#معارف_حسینی
#مدینه_تا_کربلا
🔘 هدف از یاریِ او ، دست گرفتن از ماست...
در برخی از منابع، حکایت دیدار سیدالشهداء علیهالسلام با عبیدالله حرّ جُعفی، از زبان خود او نقل شده است؛ عبیدالله گوید:
امام حسین علیهالسلام داخل خیمه من شد در حالیکه محاسن شریفش سیاهِ سیاه بود.
هیچ کس را زیباتر و چشم پُرکن تر از امام حسین علیهالسلام تا به حال ندیده بودم و صورتش مانند ماه میدرخشید.
احدی را تا به حال به این جلالت و هیبت ندیده بودم. قلبم آتش گرفت تا که دیدم او به خیمه من دارد میآید. تا به حال برای کسی به اندازه او قلبم رقت پیدا نکرده بود.
حينَ رَأيتُهُ يَمشي و في أطرافِه صِبيانٌ و بناتٌ قَد أخَذوا بِأطرافِ رِدائِه
🔻وقتی که دیدم او به طرف من میآید و بچهها و کودکانش دور تا دور عبایش را گرفتند و میآیند.
وقتی که او آمد و از من یاری خواست، من در جوابش گفتم:
این اسب من است سوارش شو و من همراه تو افرادی را میفرستم تا تو را نجات دهند و به جای امنی برسانند. عیالات و زنان تو بر عهده من باشد تا آنها را به تو سالم برسانم.
در اینجا آن حضرت رو به من کردند و فرمودند:
إنَّ مَقصودي مِن اسِتنصاركَ و دَعوتِك، نُصحُكَ.
🔻مقصود من از یاری طلبیدن از تو و دعوت تو، خیرخواهی برای توست. ( و با این کار میخواستم دست تو را بگیرم )
امام علیهالسلام بلند شدند و من عرضه داشتم:
هر چه نگاه به محاسنتان انداختم نفهمیدم. آیا سیاه است یا خضاب کردهاید؟
حضرت فرمودند:
پیری زود به سراغ ما آمده؛ این گونه نیست که تو میبینی؛ چرا که حنا و کَتم است.
📚 الإمام الحسين عليهالسّلام و أصحابه، القزويني ج۱ ص۱۸۸
📚الحسين عليهالسّلام في طريقه إلى الشّهادة، الهاشمي، ص۱۲۲
#الّلهُــــــمَّ_عَجِّــــــلْ_لِوَلِیِّکَــــــ_الْفَـــــــــرج
🕌مسجدچهارده معصوم روستای خورآباد
#لینک_عضویت👇👇👇
https://eitaa.com/marasematkhorabad
#معارف_حسینی #مدینه_تا_کربلا
🔘 به فدای آن آقایی که حتی به اسبهای لشگر حُرّ هم آب داد؛ همان اسبهایی که چند روز دیگر ...
در منزل «ذو حَسم» بود که لشکر هزار نفری حرّ ، از راه رسید و جلوی قافله سیدالشهداء علیهالسلام قرار گرفت؛ إمام علیهالسلام تا مشاهده نمود آنان تازه از راه رسیدند و تشنه هستند، رو به اصحاب خود نمود و فرمود:
اسْقُوا الْقَوْمَ وَ أَرْوُوهُمْ مِنَ الْمَاءِ وَ رَشِّفُوا الْخَیْلَ تَرْشِیفاً
▪️اين لشگر را آب دهيد و سيرابشان كنيد و دهان اسبانشان را نيز تَر كنيد.
پس چنان كردند، و پيش آمده كاسهها و جامها را از آب پر كرده نزديك دهان اسبها مى.بردند و همين كه سه دهن يا چهار يا پنج دهن مىخوردند، از دهان آن اسب دور مىكردند و اسب ديگرى را آب مى دادند تا همه را به اين كيفيت آب دادند.
🔹على بن طعان محاربى گويد:
من آن روز در لشكر حر بودم و آخرين نفرى بودم كه دنبال لشكر بدان جا رسيدم.چون امام حسين عليهالسّلام تشنگى من و اسبم را ديد، فرمود:
«بياشام!»
