eitaa logo
کانال ققنوس
54 دنبال‌کننده
18 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️مولود مصطفی❤️ 《قسمت دوم》 سر سفره صبحانه، حاج بابا نان داغ را در پیاله عسل کرد و داد دستم گفت: سپردم به کریم شاگرد حجره! یه معلم سر خونه حسابی برات پیدا کنه. می‌گفت یکی سراغ داره فرنگ برگشته. خانم دکتری شده برای خودش. لقمه‌ی عسل را از دستش گرفتم و لب و لوچه ‌ام را قد ده تا آدامس کش دادم و گفتم: ها! الان این خانم دکتر فرنگ رفته نیست؟ عجنبی نیست؟ من برم تا سر کوچه بده حاج بابا؟ خودم را جمع و جور کردم چسپاندم به بی‌بی تا اگر تشری شنیدم سپر بلایم شود. حاج بابا اما حرفی نزد. چایش را قورت قورت سرکشید و رفت. همان روز زنگ در خانه و بعد چند تقه به در زدند. بی‌بی پای سجاده یاسین میخواند، سری جنباندم و با حرص پوفی کردم و........ با کجی لب و لوچه گفتم: حتما خانم دکتر بی‌بی خندید و گفت: چادرت یادت نره! برحسب عادت، همانطور که حاج بابا از بچگی یادم داده بود، حتی اگرخودش هم پشت در بود بدون چادر و روسری و پابرهنه نباید پشت در می‌رفتم. موهایم راپشت شانه‌ام ریختم و چادر را روی موهایم انداختم‌. با صدایی که از ته گلو بیرون آمد صدازدم: کیه؟ کسی با ناز عشوه از پشت در جواب داد: مهر هستم. دهان کجی کردم و نق زدم: مهر هستم...مهر هستم! در را باز کردم. دختر جوان و زیبایی زیر سایه پسری با قامت بلند که کلاه خبرنگاری روی سرش بود جلو آمد و گفت: سلام زیبارو! دستش را از دستکش تور توری مشکی‌اش بیرون آورد و به سمتم گرفت. من اما بِر و بِر، شده بودم. میخ مرد سبیل دسته موتوری پشت سرش! به خودم آمدم و رویم را کیپ‌تر گرفتم..... سرم را پایین انداختم و زمزمه کردم: فکر میکردم تنها هستید! دختر جوان متعجب دستش را عقب کشیدو پرسید: نمیدونستم ناراحت میشید خانم! صدایم را مثل کسی که گلایه دارد کردم: نه! اما کاش اطلاع میدادید با همسرتون هستید! تا اهل خانه آماده باشن! ادامه دارد