eitaa logo
مردان خدا 📿
371 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
889 ویدیو
60 فایل
مردان خدا کسانی که زندگی شان الگویی برای جویندگان حقیقت است. انبیاء ، علما ، شهدا ، صالحین و خوبان‌ عالم با ما همراه باشید 🥀🍀🌻🌹🌼 http://eitaa.com/joinchat/2035810317C9e86d81327
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید محمدرحیم میرزائی گودرزی🌹 نام پدر: محمد شغل: معلم تاریخ تولد: ۱۳۱۴/۰۷/۱۰ محل تولد: اشترینان - بروجرد تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۰۲/۳۰ محل شهادت : حاج عمران دلیل شهادت : حوادث ناشی از درگیری دشمن مزار: گلزار شهدای اشترینان - بروجرد - استان لرستان بخشی از زندگی نامه ی شهید 🌹 سیمرغ قاف شهادت معلم شهید محمدرحیم میرزایی گودرزی در شهر اشترینان به دنیا آمد. هشت ساله بود که پدرش دار فانی را وداع گفت و بعد از چند سال مادر گرامی اش را هم از دست داد به سربازی رفت و بعد از اتمام دوران سربازی ازدواج کرد، سپس به استخدام آموزش و پرورش درآمد. هنگامی که جنگ آغاز شد شهید میرزایی که جزو بسیجیان فرهنگی بود، برای جبهه نام نویسی کرد ولی اطلاعی به خانواده اش نداد و تا زمانی که رفتن ایشان قطعی نشد به کسی در این باره چیزی نگفت. چند روز به رفتن ایشان به جبهه که بود موضوع را با خانواده اش در میان گذاشت وقتی که خانواده با او مخالفت کردند، ایشان به آنها اظهار داشت: این سعادت را از من نگیرید». این عاشق شیدای امام و انقلاب اسلامی سرانجام به جبهه رفت و عاشقانه و صادقانه در کنار سایر رزمندگان با خصم زبون به نبرد پرداخت و پس از نبردی دلاورانه در سال ۶۵ در عملیات حاج عمران همراه با عده ی دیگری از همکاران و هم‌رزمان خود به دیدار حق شتافت. روحش شاد shahidd.blog.ir/post/1198 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
اگر لقمه سوم را خورده بودید مرجع می شدید خاطره ای از آیت الله العظمی بروجردی(ره) از زبان آقای زعفرانی تابستان همراه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی به وشنوه رفته بودیم . یک روز مرحوم آیت الله العظمی میرزا عبدالله چهل ستونی جهت دیدار آیت الله بروجردی به وشنوه آمدند. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بروجردی ، ایشان ادامه داد: پس از گفتگو ، جهت استراحت به اطاقی رفتند. مرحوم چهل ستونی به آیت الله بروجردی فرمودند: حضرت آقا مستدرک الوسایل خدمتون هست ؟ آیت الله بروجردی به من فرمودند برو در فلان اطاق ، کتاب را بیاور. من رفتم و کتاب را آوردم و به آیت الله چهل ستونی دادم. ایشان بعد از یک ساعت استراحت ، برای نهار آمدند و کتاب را همراه خود داشتند. آیت الله العظمی بروجردی فرمودند: کتاب را نخواستید؟ چقدر زود پس آوردید !! آیت الله چهل ستونی فرمودند، داستانی دارد به این قرار: من جوان بودم همراه با آقایی روضه هفتگی می رفتیم و در پایان منبر آن آقا، موقع گریز، من اشعاری می خواندم . یک روز آن آقا به من گفتند: عبدالله من مریضم و نمی توانم روضه بخوانم شب برو فلان منزل ، روضه زنانه است و اشعار بخوان . من به منزل آن خانم رفتم. تعدادی زیادی از بانوان نشسته بودند . جّو مجلس مرا گرفت و تمام شعرها از ذهنم رفت . گفتم صلوات بفرستند . تا 3 مرتبه . خانم‌ها به من خندیدند. به خانه برگشتم حسابی گریه کردم . درهمان حال گریه خوابم برد. درعالم روُیا دیدم : مجلسی است سفره ای پهن کردند و رسول الله (ص) در صدر مجلس و ائمه (علیهم السلام ) در اطراف سفره نشستند. رسول الله (ص) فرمودند : عبدالله بیا و غذا بخور. من یک لقمه غذای سفره خوردم . مادرم مرا از خواب بیدار کرد. دوباره خوابم برد. همان مجلس را دوباره دیدم و یک لقمه غذای دیگر خوردم ، دوباره مادرم مرا ازخواب بیدار کرد . از آن موقع هر مطلبی را که یکدفعه می خوانم ، حفظ می شوم و در ذهنم جای می گیرد. آیت الله بروجردی فرمودند: اگر لقمه سوم را خورده بودید مرجع می شدید. پایگاه اطلاع رسانی کتابخانه حضرت آیت الله العظمی بروجردی(ره) sokhann.blog.ir 🇮🇷 @karvane2