من هرچه مىخواستم بياشامم، آب از دهانه مشك فرو مىريخت.
آن حضرت تا دید من نتوانستم آب بنوشم، فرمود:
«سرِ مشك را بپيچان! »
من ندانستم چه بكنم.
فَقَامَ فَخَنَثَهُ فَشَرِبْتُ وَ سَقَیْتُ فَرَسِی.
▪️پس خود آن حضرت از جای خود برخاست و آمد دهانه مشک را پيچاند. پس آشاميدم و اسبم را نيز سيراب كردم.
📚 بحارالانوار ج۴۴ ص۳۷۵
✍ بادستِخود،آبدهداوبهدشمنش
کاری که از بنی بشری بر نیامده ...
#الّلهُــــــمَّ_عَجِّــــــلْ_لِوَلِیِّکَــــــ_الْفَـــــــــرج
🕌مسجدچهارده معصوم روستای خورآباد
#لینک_عضویت👇👇👇
https://eitaa.com/marasematkhorabad
#مدینه_تا_کربلا
◾️ حُرّ، امام حسین علیهالسلام را تحت فشار میگذارد و آن ها را به سمت بیابانی بی آب و علف، سوق میدهد ...
لشگر حرّ بعد از آنکه به قافله سیدالشهداء علیهالسلام رسید، قدم به قدم آن قافله را تعقیب میکرد، تا آنکه نامهاى از ابن زياد ملعون براى حرّ رسید كه در آن چنين نوشته بود:
«اما بعد، همان جا كه اين نامهام به دست تو مى رسد، بر حسين عليهالسّلام و ياران او سخت بگير و او را در بيابانى بی آب و علف فرود آور و حامل اين نامه را مأمور كردهام تا مرا از آنچه انجام مى دهى، آگاه سازد. و السّلام.»
🔻حرّ نامه را خواند و سپس به امام حسين عليه السّلام داد و گفت:
«مرا چاره اى از اجراى فرمان امير عبيد اللّه بن زياد نيست .همين جا فرود آى و براى امير بهانهاى بر من قرار مده! »
امام حسين عليه.السّلام فرمود:
«كمى ما را پيشتر ببر تا به اين دهكده غاضريّه (روستایی از نواحى كوفه و نزديك كربلا) كه با ما يك تيررَس فاصله دارد، برسيم.»
حرّ گفت:
«امير براى من نوشته است، تو را در سرزمين خشك و بى آب فرود آورم و چارهاى از اجراى فرمان او نيست.»
📚 اخبار الطوال،دینوری، ص ۲۹۸
⚡️ "کامل بهایی" این واقعه را اینگونه نقل میکند:
حرّ، نامه اى به عبيد اللّه زياد نوشت كه: حسين «عليهالسلام» رسيد و مىگويد:
«اگر كوفيان مرا نمىخواهند، من به مدینه جدّ خود مىروم.»
عبيد اللّه لعين در جواب نوشت كه:
«او را رها مكن و به موضعى فرود آر كه آب و آبادانى نباشد.»
چون نامه برسيد، حرّ به امام حسين عليهالسّلام داد. امام عليهالسّلام فرمود:
«بگذار تا در اين بیابان ، به جايى نزول كنم كه عيال و اطفال با مناند و طاقت تشنگى ندارند.»
حرّ گفت: حكم امير اين است كه خواندى...
📚کامل بهایی ج۲ ص۲۷۷
✍ از «رحمت واسعه» سیدالشهداء علیهالسلام همین بس که حرّ بن یزید ریاحی، که سیدالشهداء علیهالسلام و اهل و عیال آن حضرت را اینگونه در تنگنا قرار داد و مسبّب آن شد تا قافله آن حضرت به آب و آبادی نرسند، وقتیکه ظهر عاشورا پشیمان به محضر مبارک سیدالشهداء علیهالسلام رسید، حضرت نه این جُرم بزرگش را به او یادآوری کرد... نه روی خود را از او برگرداند... بلکه جلو آمد و دست مبارکش را به زیر چانه حُر بُرد و فرمود:
إرفَع رَأسَکَ یا شیخ!
▪️ای بزرگمرد! سرت را بالا بیاور!
