eitaa logo
کانال ققنوس
54 دنبال‌کننده
18 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️مولود مصطفی❤️ 《قسمت چهارم》 حاج بابا از کدام عتیقه فروشی پیدایشان کرده بود نمی‌دانم! آمدم از کنار حوض رد شوم و به طرف مهمانخانه بروم که چادرم به گلدان کوچک شمعدانی گیر کرد وتا خواستم دست بجنبانم و نگهش دارم صاف افتاد پایین. هین کشیده‌ای از دهانم بیرون دوید و پشت بندش نفسم بند آمد. نگاهم به سمت پنجره مهمانخانه رفت. خیره مرد بلند قامت پشت پنجره شدم. سردرگمی و ترس و اضطراب یحتمل قبض روحش کرده بود! باصورتی برافروخته در کسری از ثانیه به بالا نگاه کرد، گیج و مبهوت به نظر می‌آمد. تنم را عقب کشیدم و خودم را به در ایوان چسباندم. حالا به حتم گمان می‌کند چون او را دیده‌ام دست پاچه شده‌ام! از فکری که در ذهنم آمد خنده ام گرفت. ‌افتاده و لرزان خودم را تا راهرو کشاندم و گوش ایستادم...... - صدای چی بود مادر‌؟ خانم مهر با لحن طنازی صدا زد: مصطفی! چی شد؟! دوباره خودم را به کنار حوض رساندم تا فکر چاره‌ای کنم. قدم‌های آرام بی‌بی را میشناختم. چشم‌هایم را بستم و منتظر ماندم تا آقای مهر به صفات پسندیده‌اش چقلی را هم اضافه کند. او مرا دیده بود وبه گمانم حالا شبیه پسر بچه‌های تخس دست‌هایش را پشتش گره کرده بود و ابروهایش را تا بالا برده بود تا آبِرویم را خیرات کند. ادامه دارد.......