#داستان_حج_من♡
#قسمت_ششم
درقسمت قبل قضیه سوره یوسف و سیب قرمز براتون گفتم قسمت جالب دیگه اش موقعی که رسیدیم تهران اتفاق افتاد که به وقتش میگم خلاصه روز هایی که در مکه بودیم به سرعت میگذشت روز قبل عرفه در جلسه کاروان توضیحات کافی داده شد ولی هر چی برات توضیح بدن و کتاب بخونی من میگم عرفات و منا معماست تا حضور پیدا نکنی نمیتونی درک کنی😭 از صبح کارهامون کردیم آماده شدیم لباس احرام پوشیدیم رفتیم نمازخونه هتل که برای بار دوم محرم شیم دلهره داشتم لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک» به خودم اومدم روحانی محترم کاروانمون تلبیه را می خواند با یک مرتبه گفتن این جملات، زائر بیت الله الحرام محرم میشود حس خوب و عجیبی بعد از محرم شدن پیدا کردم قابل وصف نیست
پس از احرام بستن برای حج باید به وادی عرفات می رفتیم در آنجا از ظهر روز عرفه تا غروب آن وقوف میکردیم
#حج
#وقوف
#من_مامان
#روزمرگی_من_و_مامان👇
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb