میدونی از چی ترسیدم؟ تو هیچکس رو نداشتی مهناز! من همهکست بودم، میترسم از اینکه همهکس یه نفر باشم، اصلا میدونی چیه؟ نمیخواستم همهکس یه نفر باشم، نه میتونم نه جرئتشو دارم و نه میخوام همهکس یه نفر باشم.
"زن و بچه"
ولی من بدجوری منتظر اولین بارونم تا بعد از مدرسه دست بچه هارو بگیرم و راهمو کج کنم سمت قصردشت و بعد تا وقتی که موش آب کشیده بشیم زیر بارونش بمونیم و درحالی که سگ لرز میزنیم پیتزا بخوریم. (نه فورا ولی حتما)