_از این معلمایی که تا میفهمن با یکی صمیمی هستی هرکدومتونو میندازن یِ گوشهای از کلاس عمیقا حس نفرت دارم .
_خواستم از همین تریبون اعلام کنم
اونایی که پالتو نسکافهای رنگ ِ بلند میپوشید ،
خیلی خوشگلید .
_اون ساعت شیش عصری که خسته و کوفته ، با کلی کارریختهروسرت از خواب پا میشی و میبینی تعدادزیادی مهمون خونتون رو تسخیر کردن چیه ؟ آفرین جهنم .
*پینوشت : بابا لامصبا بهولله حبیب خدا روزی که فرداش دوتا امتحان داری نمیاد حبیبیگری کنه که ، اه .
_لحظهای که خدا مورچه رو خلق کرد ، قطعا میخواست یِ نیمچه عذاب الهی تو دنیا بهم بده ، حساب کار بیاد دستم .
_معقوله یِ برونگرایِ غیراجتماعی خیلیسختتر از احساسی منطقگراست حالا فک این وسط علاوه براینا محتاطم باشی .
_بعد این جریانات چقدر از همنسلام متنفر شدم ، چقدر فهمیدم باید گِل بگیرن در ِآموزش پرورش رو ، چقدر فهمیدم آدما فراموشکاران ، چقدر فهمیدم آدما زود باورن ، چقدر فهمیدم ذره ای قدرت تفکر ندارن تا خزعبلات رو از حرف ِدرست تشخیص بدن ، چقدر فهمیدم نمک نشناسن ، چقدر از خودم و هرچی [آدم] هست متنفرم ، چقدرخستم چقدر و چقدر و چقدرهایِ پایان ناپذیر .