_اونقدری این چندوقت غم بهم نفوذ کرده که نبودش حس فقدان بهم میده ، ازین رو تا حس میکنم چیزی نیست که دیگه غمش رو نخورده باشم میرم سراغِ دیگران تاباهم غم اونارو بخوریم ؛
شراکت توغم ِ آدما خیلی تسکینه ، خیلی .
_روند نزدیک شدن به هم خیلی قشنگه،
الکی خودتون رو یهو نچسبونید به هم؛
ذره ذره همو کشف کنید
ذره ذره چارچوب هارو کنار بزنید
این ذره ذره پیشرفتن ها واقعا لذت بخشه، باور کنید .
_من وقتی رومود واقعگرایانهم میرم؛
تو لحظه اول برخورد با هرچیزی
به طرزفجیعی نسبت بهش حالت تهاجمی میگیرم و مورد انتقاد قرارش میدم[ اکثرا انتقاد بیرحمانه] از این رو اگه بخوام تعارف و این صحبتا رو بزارم کنار میتونم بهشدت آدم توذوقزنی باشم و تعریفوتمجید رو تو اون لحظه کاملا بیاثر میدونم؛
یکی از باگایِ کمالگرایی همینه، همیشه بهترین ورژن موجود رو میخوای و حتی ذرهای پایینتر بودنِ این ورژن قانعت نمیکنه .
_یکی از تفریحات سالمم اینکه اتفاقات ، موقعیت ها و بحث هایِ مختلف رو با آدما تو ذهنم بهصورت غیرواقعی تجربه میکنم و واقعا لذت بخشه، یجورایی من علاوه برخاطرات واقعی که با اطرافیانم دارم یه شخصیت و زندگی متفاوت هم تو ذهنم باهاشون دارم .