_بعد این جریانات چقدر از همنسلام متنفر شدم ، چقدر فهمیدم باید گِل بگیرن در ِآموزش پرورش رو ، چقدر فهمیدم آدما فراموشکاران ، چقدر فهمیدم آدما زود باورن ، چقدر فهمیدم ذره ای قدرت تفکر ندارن تا خزعبلات رو از حرف ِدرست تشخیص بدن ، چقدر فهمیدم نمک نشناسن ، چقدر از خودم و هرچی [آدم] هست متنفرم ، چقدرخستم چقدر و چقدر و چقدرهایِ پایان ناپذیر .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
با قابلیت اشک ریختن برایِ هربیت ؛
سروده شده توسط خانوم ِبناد و خوانش ِ بچه هایِ عزیز ِ نجوا مدیا .
[فروردینِ عزیز روز ِ فلاناُم]
منِمن
با قابلیت اشک ریختن برایِ هربیت ؛ سروده شده توسط خانوم ِبناد و خوانش ِ بچه هایِ عزیز ِ نجوا مدیا . [
_این اولین دیدار ِحضوریم باهاشون بود ، اولیش ؛ اما انقدر جوصمیمی حاکم بود که اولین بار بودن ذرهای حس نمیشد ؛
میدونین ؟
این همخونی جنسش با بقیه فرق داره ،
یِ حس دیگه قاطیشه ، یِ حسی که همیشه حسرتشو میکشیدم ؛
یِ روز از روزهایِ فروردینِ عزیز
خانوم ِ بناد قلب مارو لرزوند ،
قرار بود یا جلسه توجیهی ساده باشه
اما غافل از اینکه یِ قرارِعاشقونه بود ؛
خاطرات ِ اون روز هیچوقت یادم نمیره ،
هیچوقت اون اشک ها خنده ها یادم نمیره ،
هیچوقت بچه هایی که حفظ و ظبتش رو هرجوری که بود نیم ساعاته جمع کردن یادم نمیره ، هیچوقت اون نوشابه هایِ سرسفره افطاری یادم نمیره و هیچوقت و هیچوقت و هیچوقت هایِ ناتمام .
شعری که خانوم بناد سرود قابلیت اشک ریختن با تک تک بیت هاش رو داره چون مملوء از خاطراته ، خاطرات .
[اصلا اشك و خنده اونروز جنسش فرق میکنه ]
_پاییز عزیزم ، لطفا انقدر زود شب شدن رو تموم کن ، داری تمام برنامه هایِ منو بهم میریزی .