیگه فقط استقلال مستقل قلل.
بهش گفتم دلتنگم و در کسری از ثانیه در آغوشم کشید و شست و برد و خاکبرسرت که سر همین یه کارم جونمو بالا آوردی.
Morteza Pashaei4_5962875518498903748.mp3
زمان:
حجم:
6.2M
امشبم بیاید با پاشایی جون سر کنیم🎀
*آهنگ پاپ قدیمیا همیشه حس زندگی و راحتی بهم میده، حس برگشتن از مدرسه بعد یه روز خستهکننده و طولانی، حس روزای آخر اسفند ماه، حس چند ساعت آخر مسیر برگشت توی سفر، حس اواخر اردیبهشت ماه ۱۴۰۱.
The world’s a little blurry
Or maybe it’s my eyes
The friends I’ve had to bury
They keep me up at night
Said I couldn’t love someone
‘Cause I might break
If you’re gonna die, not by mistake
کاش مغزم متوجه این پدیده بشه که اگه یکی توی خوابات آدم خوبیه دلیل نمیشه که درواقعیت هم باشه.