سردار شهید محمد بروجردی و سردار شهید محمود کاوه (سمت راست) فدائیان امنیت کشور و کردستان 📿 @mardane_khoda
شهید محمد ابوالمعصومی 🌹 ولادت: ۱۳۴۱ تفرش شهادت : ۱۳۶۳ شلمچه پیام من این بود که مبادا شکایت کنید. مبادا جمله ای بر زبان بیاورید که از قدر و قیمت شما بکاهد و حال، شما ای زحمت کشان من! مبادا بعد از من ناراحت باشید. مبادا کلمه ای بر زبان جاری سازید که نشانه ی ناراحتی شما باشد. زندگینامه و وصیت نامه شهید در اینجا shahidd.blog.ir/post/1200 📿 @mardane_khoda
سرباز شهید محمد ابوالمعصومی🌹 نام پدر: عیسی تاریخ تولد: ۱۳۴۱/۰۶/۱۵ محل تولد: جلایر - تفرش تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۱/۰۱ منطقه عملیاتی شهادت: شلمچه مزار: گلزار شهدای جلایر - تفرش - استان مرکزی تشنگی، آفتاب سوزان و استواری و صلابت کوه، از او نوجوانی محکم، با اراده و پولادین ساخت و گردش در باغهای زیبا و سر سبز و گوش سپردن به نغمه ی پرندگان، روح لطیفش را صیقل داد و بدین ترتیب خشم و نفرت و مهر و رأفت را در اعماق دل و منتهای قلبش جای داد؛ و چه زیبا پس از حضور در عرصه های نبرد حق علیه باطل، خشم خویش را ارزانی متجاوزین و مهر خود را نیز نثار هم‌سنگرانش نمود. در دبیرستان پانزده خرداد روستای کندج دیپلم گرفت و بلافاصله به عنوان سرباز وظیفه، راهی میدان‌های نبرد شد و پس از ۲۰ ماه حضور مستمر و بی وقفه در تاریخ ۱۳۶۳/۱۱/۰۱ در منطقه ی شلمچه به جمع شهیدان همیشه شاهد پیوست . پیکر شهید خاک روستایش را معطر و روشن ساخت. شهد شیرین شهادت، گوارای وجودش باد عاشقان رفتند و چشم اشکباری ماند و من از غم بی حاصلی ها ، کوله باری ماند و من یک بیابان تشنه لب رویید از شرم شهید شرح داغ آفتاب بی مزاری ماند و من جملاتی از وصیت نامه ی شهید : به نام خداوند قادر متعال، پاسدار خون شهیدان. سلام بر حجت حق امام زمان (عج) و امام امت که چون مسیح، مردگان را زنده کرد. پدر و مادر گرامی و عزیزم! سلام، ای عزیزان من! شما ها مسئولیت خود را در مورد بنده به جا آوردید و تحمل مشقت، بسیار کردید؛ خدا ان شاء الله از شما راضی شود. پیام من این بود که مبادا شکایت کنید. مبادا جمله ای بر زبان بیاورید که از قدر و قیمت شما بکاهد و حال، شما ای زحمت کشان من! مبادا بعد از من ناراحت باشید. مبادا کلمه ای بر زبان جاری سازید که نشانه ی ناراحتی شما باشد. پدر و مادرم و برادران و خواهران عزیزم! چون کوه در مقابل سیل‌ها و طوفان‌ها پایدار باشید؛ نکند پیش دشمن با نگرانی خود، روح مرا عذاب دهید. پس کسی که آخر راه را ببیند و در آن راه گام نهد، هیچ جای نگرانی نیست، انسان در جایی باید نگران باشد که به آرزوی خود نرسد. با آرزوی نابودی کفر جهانی و عُمال آن در تمام جهان و به امید پیروزی لشکریان حق و ظهور هر چه زودتر حضرت صاحب الزمان (عج) و طول عمر امام امت و به امید اینکه همه ادامه دهنده ی راه شهدا باشیم، برای مدت کوتاهی با شما خداحافظی می کنم. شادی روح شهید صلوات 🍀 shahidd.blog.ir/post/1200 📿 @mardane_khoda
سرلشکر خلبان ، جانباز و آزاده شهید حسین لشگری تحمل ۱۸ سال اسارت سخت و طاقت فرسا shahidd.blog.ir/post/1202 📿 @mardane_khoda
