eitaa logo
مراسم مذهبی نوشهر و چالوس
689 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
260 ویدیو
12 فایل
🌊 📃 اطلاع رسانی مراسمهای مذهبی چالوس ونوشهر • • 📲 ارسال اطلاعیه ها : @im_esraa • • 👇 « درصورت لغو برنامه و تغییر زمان یا مکان و هرتغییر دیگری، حتما اصلاحیه ی پوستر برنامه را برای بنده ارسال بفرمایید » 👆 • • • " ممنون از حضور سبزتون 🌿🦋 "
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 قبل از عمليات مطلع الفجر بود. جهت پاره‌اي از مسائل و هماهنگي بهتر، بين فرماندهان سپاه و ارتش جلسه‌اي در محل گروه اندرزگو  برگزار شده بود. بجز من و ابراهيم سه نفر از فرماندهان ارتش وسه نفر از فرماندهان سپاه حضور داشتند. تعدادي از بچه‌ها هم در داخل حياط مشغول آموزش نظامي بودند.  اواسط جلسه بود و همه مشغول صحبت بودند. كه يكدفعه از پنجره اتاق يك نارنجك به داخل پرت شد و دقيقاً وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد. همينطور كه كنار اتاق نشسته بودم سرم رو در بين دستانم قرار دادم و به سمت ديوار چمباتمه زدم. براي لحظاتي نفس در سينه‌ام حبس شده بود. بقيه هم مانند من، هر يك به گوشه‌اي خزيده بودند. لحظات به سختي مي‌گذشت اما صداي انفجار نيامد. خيلي آرام چشمانم را باز كردم و از لابه‌لاي دستانم نگاه كردم. از صحنه‌اي كه مي‌ديدم خيلي تعجب كردم. آرام دستانم را از روي سرم برداشتم و سرم را بالا آوردم. با چشماني كه از تعجب بزرگ  شده بود , گفتم: آقا ابرام!!  بقيه هم يك يك از گوشه وكنار اتاق سرهايشان را بلند كردند و با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه مي‌كردند. صحنه بسيار عجيبي بود. در حالي كه همه ما به گوشه وكنار اتاق خزيده بوديم ابراهيم روي نارنجك خوابيده بود. در همين حين مسئول آموزش وارد اتاق شد و با كلي معذرت خواهي گفت: "خيلي شرمنده‌ام ، اين نارنجك آموزشي بود. اشتباهي افتاد داخل اتاق." ابراهيم از روي نارنجك بلند شد در حالي كه تا آن موقع كه سال اول جنگ بود چنين اتفاقي براي هيچيك از بچه‌ها نيفتاده بود. بعد از آن، ماجراي نارنجك زبان به زبان بين بچه‌ها مي‌چرخيد ... گویی این نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد.... @marasem_ch_n
4_5996592519306020097.mp3
1.45M
📼 صوت شهید که یک شب قبل از عملیات و پنج روز قبل از شهادت، ضبط شده و با دوستانش عهد شفاعت می بندند❤️💚 @marasem_ch_n