هدایت شده از درانزوایخویش!
ولی این آدمایی که عین بازجو باهات رفتار میکنن چقد سختن. یعنی فکرکن یک کلمه بهش میگی دیشب مهمونی بودم وقت نکردم بیام. سریع میپرسه: تو که گفتی درس داری! میگی آره دیگه واجب بود و توی رودربایستی بودم، میگه چی پوشیدی؟ تو که گفته بودی لباس نداری! میگی گه تنم کردم رفتم، بیخیال میشی؟ میگه تو که گفتی اون لباست رو دادی به رفیقت، چطور پوشیدیش؟ بابا ولم کن تورو حضرت عباس..
_در جستجوی حقیقت بودن ، یعنی شهامت آن را داشتن ، وقتی نور حقیقت را دیدی ، برابرش بایستی و به او بگویی همه خواستههایم را ویران کن و همه آنچه که هدف زندگی میپنداشتم بکُش و به من چیزی بهتر ببخش ؛
آن که من بودم ، آماده مرگ است و من ، آن گونه که باید ، متولد شوم .
[فیودار داستایفسکی]
_جدیدا به یِ نتیجه ای رسیدم ؛
اینکه اون پروسه صبر و تلاشی ك ِ برایِ رسیدن به هدف ِذهنی هست ، از لحظه رسیدنِ صدبرابر لذتبخش تره ،
سرسری گرفتن و عجله ای گذروندن پروسه ها فقط درنهایت ِ لحظه رسیدن باعث ِ حس ِ پوچی شدید میشه .
_یکی از باگایِ مغزِمن این هست ك ، هرچندوقت بهصورت تصادفی و رندُم خاطرات ضایع شدن و سوتی دادنام رو تو ذهنم پلی میکنه و دوباره خفت میده منو .
_اون قسمت ِ ذهن من خیلی مریض هست ك ِ نمیتونه هیچ چیزی رو بدون معادله به عملکرد تبدیل کنه ؛
نتیجه این معادلات ِ سختگیرانه ناشی از حس ِ کمالگراییِ وسواسگونه به ناکارآمدی ، بیهدفی ، تهی و واهی بودنِ عمل درنظرم ختم میشه ، از منفیترین پیامد هایِ این مسئله میشه به محروم بودن و دریغ کردنِ لذات کوچک از خودم اشاره کرد .