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد خاطره‌ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء،سرلشگر خلبان حسین لشگری،اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ 🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته‌ام را‌ مرور می‌کردم 🔸سالها درسلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود،زبان انگلیسی می‌دانست برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. اومی گفت: از۱۸سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🔸بهترین عیدی که این ۱۸سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عیدسال۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می‌خورد می‌خواست باقی مانده آن را دور بریزد،نگاهش بمن افتاد. دلش سوخت و آن را بمن داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم 🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲روز یا۱۲ماه) درحسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم.حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... ▪️▫️ سالروز شهادت قهرمان وطن، سرلشکر خلبان،حسین لشگری چقدر در معرفی قهرمانان واقعی ما به نسل جوان کوتاهی شده است و ارزش ها نادیده گرفته شده. hamshahrionline.ir/news/204824/ 📿 @mardane_khoda
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد خاطره‌ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ 🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته‌ام را‌ مرور می‌کردم 🔸سالها در سلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود،زبان انگلیسی می‌دانست برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. اومی گفت: از ۱۸سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🔸بهترین عیدی که این ۱۸سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عیدسال۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می‌خورد می‌خواست باقی مانده آن را دور بریزد،نگاهش بمن افتاد. دلش سوخت و آن را بمن داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم 🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲روز یا۱۲ماه) درحسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم.حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... ▪️▫️ سالروز شهادت قهرمان وطن، سرلشکر خلبان،حسین لشگری چقدر در معرفی قهرمانان واقعی ما به نسل جوان کوتاهی شده است و ارزش ها نادیده گرفته شده. hamshahrionline.ir/news/204824/ 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
634265347_-1383792949 (1).mp3
6.91M
یکی از نوحه ها و مداحی های قدیمی، خاطره انگیز و نوستالژی همراه با طبل و سنج، مخصوص ماشین ها و ایستگاه‌های صلواتی و گوش دادن با هدفون در راهپیمایی اربعین امسال ، تقدیم به شما خواننده: علی عبدالملکی 🇮🇷 @karvane2
☀️ سفارش سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی ، قبل از شهادت 👇 مواظب آقای خامنه ای باشید ۰۰۰ این سید اولاد پیغمبر را تنها نگذارید. ۱۵ مردادماه سالروز شهادت❤️ 📿 @mardane_khoda
زندگینامه عالم زاهد و پرهیزگار حضرت آیت الله سید یدالله صدری (ره) Sadri87.blogfa.com 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
