eitaa logo
من و کتاب
2.3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
715 ویدیو
43 فایل
شبکه بزرگ توزیع کتاب خوب ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ manvaketab.ir ما اینجاییم قم خ معلم مجتمع ناشران واحد 36 سوالاتتون رو با عشق پاسخ میدیم: @Shahidkazemi313 ثبت سفارش و پشتبانی: @manvaketab_admin پاسخگویی از ۸ صبح تا ۸شب
مشاهده در ایتا
دانلود
من و کتاب
. 🔸عنوان: 🔸نویسنده: 🔸ناشر:‌ 🔸تعداد صفحات: 72 صفحه 🔸قیمت پشت جلد: ۸۰۰۰تومان / قیمت با ۲۰درصد تخفیف: ۶۴۰۰تومان . 📚درباره کتاب بازی عوض شد؛ اثر نویسنده برگزیده جشنواره داستان انقلاب کتاب مجموعه داستان کوتاه «بازی عوض شده» نوشته سجاد خالقی از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر شد. سجاد خالقی که متولد 1364 در شهر نافچ استان چهار محال و بختیاری است، پیش از این نیز با حضور در جشنواره های مختلف ادبی از جمله: جشنواره کبوتر حرم (امام رضا) سال های 90 و 91 و 93، جشنواره شهر پر چراغ (استانی) سال 90، جایزه ادبی یوسف سال 90، جشنواره ادبیات کودک و نوجوان سال92، جشنواره داستان بروجن (استانی) سال 92، جشنواره دانشجویی مهرباران سال92، جشنواره داستان انقلاب سال 92، موفق شده بود رتبه های برتر را کسب نماید کتاب «بازی عوض شده» شامل داستان های کوتاه برگزیده در حوزه انقلاب و دفاع مقدس می باشد. سیر زمانی این مجموعه که از 11 داستان تشکیل شده از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تا جانبازی شخصیت داستان است «مادر و کدر»، «بازی‌عوض شده»، «مردی در مقابل»، «و دیگر هیچ»، «بازی از نو»، «تاریک، روشن، تاریک، روشن، تاریک روشن...»، «پشت این دیوار‌ها کسی هست»، «آدم‌ها روی پل»، «تا همیشه این‌جا کسی هست»، «حال من جور دیگری است» و داستانی به نام «همه چیز از همه‌چیز شروع شد» عنوان یازده داستان کوتاه این کتاب است. . 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 🛍لینک خرید آسان http://yon.ir/U7U2b 📲مرکز پخش 02537840844 . 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 . 🆔 @man_va_ketab
. 🔸 🔸 🔸 . ۷۲ صفحه|۸۰۰۰تومان . 📚درباره کتاب داستان های کوتاه برگزیده در حوزه انقلاب و دفاع مقدس . 🍃برشی از کتاب چهار نفر بودند؛ درازکِش کنار هم، روی موزاییک‌های ترک‌خوردۀ کف سلول، سقف مات و نیمه‌تاریک را نگاه می‌کردند. آن‌که از همه بزرگ‌تر بود، بیست‌ساله می‌زد؛ نرمی ساعد را زیر سرش، روی زخم باتوم گذاشته بود تا سردی و سفتی کف سلول آزارش ندهد. کناردستی موبور و چشم‌زاغش، نیم‌خیز شد و نشست. بعد همان‌طور که به دیوار زل زده بود، زمزمه کرد: «می‌گن شاه، عفو عمومی داده؛ قراره هرچی زندانی سیاسی مونده، آزاد بشه. می‌گن همه آزاد می‌شیم.» بعد به کوچک‌ترین نفر خیره شد؛ کوچک‌ترینشان هنوز درازکش بود. قدش به موزاییک یکی مانده به آخر هم نمی‌رسید. ابروهای مشکیِ پری داشت و سبیل کم‌جانی پشت لبش جوانه زده بود. نیم‌خیز شد و همان‌طور عقب‌عقب کنار دیوار خزید تا پشتش گرم شود. بعد تازه یاد بغل‌دستی‌اش افتاد که از صبح بی‌حرکت مانده بود. بغل‌دستی‌اش با موهای لَختِ جوگندمی روی زمین چسبیده بود و با چشمان کدر، سقف را نگاه می‌کرد. کوچک‌ترین نفر تکانش داد و نتوانست وحشتش را نشان ندهد؛ داد زد: «چته رفیق؟ چرا مثل مرده‌ها نگاه می‌کنی؟» . 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 . 🌏خرید اینترنتی https://b2n.ir/870137 📞مرکز پخش 02537840844 📲پیامکی 3000141441 . 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 . 🆔 @man_va_ketab