#الّلهُــــــمَّ_عَجِّــــــلْ_لِوَلِیِّکَــــــ_الْفَـــــــــرج
🕌مسجدچهارده معصوم روستای خورآباد
#لینک_عضویت👇👇👇
https://eitaa.com/marasematkhorabad
#مدینه_تا_کربلا #حر_ریاحی
◾ حرّ ، به قتال سیدالشهدا علیهالسـلام میرود اما مژده بهشت را میشنود...
وقتی امام حسین علیه السّلام وارد «رهینه» (منزلی در بین مکه تا کوفه) شد و این خبر به گوش ابن زیاد رسید، ابن زیاد ،حر بن یزید را با تعداد هزار نفر سوار به سمت امام حسین علیه السلام فرستاد.
حر میگوید:
فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْحُسَیْنِ علیه السلام نُودِیتُ ثَلَاثاً یَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَالْتَفَتُّ فَلَمْ أَرَ أَحَداً
🔹هنگامی که از منزل خود به سمت امام حسین علیه السلام خارج شدم، سه مرتبه شنیدم منادی میگفت: ای حر، مژده باد تو را به بهشت! وقتی متوجه صاحب این ندا شدم کسی را ندیدم.
با خود گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، تو برای جنگ با پسر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میروی و بشارت بهشت به تو داده میشود؟!
📚الامالی، صدوق ص۱۵۴
📚بحارالانوار ج ۴۴ص۳۱۴
#الّلهُــــــمَّ_عَجِّــــــلْ_لِوَلِیِّکَــــــ_الْفَـــــــــرج
🕌مسجدچهارده معصوم روستای خورآباد
#لینک_عضویت👇👇👇
https://eitaa.com/marasematkhorabad
#مدینه_تا_کربلا
🩸 فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ ...
در نقلها آمده است:
در شب بیست و هشتم ماه رجب، هنگام خروج از مدینه و رهسپار شدن به سوى مکّه که فرزندان، برادرزادگان و برادران سیدالشهداء علیهالسلام با بیشتر خاندانش همراه او بودند، آن حضرت دائما این آیه شریفه را قرائت میفرمود:
📋 «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ»
🔹(موسى ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت در حالى که میگفت: «پروردگارا، مرا از گروه ستمکاران نجات بخش».) قصص، ۲۱
🔻 طبق این آیه؛ حضرت موسی علیهالسلام برای رهایی از شرّ فرعونیان از مصر به سوی مَدین خارج شد.
📚 الإرشاد ج۲، ص۳۵
📚 إعلام الورى ج۱، ص۴۳۵
✍ امام حسین علیهالسلام با خواندن این آیه شریفه، حال خروج خود را از شهر مدینه به حال خروج حضرت موسی علیهالسلام از مصر تشبیه کرده که آنحضرت از ترس فرعون مصر ناچار به ترک شهر و دیار و فرار از شهر گردید، و امام حسین علیهالسلام نیز به خاطر شرّی که از جانب یزید و یزیدیان به آن حضرت میرسید، مجبور به ترک دیار و خانه و کاشانه خود شدند.
➖ در نَقلی آمده است:
حضرت سکینه سلاماللهعلیها جملاتی به این مضمون فرمودهاند:
هیچ شبی مانند آن شبی که ما از مدینه خارج شدیم، مضطرب و نگران نبودیم ...
📚 ریاض القدس ج۱ ص۸۰
📝 وقتی که میرفتند، دنیا گریه میکرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه میکرد
وقتی که میرفتند، پشت پای آنها
چشمان جبرائیل حتی گریه میکرد
پائین پای ناقه مریم گریه میکرد
دورِ سر گهواره عیسی گریه میکرد
این است آن داغ عظیمی که برایش
حتّی میان تشت، یحیی گریه میکرد
بوسید اکبر دستهای مادرش را
در زیر چادر، امّ لیلا گریه میکرد
بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا میگفت "لالا" گریه میکرد
یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه
با گفتنِ "بابا بابا" گریه میکرد
در زیر پای محمل مستورهی عشق
منزل به منزل ریگِ صحرا گریه میکرد
وقتی که میرفتند، عالم سینه میزد
وقتی که میرفتند، دنیا گریه میکرد