احادیثی گهربار از معصومین علیه‌السلام امیرالمؤمنین على (عليه السلام) : عمر خود را در سرگرمى ها هدر مده، كه بى هيچ اميدى [به ثواب الهى] از دنيا بروى. 📚ميزان الحكمه ، ج۱۰، ص۳۰۷ امیرالمؤمنین علی (عليه السلام) : هميشه جاهل را يا افراط گر مى بينى و يا تفريط كار! 📚 نهج البلاغه ، حکمت ۷۰ امام صادق عليه السلام فرمودند : از بزرگترين جادو، سخن چينى است، [زيرا] با سخن چينى ميان دوستان جدايى افكنده مى شود، ياران يكدل را با هم دشمن مى كند، به واسطه آن خون ها ريخته مى شود، خانه ها ويران مى گردد و پرده ها دريده مى شود. آدم سخن چين بدترين كسى است كه روى زمين گام برمى دارد. 📚میزان‌الحکمه‌، ج۱۲، ص۴۱۶ امام کاظم علیه السلام فرمودند : در هر چیزی که چشمانت می بیند پندی است. 📚بحارالانوار، ج۷۸، ص۳۱۹ امیرالمؤمنین علی علیه السلام : «در غفلت آدمی همین بس گه عمر خود را در راه چیزهایی که او را نجات نمی دهد، هدر دهد» 📚غررالحکم؛ حدیث ۷۰۷۵ امام سجاد عليه السلام فرمودند : همه خوبی ها را در بریدن طمع از آنچه در دست مردم است دیدم. 📚بحارالانوار، ج۷۳، ص۱۷۱ امیرالمومنین علی علیه السلام : زبان، درنده‌اى است كه اگر رهايش كنى می گزد! 📚نهج البلاغه ؛ حکمت ۶۰ ✨اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ✨ ➖➖➖➖➖➖➖ 🇮🇷 @karvane2
هدایت شده از کاروان انقلاب
جریمه‌های بد حجابی در کجا هزینه می شود؟ رئیس کمیسیون قضائی و حقوقی مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه لایحه عفاف و حجاب ۲ قسمت فرهنگی و کیفری دارد، تصریح کرد: در مباحث کیفری جرایم بر اساس نوع جرم تعیین شده است. جرائم سازمان یافته یا جرائمی که اشخاص شاخص انجام دهند مجازات سنگین تری دارند. حجت الاسلام غضنفر‌آبادی با بیان اینکه ما در کمیسیون قضائی و حقوقی مباحث کیفری و جرائم را به دقت بررسی کردیم، افزود: نوع جریمه برای افرادی که در اماکن گردشگری، ادارات، داخل خودرو، موتور سیکلت و پارک‌ها و مکان‌های عمومی کشف حجاب می‌کنند، تعیین شد. تعیین جریمه برای حدود مختلف کشف حجاب از جمله بد حجابی، بد پوششی، برهنگی و نیمه برهنگی نیز مورد بررسی قرار گرفت. وی به فرق مواد این لایحه با ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی پرداخت و گفت: این ماده قانونی نسخ نشده است اما شیوه برخوردها در لایحه حمایت از خانواده برای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب متفاوت از ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی به رشته تحریر در آمد. رئیس کمیسیون قضائی و حقوقی مجلس شورای اسلامی افزود: در لایحه شیوه برخورد با بدحجابان به صورت استفاده از نرم افزارهای روز است. در این شیوه پلیس درگیر نمی‌شود و از دوربین‌های شهری برای کشف جرم و شناسایی و تعقیب متهم استفاده می‌شود. حجت الاسلام غضنفر‌آبادی با بیان اینکه در این لایحه بیشتر جریمه نقدی در نظر گرفته شده، افزود: لذا برخورد با مجرمان تاثیری بر آمار زندانیان کشور ندارد. جریمه ها یا از حساب مجرمین برداشت می‌شود یا به عنوان بدهکار در سابقه آن‌ها ثبت می‌گردد. وی تاکید کرد: در لایحه مقرر شده، درآمد حاصل از جریمه‌ها صرف اشتغال و ازدواج جوانان و کمک به محرومین و آسیب‌های اجتماعی شود. یک ریال از این جریمه‌ها به نیرو انتظامی و ارگان‌های دیگر اختصاص داده نشده است. لایحه عفاف و حجاب با نام کامل لایحه حمایت از خانواده برای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب است. این لایحه توسط قوه قضاییه تهیه و در ۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ به دولت ارسال شد. هیئت دولت نیز در ۲۷ اردیبهشت آن را تصویب کرد و به مجلس شورای اسلامی فرستاد. نسخهٔ نهایی این لایحه پنجشنبه ۱۸ خرداد توسط مجلس شورای اسلامی منتشر شد. ۱۴ مرداد قرار بر این بود که گزارش کمیسیون قضائی و حقوقی در مورد لایحه حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب در صحن مجلس شورای اسلامی مورد بررسی قرار بگیرد اما پیش از آغاز جلسه علنی، ۱۵ مرداد جلسه فراکسیون انقلاب اسلامی (فراکسیون اکثریت) برگزار شد و نظر اعضای این فراکسیون بر این بود که این لایحه با استفاده از ظرفیتی که در اصل ۸۵ قانون اساسی وجود دارد، در کمیسیون تخصصی بررسی شده و در مدتی که مجلس معین می‌کند به صورت آزمایشی اجرا شود. در ۱۵ مرداد با این نظر موافقت شد و این لایحه ذیل اصل ۸۵ قرار گرفت. 🇮🇷 @karvane2
Karimi-GolchinMoharram1381[20].mp3
2.36M
ای ماه شام تارم کجایی بابا حسین (ع) نوحه غمگین حضرت رقیه سلام الله علیها حاج محمود کریمی 🌾 🌼 @karimeh
هدایت شده از کاروان انقلاب
خبرچینی در فضای مجازی 🤔 امام صادق عليه السلام فرمودند : از بزرگترين جادو، سخن چينى است، [زيرا] با سخن چينى ميان دوستان جدايى افكنده مى شود، ياران يكدل را با هم دشمن مى كند، به واسطه آن خون ها ريخته مى شود، خانه ها ويران مى گردد و پرده ها دريده مى شود. آدم سخن چين بدترين كسى است كه روى زمين گام برمى دارد. 📚میزان‌الحکمه‌، ج۱۲، ص۴۱۶ ✍ پ.ن چند روز پیش داشتم فکر می کردم که این کانالهای مجازی چکار می کنند. دیدم مهمترین کار آنها همین خبرچینی است. یعنی اگر کانالهای محتوایی و تخصصی در این فضا فعالیت کنند خب این ارزشمند است اما بیشتر مردم دنبال خبرهای جنجالی هستند. اول دریافت کنند ، بعد پخش کنند. هر دو کار ، سخن چینی است. بعد دیدم که بدترین کانالهای مجازی در همه نرم افزارها همین کانالهایی هستند که خبر فوری پخش می کنند. یعنی خبر فوری و امثال آن بدترین کانال ها هستند. همین ها هستند که با نشر خبرهای منفی دشمن و شبکه معاند ، باعث ایجاد حس ناامنی و التهاب در جامعه می شوند. بدون اینکه آن را تحلیل کنند یا خوب و بدش را بیان کنند . بلکه به همان صورتی که دشمن تنظیم و طراحی کرده در اختیار مخاطبین می گذارند. 🤔 بنابراین بهترین کار ترک این گونه کانال ها است. اینها دلشان برای ما نسوخته که جدیدترین خبرها را در اسرع وقت بدست ما برسه . بلکه با این کار مخاطبین بیشتری جذب می کنند و با پذیرش تبلیغات از شبکه های تبلیغاتی ، پول کلانی به جیب می زنند . در حالیکه تاثیرات منفی آنها برای مخاطبین و در جامعه باقی می ماند. پس دنبال کانالها و مطالب سالم ، مفید و مثبت باشیم نه خبرهای فوری ، دروغ و بی ارزش . 🇮🇷 @karvane2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این تصاویر مربوط به لحظه شهادت بسیار دردناک خلبان علی اقبالی هست عراقیها یک دست این شهید عزیز رو به درخت بستن و دست دیگه اش رو به یک ماشین و در جهات مخالف حرکت کردند و وقتی دست علی قطع شد پیکر چاک چاکش رو گلوله باران کردند و بعدش سربازان عراقی به پیکر شهید آب دهن میانداختن .😭 لعنت خدا بر صدام و نیروهاش و مرگ بر آمریکا و همراهان غربیش shahidd.blog.ir/post/971 📿 @mardane_khoda
جایی که اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود آزاده مصطفی ترک همدانی میگوید: مرحوم حجت الاسلام ابوترابی در دوران اسارت برایمان خاطرات و معجزات زیادی تعریف میکرد که خاطره زیر یکی از همان هایی است که ایشان برایمان گفت و در کتاب اروند منتشر شده است. سید آزادگان گفت: در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونه ای که عراقی ها متوجه نشوند. روزی جوان هفده ساله ضعیف و با جثه‌ای نحیف، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «اذان میگویی؟ بیا جلو!» یکی از برادران به نام اسدآبادی میدانست که اگر این مؤذن جوان ضعیف با آن جثه نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید. به سمت پنجره رفت و به نگهبان عراقی گفت: «من اذان گفتم نه او». آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی به آن آزاده فداکار توهین کرد و ادامه داد: «او اذان گفت، نه تو». آزاده اسدآبادی هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است». به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره ۱ و ۲) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میکردم که شیره‌اش را بمکم. آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند، آب می‌آورد، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد». می۶گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم. گفتم: یا فاطمه زهرا! امروز افتخار میکنم که مثل فرزندتان آقا حسین بن علی اینجا تشنه کام به شهادت برسم». سرم را گذاشتم زمین و گفتم: یا زهرا! افتخار میکنم. این شهادت همراه با تشنه کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت، این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن. دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم. تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است. در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. او از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آورده ام. اعتنایی نکردم. دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند و میگوید: بیا که آب آورده ام. او مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (س) که آب را از دستش بگیرم. عراقی ها هیچوقت به حضرت زهرا(س) قسم نمی خوردند. تا نام مبارک حضرت فاطمه(س) را برد، طاقت نیاوردم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید: «بیا آب را ببر! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند». همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را در دهانم ریخت. لیوان دوم و سوم را هم آورد. یک مقدار حال بهتر شد. بلند شدم. او گفت: به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن! گفتم: تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم. گفت: دیشب، نیمه شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا(س) شرمنده کردی. الان حضرت زهرا (س) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده ای را به دست بیاور وگرنه همه شما را نفرین خواهم کرد. ۲۸ دی ۱۳۹۹ منبع: خاطرات سید آزادگان shahidd.blog.ir 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از مردان خدا 📿
جایی که اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود آزاده مصطفی ترک همدانی میگوید: مرحوم حجت الاسلام ابوترابی در دوران اسارت برایمان خاطرات و معجزات زیادی تعریف میکرد که خاطره زیر یکی از همان هایی است که ایشان برایمان گفت و در کتاب اروند منتشر شده است. سید آزادگان گفت: در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونه ای که عراقی ها متوجه نشوند. روزی جوان هفده ساله ضعیف و با جثه‌ای نحیف، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «اذان میگویی؟ بیا جلو!» یکی از برادران به نام اسدآبادی میدانست که اگر این مؤذن جوان ضعیف با آن جثه نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید. به سمت پنجره رفت و به نگهبان عراقی گفت: «من اذان گفتم نه او». آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی به آن آزاده فداکار توهین کرد و ادامه داد: «او اذان گفت، نه تو». آزاده اسدآبادی هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است». به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره ۱ و ۲) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میکردم که شیره‌اش را بمکم. آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند، آب می‌آورد، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد». می۶گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم. گفتم: یا فاطمه زهرا! امروز افتخار میکنم که مثل فرزندتان آقا حسین بن علی اینجا تشنه کام به شهادت برسم». سرم را گذاشتم زمین و گفتم: یا زهرا! افتخار میکنم. این شهادت همراه با تشنه کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت، این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن. دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم. تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است. در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. او از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آورده ام. اعتنایی نکردم. دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند و میگوید: بیا که آب آورده ام. او مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (س) که آب را از دستش بگیرم. عراقی ها هیچوقت به حضرت زهرا(س) قسم نمی خوردند. تا نام مبارک حضرت فاطمه(س) را برد، طاقت نیاوردم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید: «بیا آب را ببر! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند». همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را در دهانم ریخت. لیوان دوم و سوم را هم آورد. یک مقدار حال بهتر شد. بلند شدم. او گفت: به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن! گفتم: تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم. گفت: دیشب، نیمه شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا(س) شرمنده کردی. الان حضرت زهرا (س) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده ای را به دست بیاور وگرنه همه شما را نفرین خواهم کرد. ۲۸ دی ۱۳۹۹ منبع: خاطرات سید آزادگان shahidd.blog.ir 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ جدید حاج صادق آهنگران برای رهبر انقلاب و حاج قاسم سلیمانی 🇮🇷 @karvane2
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون تعارف با خادمی که تروریستِ شاهچراغ را زمین‌گیر کرد 🔻فرزاد بادپا: وقتی دیدم آن تروریست به زائران شلیک می‌کند خونم به جوش آمد نتوانستم خودم را کنترل و به‌سمتش دویدم 🇮🇷 @karvane2
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوای غمت شور به پا کرد نوحه جالب حاج صادق آهنگران و حاج مهدی تدینی این قافله عزم ... کرببلا دارد 🇮🇷 @karvane2
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️جملاتی از خمینی کبیر که انگار برای امروز بیان شده 🔹امام خمینی (ره): بعضی‌ها با منحرفین برخورد نمی‌کنند تا مبادا یک کلمه علیه‌شان گفته بشود. بریزید بیرون این‌ها را از رادیو تلویزیون. خوش باور نباشیم. توبه را بپذیرید ولی کار دستشان ندهید. 🔹اماما نه فقط آن روز که شما فرمودید بلکه حتی امروز هم مشکل ما مدیرانی هستند که اصول انقلاب و اسلام را ذبح می‌کنند تا مبادا چهار تا کانال و سایت علیه‌شان چیزی ننویسید. ای امام! این درد کهنه است... 🇮🇷 @karvane2
روایت یک «پیشمرگ کُرد» از سرلشگر حسین شهرام‌فر در تاریخ ۶-۵-۱۳۶۰ حسین شهرام‌فر در ارتفاعات «گرزلی»، ده کیلومتری بانه- سردشت، پس از نبردی شجاعانه به شهادت رسید. پیکر مطهر این فرمانده‌ی شجاع ارتش اسلام، در قطعه‌ی ۲۴ ردیف ۸۸ شماره ۹ بهشت زهرای تهران آرمیده است. 🟡 این تنها وصیت من است ! این افسر مؤمن و قهرمان در آخرین دیدار با خانواده، یک جلد قرآن به همسرش هدیه می‌کند و روی آن این مضمون را مرقوم می‌نماید: «اهدا می‌نمایم به همسرم تا فرزندانمان و فرزندان اسلام را با اینه‍ کتاب آسمانی آشنا و طبق موازین و اصول آن تعلیم و تربیت کند و معلم اسلام باشد و این تنها وصیت من است.» 📿 @mardane_khoda